پرهام .پسر خالم که شهرستان زندگی میکنه تازه ازدواج کرده بود با زنش اومده بودن تهران خونه ما، صبح باهاشون خداحافظی کردم و رفتم سر کار وسط راه دیدم موبایلمو نیاوردم برگشتم خونه دیدم دو نفری با هم رفتن حموم و دارن اواز میخونن و چرت و پرت میگن😁 یه چند لحظه ای گذشت یه دفعه زن پسر خالم از حموم اومد بیرون.با پوشش افتضاااح. بنده خدا تا منو دید حول شد اومد سریع در بره کف پاش خیس بود سر خورد افتاد زمین جیغ زد 😁. یه دفعه پسر خالم هم اومد بیرون از حموم اون هم لخت بود و من هم سریع از خونه رو ترک کردم. خلاصه داستانی شد😁