طرفداری - لیپی قبل از اینکه به اینتر برود، در مورد وضعیت رختکن این تیم اطلاع داشت. او می دانست که موراتی در فصل 1998-1999 چند مربی عوض کرده است. لیپی می خواست بداند کدام بازیکنان، چهره های موثر و اصلی تیم هستند و در مورد او چه می گویند. باجو در کتاب بیوگرافی اش که در سال 2001 با نام "گلی در آسمان" منتشر شد نوشته است لیپی از او خواسته در رختکن تیم جاسوسی کند و هرچه شنید به او گزارش دهد. اما باجو با این درخواست مخالفت کرده است: "مربی، من از هر نظر به تو کمک می کنم ولی از من نخواه اسم بازیکنی را اینجا بیاورم."
لیپی می گوید باجو منظور او را درست متوجه نشده است: "من از تو نخواستم جاسوس من باشی. متوجه منظورم نشدی." باجو می گوید درست از همان روز بود که لیپی با او دشمن شد. او معتقد است لیپی سعی می کرد شماره 10 تیمش را تحقیر کند.
در کمپ تابستانی اینتر، باجو در یک بازی درون اردویی با یک پاس 40یاردی، ویری را صاحب موقعیت گلزنی کرد. ویری توپ را به گل تبدیل کرد و به همراه پانوچی به تشویق باجو پرداخت. لیپی از دیدن این صحنه عصبانی شد: "ویری، پانوچی! چه کار می کنید؟ ما اینجا نیامده ایم همدیگر را تشویق کنیم. ما برای تمرین و کار اینجا هستیم. هیچکس نباید اینجا هم تیمی اش را تشویق کند. از جمله آقای باجو!" فصل که شروع شد، باجو از ترکیب اصلی تیم دور بود. او روی سکوها می نشست یا از روی نیمکت، بازی های تیم را دنبال می کرد. در اواخر سپتامبر بود که باجو بالاخره فرصت حضور در ترکیب اصلی را پیدا کرد. او تا نیم فصل تنها 111دقیقه بازی کرد. باجو می گفت لیپی به قول هایش عمل نکرده است. سرمربی تیم هم معتقد بود باجو از نظر فیزیکی آماده نیست.
وقتی صحبت های باجو به گوش لیپی رسید، او عصبانی شد و بازیکنان تیم را در یک جلسه تمرینی دور هم جمع کرد. او در حضور همه بازیکنان گفت باجو دیگر به اندازه کافی خوب نیست که برای اینتر بازی کند. اما آنها می دانستند که موضوع چیز دیگری است. ایوان کوردوبا که در آن روزها به تازگی به نراتزوری پیوسته بود در این باره به رسانه ها گفت: "من به باجو گفتم نمی دانم چرا در بازی های تیم حضور ندارد. چون تا جایی که من دیدم او در تمرینات همیشه نمایش خوبی دارد."
فشارهای لیپی ادامه داشت. باجو در کافه تریای باشگاه از گارسون خواست که برایش سس سالاد بیاورد اما گارسون به او گفت نمی تواند این کار را انجام دهد و او باید با مسئول پزشکی تیم صحبت کند. دکتر ولپی هم به باجو گفت که نمی تواند بدون اجازه لیپی چیزی بخورد. باجو می گفت وضعیت اردوی تیم برای او پادگانی شده بود.
اینتر در نقل و انتقالات ژانویه سعی کرد باجو را به تیمی دیگر منتقل کند. لیورپول، آرسنال، رنجرز، تاتنهام و گالاتاسارای خواستار جذب این ستاره بودند. ولی باجو می خواست بماند. او می خواست در یورو 2000 هم پیراهن تیم ملی ایتالیا را بر تن کند. درضمن باجو نمی خواست لیپی، برنده این جنگ باشد.
او در کتاب زندگینامه اش می نویسد: "من فقط وقتی می توانستم در ترکیب اصلی تیم حاضر شوم که یک اپیدمی چندین بازیکن تیم را بیمار می کرد." البته این اتفاق هم افتاد: رونالدو در بازی با لچه و در ماه نوامبر از ناحیه زانو مصدوم شد. زامورانو هم مصدوم بود. ویری هم به خاطر اخراج در بازی با فیورنتینا محروم بود.
شاید بهترین گواهی برای عدم اعتماد لیپی به باجو، بازی اینتر برابر ورونا در 23ژانویه 2000 باشد. اینتر در نقل و انتقالات زمستانی یک بازیکن جوان به نام آدرین موتو را به خدمت گرفته بود. او در کنار رکوبا در ترکیب اصلی نراتزوری قرار گرفت. ورونا بازی را خیلی خوب آغاز کرد و از اینتر پیش افتاد. اینتر در کورس قهرمانی بود و رقبایی چون یوونتوس، لاتزیو و رم داشت. لیپی مجبور شد زانتی را بیرون بکشد و باجو را به میدان بفرستد.
رکوبا گل مساوی را به ثمر رساند. باجو پاس گل را ارسال کرده بود. اینتر گل دوم را هم زد. این بار رکوبا پاس داد و باجو گل برتری افعی ها را وارد دروازه کرد. باجو که عصبانی بود به تابلوهای تبلیغاتی کنار زمین لگد زد. این اولین گل او در فصل بود. گاتزتا دلا اسپورت این تیتر را برای بازی انتخاب کرد: "باجو؛ مثل یک قصه رویایی!" او در مصاحبه بعد از بازی تمام صحبت ها در مورد ضعف فیزیکی اش را رد کرد: "این واقعا مرا آزار می دهد که می گویند فلانی به خاطر مشکلات فیزیکی اش بازی نمی کند. این یک روش بزدلانه برای توجیه کردن چیزی است که واقعیت ندارد."
در بازی بعدی برابر رم هم او در ترکیب اصلی بود. باز هم شماره 10 اینتر درخشید. او پایه گذار گل اول تیم بود و سانتر زیبایی برای ویری ارسال کرد. گل دوم را هم با یک ضربه چیپ زیبا از داخل باکس پنالتی به ثمر رساند.
اینتر در دربی حساس شهر میلان، آ ث میلان را در ماه مارس شکست داد. حالا آنها 7امتیاز با یوونتوس فاصله داشتند. باجو هم به نیمکت ذخیره ها برگشته بود. رویای قهرمانی نراتزوری بر باد رفت. آنها در شش بازی پیاپی نتوانستند به پیروزی برسند. واقعا شبیه یک جرم بود که لیپی یک ستاره را نیمکت نشین کرده بود و از حضورش در ترکیب تیم استفاده نمی کرد.
تنها امید اینتر، کسب سهمیه لیگ قهرمانان اروپا بود. باجو در 4بازی آخر فصل در ترکیب اصلی بود چون تمام بازیکنان خط جلو دور از دسترس بودند. رونالدو در آن بازی معروف کوپا ایتالیا در برابر لاتزیو، دوباره از ناحیه زانو مصدوم شده بود. تقریبا تا دو سال بعد او نتوانست به میدان برود. ویری هم دچار مصدومیت سنگینی شد و حتی یورو 2000 را هم از دست داد.
در پایان فصل، اینتر و پارما هم امتیاز بودند و پلی آف باید تکلیف تیم صعودکننده به لیگ قهرمانان اروپا را مشخص می کرد. قبل از بازی، موراتی در جلسه ای با باجو از او خواست قراردادش را تمدید کند. ستاره ایتالیایی هم به او گفت تا وقتی لیپی در باشگاه باشد او این کار را انجام نخواهد داد. موراتی جواب داد اگر اینتر از پارما شکست بخورد، لیپی می رود.
آن بازی پلی آف واقعا تاریخی و کلاسیک بود. لیپی باجو را در ترکیب اصلی قرار داد. اینتر یک ضربه آزاد به دست آورد. زاویه بسته بود و همه فکر می کردند باجو توپ را سانتر خواهد کرد. ولی باجو با یک ضربه خیره کننده توپ را از بالای دیوار دفاعی عبور داد و در بهت بوفون، به تور رساند. ماریو استانیچ گل مساوی را زد. اینتر دست بردار نبود. رکوبا توپ را از سمت چپ سانتر کرد و زامورانو موقعیت را برای باجو فراهم کرد. این بازیکن هم با یک ضربه والی دروازه را باز کرد. همه بازیکنان اینتر به خوشحالی پرداختند. چهره باجو دیدنی بود. شاید هیچ وقت بوفون در هیچ بازی انقدر متوسط به نظر نرسیده بود. زامورانو هم گل سوم را زد.
سوت پایان بازی که شنیده شد، بازیکنان و عکاسان دور باجو حلقه زدند. آن لحظه برای باجو هم شیرین بود هم تلخ! او می دانست که با نمایش فوق العاده اش باعث شده لیپی ماندنی شود و او باید اینتر را ترک کند. ولی این بازی همیشه به عنوان نماد حرفه ای گری باجو در یادها می ماند. در واقع در مهم ترین بازی فصل، لیپی از بازیکنی استفاده کرد که در بیشتر بازی ها روی نیمکت نشانده بود.
بعد از پایان بازی، همه در رختکن به باجو تبریک گفتند. لیپی هم خواست همین کار را انجام دهد اما با برخورد سرد باجو مواجه شد. کار از کار گذشته بود! آن دو دیگر در هیچ رختکنی همدیگر را ندیدند. روزنامه گاتزتا دلا اسپورت در ارزیابی بازیکنان این بازی، به باجو نمره 10 داد و نمایش او را گواهی بر کلاس دائمی این ستاره توصیف کرد.
قرارداد باجو با اینتر، پنج هفته بعد از آن بازی به پایان رسید. دینو زوف او را برای یورو2000 به اردوی ایتالیا دعوت نکرد. باجو همیشه یک شخصیت پیچیده در تاریخ فوتبال ایتالیا باقی ماند. بودایی که در یکی از کاتولیک ترین کشورهای جهان زندگی کرد و شاید تنها یکی از دو ستاره ای است که در هر سه تیم بزرگ ایتالیا درخشید (در کنار آندره آ پیرلو). باجو در سال 2010 جایزه صلح اجلاس جهانی برندگان جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. این جایزه به خاطر تلاش های بی وقفه او در جهت پیشبرد برنامه های خیریه بود. قبل از او شخصیت هایی چون جرج کلونی، انی لنوکس، شان پن و باب گلدوف این جایزه را دریافت کرده بودند.
باجو در مورد مشکلاتی که با مربیان مختلف داشت به این نکته می پردازد که همیشه محبوب مردم بوده و در دوره ای که مربیان کم کم احساس می کردند به اندازه بازیکنان شان مشهور هستند، این اختلافات ایجاد میشد: "من همیشه به این فکر می کردم که چرا آنها مرا در نظر نمی گیرند. هیچ وقت به جواب نرسیدم. شاید آنها به من حسادت می کردند چون من محبوب بودم و حتی طرفداران تیم رقیب هم مرا دوست داشتند. آیا من نقش آنها را دزدیده بودم؟ فوتبال مدرن حالا پر از حکومت مربیان و خودخواهی آنهاست." مشخص است که این جملات مستقیما در مورد لیپی و ساکی است و حتی شاید کاپلو و اولیویری را هم دربربگیرد. اختلافات او با ساکی، کاپلو و اولیویری در سطح تاکتیکی بود ولی مشکلش با لیپی شخصی بود.
بعد از انتشار کتاب باجو، لیپی در مورد درخواستش از این بازیکن برای جاسوسی گفت: "در طول دوران کاری ام، من با بازیکنان بزرگ زیادی کار کردم. من از آنها برای مدیریت تیم کمک خواستم چون چهره های تاثیرگذاری بودند. بازیکنانی کاریزماتیک مثل ویالی، پروتزی، فرارا، دشان، بلان و ویری. من از باجو چنین انتظاری نداشتم چون نه آن زمان و نه حالا او را در طبقه بندی بازیکنانی که نام بردم نمی دانم."
چرخ سرنوشت بازی های عجیبی دارد! لیپی هم زیاد در اینتر ماندگار نشد. اینتر در مقدماتی لیگ قهرمانان اروپا به هلسینبورگ باخت. بعد از شکست اینتر برابر رجینا در ابتدای فصل، موراتی حکم برکناری لیپی را امضا کرد. تنها سه ماه بعد از آن شب به یاد ماندنی در ورونا، لیپی و باجو دیگر در اینتر نبودند. و نراتزوری تا هفت سال بعد نتوانست به قهرمانی در سری آ برسد.
باجو و لیپی؛ آناتومی یک دشمنی فراموش نشدنی در اینتر (قسمت اول)