طرفداری- مایکل کریک، کمک مربی باشگاه منچستریونایتد، در مصاحبهای با سایت فور فور تو، پیرامون موضوعات مختلفی حرف زده است.
به گزارش FFT، کریک به پرسشهای مردمی بسیاری پاسخ داد که در ادامه گزیدهای از آنها را میخوانید:
اگر تو، ریو فردیناند، فرانک لمپارد و جو کول در وست هم میماندید، آن تیم به چه دستاوردی میرسید؟ کدام یک از آن بازیکنان درخشش بیشتری داشت؟
احتمالا ماندن همه ما در باشگاه واقع بینانه نبود. وقتی ریو وست هم را به مقصد لیدز ترک کرد، پتانسیل این را داشت تا بهترین مدافع کشور باشد، پس او رفتنی بود. آن زمان لیدز پول زیادی را به وست هم پیشنهاد کرد (۱۸ میلیون پوند؛ رکوردی جهانی برای یک مدافع). به نظرم حفظ تمامی بازیکنان برای وست هم افسانهای بود که تنها در دنیایی ایده آل امکان پذیر است. متاسفانه دنیای واقعی از این قرار نیست؛ بازیکنان میخواهند در بالاترین سطح ممکن بازی کنند و این انتقال برای وست هم عقلانی بود چون قرارداد خوبی نصیب آنها شد.
انتخاب بازیکن برجستهای از آن گروه دشوار است. همه آنها با هم فرق دارند و من بیشتر کنار جو بازی کردم چون فرانک و ریو دو سال از ما جلوتر بودند. همه آنها به نهایت پتانسیل خود رسیدند و دوران شگفت انگیزی را تجربه کردند.
در سال ۲۰۰۴ چقدر به امضای قرارداد با آرسنال نزدیک شدی و چرا در نهایت این اتفاق نیافتاد و راهی تاتنهام شدی؟
آن تابستان واقعا در آستانه امضای قرارداد با آرسنال قرار داشتم و حتی با آرسن ونگر در خانهاش ملاقاتی داشتم. کاملا اطمینان داشتم این انتقال نهایی میشود و چند روزی واقعا گمان کردم همه چیز تمام شده است و من به آرسنال خواهم رفت. ملاقات من با ونگر در روز جمعه بود و سپس آرسنال در یکشنبه هفته بعد در دیدار چریتی شیلد مقابل منچستریونایتد بازی کرد، که با حضور سسک فابرگاس جوان همراه بود و او بازی خوبی را پشت سر گذاشت. به نظرم ونگر تصمیم گرفت فرصتی را در اختیار او قرار دهد و از این رو برای هافبک دیگری جا نبود و قول و قرارها لغو شد. آن یک تقاطع بزرگ در زندگی حرفهای من بود.
آیا حقیقت دارد که ژاک سانتینی (سرمربی تاتنهام) در روز اول ورودت به باشگاه، شناختی از تو نداشت؟
بله، درست است. خب، این طور به نظر میرسید! انگار نمیدانست من چه کسی هستم و لحظه خیلی عجیبی بود! به زمین تمرین تاتنهام رفتم و به مشاورم دیو (گیس) گفتم: «چندان مطمئن نیستم مرا بشناسد!» او هم گفت: «فکر میکنم حق با تو است». قرار بود صبح آن روز قراردادم را امضا کنم و همه توافقها با باشگاه صورت گرفته بود، پس راهی دفتر او شدم. عجیب بود. در روز نخست، کارم به تمرین با تیم رزرو ختم شد و بعدها فهمیدم که نقش اصلی در خرید مرا، فرانک آرنسن (مدیر ورزشی تاتنهام) ایفا کرده است.
وقتی در سال ۲۰۰۶ به منچستریونایتد ملحق شدی، برای اثبات تواناییهایت، خودت را تحت فشار یافتی؟ نخستین احساست از باشگاه و ترکیب چه بود؟
پس از عوض کردن باشگاه، بزرگترین چیز برای من این بود که اعتماد بازیکنان را جلب کنم. مسئله سر فشار یا چیزی خارج از تیم نبود، بلکه به پذیرفته شدن توسط بازیکنان بزرگ زیادی بر میگشت. سطح بازیکنان باشگاه باورنکردنی بود و من باید سریعا آنها را قانع میکردم که توانایی بازی کردن کنارشان را دارم. یادم میآید از این تمرینها که بازیکنان دور هم جمع میشوند و دو نفر برای توپگیری در وسط قرار میگیرند را انجام میدادیم؛ این تمرین، آزمونی از کنترل توپ و توانایی بازیکنان است. این طور بود که انگار کسی وارد دفتر شما شود و با نگاه کردن به او فکر کنید: «خب، چه چیزی بلد هستی؟». در این مواقع باید نشان دهید چه کاری از دست شما ساخته است.
همچنین یادم میآید در روز اولم، سر الکس فرگوسن را در دفترش دیدم و او به من از میل سرکش موجود در باشگاه برای پیروز شدن گفت. نمیدانم چرا ولی گفتم: «درست مثل چلسی» و او مرا ساکت کرد. با خودم فکر کردم: «واقعا چرا چنین حرفی زدم؟ حالا در مورد من چه فکری خواهد کرد؟»
طی هفت سال کار کردن با الکس فرگوسن چه آموختی؟ چه چیزی او را به بزرگترین سرمربی تاریخ تبدیل کرد؟
جواب دادن به این سوال، روزها زمان میبرد! در طول دوران سرمربیگری او، چیزهای بسیاری یاد گرفتم. شاید ارزشمندترین آنها، چگونگی پرورش دادن ذهنیت پیروزی و بعد پیروز شدن و پیروز شدن با روحیه شگفت انگیزش بود. او اشتیاقی باورنکردنی داشت که در فرهنگ این باشگاه فوتبال نهادینه شد. او به من یاد داد تا چگونه از نظر ذهنی قوی باشم و هرگز به چیزی کمتر از آنچه میتوانم به آن دست پیدا کنم، قناعت نکنم. و این که همیشه برای بهترین بود تلاش کنم. از زمان فعالیت به عنوان مربی در منچستریونایتد، تلاش کردم از او الهام بگیرم. شاید در تمرینات کارهایی کنم که از او یاد گرفتهام ولی خودم هم متوجه این امر نباشم.
آیا سر الکس فرگوسن واقعا به تو گفت فقط وقتی خوب بازی میکنی که هوا بارانی باشد؟ منظورش چه بود؟
بله، یک بار این را به من گفت. هنوز مطمئن نیستم آیا این گفته درست بود یا نه و این که واقعا به این گفته اعتقاد داشت یا خیر. حالا به این حرف میخندیم. منظورش این بود وقتی هوا در ماه اکتبر سردتر میشود، به اوج خودم میرسم. این به نبوغ او بر میگشت؛ شاید میتوانست ببیند چه زمانی در بهترین فرم به سر میبرم. در شش هفته ابتدایی فصل، مدام در ترکیب تیم قرار میگرفتم و یا از آن کنار گذاشته میشدم و بعد دیگر حضوری مستمر در ترکیب داشتم. این روش او برای مدیریت کردن و انگیزه دادن به من بود.
زدن ضربه پنالتی در فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۸ در مسکو چقدر وحشتناک بود؟
از وقتی که به سمت توپ قدم میزنید تا زمان گل شدن آن، ظرف چند ثانیه یکی از ترسناکترین احساسات ممکن، به یکی از بهترین احساسات ممکن برای شما تبدیل میشود. در طول بازی میدانستم که مسئول پنالتی زدن خواهم بود و به همین خاطر در کل وقتهای اضافی این مسئله در ذهنم جریان داشت. قصد این را داشتم که نشان دهم به سمت راست ضربه خواهم زد و آنگاه توپ را به گوشه بالایی سمت چپ دروازه بفرستم. در ابتدای فصل، یک پنالتی این چنینی مقابل چلسی زده بودم که با پیروزی ما در دیدار چریتی شیلد همراه شد. آن لحظه بازیهای ذهنی آغاز میشود و نمیدانیم آیا پتر چک آن صحنه را به یاد دارد یا نه ولی همه چیز خوب پیش رفت.
آیا لحظه بدتری نسبت به زمانی که در زمین ساندرلند ایستاده بودی و فکر میکردی که قهرمان لیگ برتر شدهای و سپس شنیدی سرخیو آگوئرو برای منچسترسیتی گلزنی کرده است، وجود داشت؟ چه حسی پیدا کردی؟
بدترین لحظه فوتبالی من، شکست مقابل بارسلونا در فینال رم بود. در ساندرلند واقعا فکر نمیکردم قهرمان لیگ شویم. کسی در زمین خبر نداشت چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید پس از سوت پایان وسوسه شده باشیم که قهرمانی برای ما است ولی خیلی گیج شده بودیم. نمیدانستیم در بازی سیتی چه خبر است. نکته ناراحت کننده از دست دادن جام در روز پایانی نبود، بلکه فرصتی بود که چند هفته قبلتر از دست داده بودیم. به فاصله ۱۰ دقیقه تا پایان کار ۴-۲ از اورتون پیش بودیم و در نهایت بازی ۴-۴ شد که نقشی حیاتی در سرنوشت آن فصل داشت.
از حضور دو ساله لوئیس فن خال در اولدترافورد چه چیزی یاد گرفتی؟ آیا او برای مربیگری در یونایتد رویکرد بیش از حد تدافعی داشت؟
چیزهای بسیاری از او یاد گرفتم: سبک فوتبالیاش، پا به توپ شدن و خلق زاویههای متفاوت. همچنین جهت آماده شدن برای شرکت در بازیها، چیزهای بسیاری از او یاد گرفتم. نمیگویم که لوئیس مشخصا یک سرمربی تدافعی بود چون این طور نبود که در نیمه زمین خودی تجمع کنیم و به مدت ۹۰ دقیقه به دفاع کردن مشغول شویم. بیشتر اوقات بازی را صرف مالکیت و در اختیار داشتن توپ میکردیم. تنها فاقد جزئیاتی برای جادو کردن در یک سوم تهاجمی، در هم شکستن حریفان و خطرناک ظاهر شدن بودیم. به عنوان یک تیم، کارهای زیادی را به درستی انجام دادیم ولی در نهایت مقداری کم آوردیم.
بهترین هافبک انگلیسی هم نسل تو چه کسی بود؟ اسکولز، جرارد یا لمپارد؟
نمیخواهم به دو گزینه دیگر بی احترامی کنم ولی انتخاب من اسکولزی است چون بیشتر در کنار او بازی کردم. فرانک را خیلی خوب از دوران حضور در وست هم میشناسم و مقابل او بازی کردم. در کنار و مقابل استیو هم بازی کردم ولی در کنار اسکولزی به دستاوردهای زیادی رسیدم.
بازی مورد علاقهای که در آن به میدان رفتی کدام است و لذتبخشترین گلی که به ثمر رساندی، کدام بود؟
بازی مورد علاقه من باید پیروزی مقابل چلسی در فینال سال ۲۰۰۸ لیگ قهرمانان باشد چون چیزی بالاتر از آن وجود ندارد. گل محبوبم، آنی است که در سال ۲۰۰۹ در دقایق پایانی بازی با ویگان زدم و تقریبا با همان گل قهرمانی ما در آن سال قطعی شد.
بهترین بازیکنانی که در کنار یا مقابل آنها بازی کردی، چه افرادی بودند؟
بهترین بازیکنی که در کنارش بازی کردم، باید اسکولزی باشد. من با بازیکنان فوق العادهای مثل کریستیانو رونالدو بازی کردم که یکی از بهترینهای تاریخ است و بنابراین ذکر نکردن او دیوانگی است ولی باید به اسکولزی اشاره کنم. بازی کردن با او را خیلی دوست دارم. نحوه کنترل او بر بازی برایم جالب بود. خیلی خوب بود و انگار همه چیز برایش خیلی آسان است. سبک ما واقعا با یکدیگر همخوانی داشت.
بهترین بازیکنی که مقابل او بازی کردم، باید کسی از بارسلونا باشد؛ پس یکی از میان مسی، ژاوی، اینیستا و بوسکتس. در بازی سال ۲۰۰۷ مقابل میلان، کلارنس سیدورف خیلی خاص ظاهر شد اما گمان میکنم باید بگویم: مسی.
چگونه فرگوسن را با مورینیو مقایسه میکنی؟ تشابهات و تفاوتهای آنها در چیست؟
مقایسه کردن آنها صحیح نیست چون تفاوت بسیار زیادی با هم دارند. دو فرد و دو سبک بسیار متفاوت هستند. هر دو در زمره بهترین سرمربیان طی ۲۰-۳۰ سال گذشته قرار میگیرند. اگر پنج تن از برترین مربیان این دوران را یاد ببرید، قطعا نام هر دوی آنها در آن فهرست خواهد بود.
به نظرت هرگز به اندازه کافی مورد قدردانی قرار نگرفتی؟ برخی معتقدند اگر اسپانیایی یا ایتالیایی بودی، بیشتر مورد توجه قرار میگرفتی...
دائم این را میشنوم ولی این حرف یعنی چه؟ فکر میکنم نظر بیهودهای باشد ولی حالا که اسپانیایی یا ایتالیایی نیستم، نمیتوانید از من قدردانی کنید؟ نمیگویم باید مورد قدردانی قرار بگیرم ولی چرا باید برای این کار، ایتالیایی یا اسپانیایی بود؟ اهمیتی نمیدهم؛ من برای تمجید شدن بازی نمیکردم. من وظیفه خودم را در قبال هم تیمیها و سرمربی انجام دادم.