قلب تو
گنجینه ی داستان های توست
داستان هایی که برای ما سرودی
و نقش اول آن را خودت ایفا کردی
اما زیباترین فصل داستانت
فصل لیگ قهرمانان است .....
قصه نویسی تو
از سال 2012 شروع شد
از پنالتی هایی که آلیانز برایت تدارک دید
و توپی که تو
به همراه رؤیاهایت
به آسمان مونیخ فرستادی .....
فصل دوم
و داستان تکراری جا ماندن از قطار فینال
این بار با دورتموند
و زنبورهایی که شلیک های آنان در وست فالن ،
سه زخم روی پیکر رئال گذاشت
تو در برنابئو ، طاق دروازه ی زرد های آلمان را لرزاندی
ولی عدد سه لعنتی
هیچ وقت جلوی اسم رئال ، به نمایش در نیامد
سوت پایان که به صدا در آمد
روی چمن ها زانو زدی
ایکر که دست هایت را گرفت
بلندت که کرد
بغضت ترکید
سر روی شانه ی سن ایکر گذاشتی
و اشک ریختی و گریه کردی
و قطره قطره اشک هایت ، روی چمن های برنابئو به یادگار ماند ......
دوباره مونیخ و دوباره آلیانز
اما این بار
نوبت انتقام بود
پرواز بعد از پرواز
گل بعد از گل
فریاد بعد از فریاد
و عشق بعد از عشق...
پرچم سپید را برداشتی
و روی چمن های بهشت آلیانز کوبیدی
و برگ سوم داستانت
سنت همیشگی را شکست
رئال به فینال لیسبون رسید
ولی طلسم ، انگار قرار نبود بشکند
دقیقه ی 36
داستان ،همان همیشگی شد
رئال 0-1 اتلتیکو
روخی بلانکوس ، لحظه لحظه به جام نقره ای نزدیک تر میشد
بغضت در حال سه ساله شدن بود
و بغض رئال در حال سیزده ساله شدن
زمان از 90 گذشت
رئالی ها ، منتظر فرشته شان بودند
و آن زمان که لوکا کرنر را نواخت
پرواز عاشقانه ات ، زمان را نگه داشت
92:48
لحظه ی مقدس ظهور فرشته
و فریاد هایت که جام را به سمت سپید پوشان سوق می داد
و بوسه هایت به سمت سکو ها
که عاشقانت را از خود بی خود می کرد
قلم را برداشتی
و داستان دسیما را انگاشتی
و امضای تو
یادگاری است برای مادریدیستا ها
که تا ابد ، دهمی را با تو می شناسند ....
داستان تو
حالا زیباتر از همیشه است
زیبا به مانند زیباترین پروازت
زیبا مانند جام نقره ای
پاداش اشک هایت را گرفتی
و ثبت شدی
در تاریخ باشگاهی که برایش جان می دهی
2016 ، 2017 و 2018
جام پشت جام
و روزهای درخشانت با عشق سپید
حالا نوبت توست که بخندی
لبخند بزن کاپیتان ❤