اشتانگ در 14 مارس 1948 در گناشویتز آلمان بدنیا آمد. جاییکه امروزه در نزدیکی چکسلواکی قرار دارد. زمانیکه او بدنیا آمد، این ناحیه در اشغال روسها بود. او در آلمان شرقی تحت اشغال شوروی متولد شد تا شرایط پلیسی و بحرانی از ابتدا همراه او باشند. در زمان صدام حسین، بادیگارد او هدف شلیک قرار می گیرد و در سوریه هم با صدای بمب آشنا است. انگار او با بحران عجین است.
از او پرسیده شد چطور حاضر شده در کشوری (سوریه) مربیگری کند که چهارصدهزار نفر کشته و میلیونها نفر آواره شده اند؟ او بدون آنکه علاقه داشته باشد وارد سیاست شود، پاسخ داد چون این مردم عاشق فوتبال هستند و ما باید لبخند را به لب این مردم که برای مدت طولانی اینهمه مصیبت کشیده اند، برگردانیم. او حتی تایید کرد که مراکز تخریب شده "گوتا" و "دوما" که مورد سوء ظن بودند جهت حمله شیمیایی از آنها استفاده شده است را از نزدیک دیده. حتی گفته بود گاهی صدایی را می شنوید و خیال می کنید رعد و برق است، اما در واقع صدای بمب است. اشتانگ اذعان کرد که زندگی نرمال این نیست و شاید یک نسل طول بکشد تا سوریه زندگی عادی پیدا کند. اما او تیم فوتبال سوریه را به اسد ارتباط نمی دهد. در قرار داد او ذکر شده که او مجبور نیست به دیدن رئیس جمهور برود. او اعلام می کند فدراسیون سوریه یک فدراسیون مستقل است. از نظر او فوتبال یعنی رساندن توپ به تور. او می گوید فوتبال از سیاست جداست.
لذا تعجب می کند چرا زمانیکه صدام رئیس جمهور عراق بود و او پذیرفت بدون اینکه به ملاقات صدام برود و کار تبلیغاتی انجام دهد، سرمربی عراق شد، بشدت مورد انتقاد قرار گرفت. بخصوص از سوی رسانه های غربی. مدتی که جنگ بین عراق و آمریکا در مارس 2003 آغاز شد، او به دستور سفارت آلمان، عراق را ترک کرد. او میگوید یکهفته بعد از جنگ برگشتم به عراق، با این نیت که رو در رو به آنها اعلام کنم، نمی توانم دیگر مربی آنها باشم. در هتل بازیکنان عراقی، خانواده هایشان و کل فدراسیون منتظر من بودند و وقتی مرا دیدند سرود می خواندند که کاپیتان اشتانگ برگشته. قلبم شکست و اگر صادقانه بگویم نتوانستم به آنها بگویم که آنها را رها خواهم کرد. اشتانگ میگوید در عراق هیچ نداشتند. حتی توپ و آب گرم نداشتند. من به جورج بوش، تونی بلر و برلوسکونی نامه نوشتم و از آنها خواستم به خاطر فوتبال به ما کمک کنند. وقتی به انگلیس رفتند، نیمی از بچه ها از انداختن عکس یادگاری خودداری کردند زیرا می ترسیدند از سوی تروریستها و یا مردم متهم به خیانت شوند و اینکه با دشمن خونی ملت عراق عکس یادگاری گرفته اند. اشتانگ می اندیشد که این خیلی مهم است که ما بتوانیم عراقیها را برای بازی به انگلیس ببریم و اینکه نشان بدهیم ما به سیاست کاری نداریم. منتها عکس او با جک استراو، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا برایش دردسر ساز می شود. در بازگشت به عراق هم اتومبیل محافظ او هدف شلیک گلوله قرار می گیرد تا اشتانگ به این نتیجه برسد که عراق دیگر جای ماندن نیست. آنهم در فاصله چند هفته به المپیک 2004 آتن که تیم عراق به مقام چهارم رسید!!! در ادامه هم در سال 2007 عراق قهرمان جام ملتها شد. البته او اگرچه مصر است که کاری با جنایات صدام حسین نداشته و تبلیغی به سود او نکرده، اما عکس او در کنار پرتره رئیس جمهور اعدام شده عراق چندان هم با ادعاهای او همخوانی ندارد. به نظر هم نمیرسد، خیلی روزنامه های منتقد قصد بزرگنمایی اقدامات وی را داشته باشند. اقدامات وی صریحتر از چیزی هستند که نیاز به بزرگنمایی آنها باشد. به هر روی او عراق را ترک کرد.
وی در باشگاههای چمی گناشویتز، فورورتز باوتزن و لایپزیش گذشت البته نه لایپزیشی که می شناسیم. HSD DHfK Leipzig بیشتر یک آکادمی یا مدرسه فوتبالی بود که اشتانگ قصد داشت با ادامه تحصیل در آن یک معلم فوتبال بشود. اشتانگ در 1970 درحالیکه 22 سال داشت فوتبال را رها کرد. وی ابتدا یک فصل در کارل زایس جنا مربی جوانان شد و سپس 7 سال در باشگاه بزرگسالان همان باشگاه دستیار بود. سپس دو سال مربی زیر 21 ساله های آلمان شرقی شد. سپس دو سال در تیم ملی آلمان شرقی دستیار گئورگ بوشنر بزرگ شد. بوشنر یک استثنا بود. تنها قهرمانی آلمانهای صاحب فوتبال در المپیک را وی در سال 1976، آنهم با آلمان شرقی کسب نمود. همچنین بوشنر تنها کسی بود که آلمان شرقی را به جام جهانی رساند. آنهم وقتی که شاگردان هلموت شون در خانه میزبان جام جهانی بودند. همگروه شدن دو آلمان بسیار جالب بود. جالبتر و عجیب تر پیروز شدن شاگردان بوشنر بر شاگردان شون بود. آنها تیمی را شکست دادند که در نهایت قهرمان جام جهانی شدند. شاگردان بوشنر در دور بعد همگروه هلند و برزیل و آرژانتین شدند و حتی توانستند آرژانتین را نیز متوقف کنند ولی حریف قهرمان دوره سابق و همچنین توتال فوتبال هلند نشدند. با این مقدمه جانشینی بوشنر کار بسیار مشکلی بود. در حد جانشینی فرگوسن در منچستر یونایتد. پس از استاد، اشتانگ یک بازی را هم در نقش تمرین دهنده بالای سر تیم ملی بود که وی مالت را پنج بر یک در هم کوبید. ولی فدراسیون فوتبال آلمان شرقی رودولف کراسه را به عنوان سرمربی انتخاب کردند و اشتانگ هم سر مربی تیم المپیک آلمان شرقی شد.
در 1984 و پس از دو سال مربیگری در تیم المپیک وی سرمربی آلمان شرقی شد و 5 سال سرمربی آلمانها بود. او میتوانست راه استاد را طی کند. در 1988 آلمان غربی میزبان جام ملتهای اروپا شد. اشتانگ همچون انتخابی جام جهانی 1986 با فرانسه همگروه شد. در کمال تعجب در انتخابی 1986 هر یک از دو تیم در خانه حریف را با نتیجه مشابه 2-0 شکست دادند اما فرانسه تنها با یک امتیاز بیشتر نسبت به آلمان شرقی به جام جهانی صعود کرد. ژرمنها اگر در بازی خانگی یوگسلاوی را برده بودند، به جای فرانسه به جام جهانی صعود می کردند! فرانسه ای که ایتالیا و برزیل بزرگ را در مسابقات حذف کرد. اما در انتخابی 1988 در حالیکه در لایپزیش دیدار رفت مساوی تمام شده بود، در بازی برگشت در پاریس در کمال تعجب این شاگردان اشتانگ بودند که با یک گل برنده شدند. آنها در جدول هم بالاتر از فرانسه قرار گرفتند. اما متاسفانه همگروهی دیگر آنها شوروی والری لوبانوفسکی بود که تا فینال هم پیش رفت و در حالیکه در دور گروهی هلند را شکست داده بودند، در فینال مغلوب گولیت و فان باستن شدند. یک هد مهار نشدنی از گولیت و یک ضربه والی از فان باستن بود که هلند را قهرمان کرد. به هر حال شاگردان اشتانگ اگر اینقدر بدشانس نبودند که با آن شوروی فوق العاده همگروه شوند، احتمال زیاد در هر گروه دیگری بودند به جام ملتها راه می یافتند. جام ملتهایی که آن زمان، با احتساب میزبان تنها هشت تیم در آن شرکت می کردند.
پس از تیم ملی مجدد به مقر همیشگی اش کارل زایس جنا برگشت. پس از اتحاد دو آلمان مدتی سرمربی هرتابرلین شد. تا اینکه فاش شد او به عنوان مامور مخفی Stasi ، پلیس مخفی آلمان شرقی بوده است.البته اشتانگ معتقد بود اینها بزرگنمایی رسانه هاست، آنهم به خاطر آنکه امضای او پای برخی برگه های پلیس مخفی آلمان شرقی سابق بوده است!!! ملاحظه می کنید که چقدر این شایعات بی اساس بوده است؟! جالب آنکه او در پلیس مخفی دارای کد بوده و وظیفه داشته نظرات بازیکنانش را در باره دولت وهمچنین قانون شکنی بازیکنانش برای ارتباط با مردم آلمان غربی اطلاع دهد! بدنبال این رسوایی وی از هرتابرلین اخراج شد و سرمربی لوکوموتیو شد که به هیچوجه قابل مقایسه با هرتا برلین نبود. در 1995 به دنیپرو اوکراین پیوست و از آلمان خارج شد. بعد هم به عنوان سرمربی هدایت زسکا بوریسفن اوکراین را بر عهده گرفت. در 1997 به آلمان بازگشت و باز هم هدایت کارل زایس جنا را عهده دار شد. بیش از یکسال در آلمان دوام نیاور و هدایت پرت گلوری را در استرالیا قبول نمود. شاید جایی که تا حد ممکن از آلمانیها و رسانه هایشان دور باشد.
در 2001 هدایت عمان، تیمی ثروتمند را از خاور میانه عهده دار شد. سه بازی با یک مساوی و دو باخت از جمله باخت 1-0 به عراق در انتخابی جام جهانی 2002 باعث اخراج او در کمتر از سه ماه شد. با این حال مورد توجه مقامات عراقی قرار گرفت. در میان تهدیدات جورج دبلیو بوش برای حمله به عراق، وی برای امضا وارد بغداد شد. در بند قرارداد او قید شده بود او از اظهار نظر سیاسی معاف است و اینکه در صورت وقوع جنگ می تواند عراق را ترک کند. وی یک قرار داد چهار ساله را با عراقیها منعقد نمود. البته بدلیل جنگ و عملیات تروریستی، همانطور که گفته شد، تا پایان دوره قراردادش در عراق نماند. ابتدا راهی آپولون قبرس شد وسپس سرمربیگری بلاروس را پذیرفت و آنها را به بهترین رنکینگ شان تا آن زمان رساند (رتبه 47). رتبه ای که هنوز هم بلاروسها نتوانستند رتبه بهتری نسبت به آن کسب نمایند. پیروزی برابر هلند در انتخابی یورو 2008، پیروزی بر فرانسه در سنت دنیس و تساوی در مینسک در انتخابی یورو 2012 و همچنین تساوی با آلمان و آرژانتین در دیدارهای دوستانه، اوج نتایج او با بلاروس به شمار می رفت. پس از عدم موفقیت در راهیابی به یورو 2012، وی از مربیگری بلاروس کنار رفت و پس از مدتی هدایت سنگاپور را قبول نمود. در 14 جولای 2016 بازنشسته شد، با اینحال از فوریه 2018 اشتانگ سرمربی سوریه شده و بازنشستگی خود را پس گرفته است. گویی هر کشوری جنگ باشد، اشتانگ با اراده آهنین می پذیرد که هدایت آن تیم را بر عهده بگیرد. او اکنون 169 بازی سرمربی بوده و دو بازی دیگر به رکورد یواخیم لوو خواهد رسید. این اولین بار نیست که اشتانگ با لوو مساوی می کند. قبلا هم همانطور که اشاره شد، اشتانگ با بلاروس توانست آلمان را با یواخیم لوو متوقف سازد. تیمی که کمتر از دو ماه بعد در فینال یورو 2008 به اسپانیا باخت.
درباره اشتانگ باید گفت مربی چندان بزرگ و ایده پردازی نیست. بیشتر روشهای سنتی و انگیزه دادن و آنچه در جوانی (حدود نیم قرن قبل) آموخته را در چنته دارد. در سوریه شاید نتوان با 9 بازی او را قضاوت نمود. عراق را هم در شرایط بحرانی مربیگری کرد. در عمان هم فقط سه بازی به او میدان دادند. اما در هر سه کشور درصد برد او از میانگین کمتر بوده. وی در عمان که صاحب 34 درصد برد است، درصد برد صفر را خلق نموده است. در عراق با 48 درصد برد، 37 درصد بازیها و در سوریه با 38 درصد برد، 33 درصد بازیها را برده است. در سایر کشورها تا حدودی آمار به نفع اوست. در آلمان شرقی میانگین درصد برد 47 درصد بوده ولی اشتانگ 48 درصد پیروزی کسب نموده، در بلاروس که 31 درصد آمار برد دارد، اشتانگ صاحب 35 درصد برد شده ولی در سنگاپور که 30 درصد بازیهایش را پیروز شده است، اشتانگ حدود 46 درصد بازیهایش را برده که یک موفقیت بسیار بزرگ محسوب می شود. در مجموع تیمهای ملی که اشتانگ سر مربی آنها بوده، 38 درصد بازیهایشان را برده اند، در حالیکه با اشتانگ موفق شده اند 41 درصد بازیها را به سود خود خاتمه دهند. پس می توان گفت اشتانگ یک مربی متوسط رو به بالا محسوب می شود.
در باب افتخارات، او دوبار با کارل زایس جنا لیگ آلمان شرقی و دو بار جام حذفی آلمان شرقی را فتح نموده است. با پرت گلوری لیگ فاتح برتر استرالیا شده، مانع از سقوط آپولون شده و سال بعد، پس از دوازده سال آنها را در لیگ قهرمان نموده است. ضمن اینکه موفق شدند برای نخستین بار سوپر کاپ قبرس را فتح نمایند. کارنامه افتخارات او با توجه به تیمهایی که در اختیار داشته چندان هم خالی نیست. ولی نه در حدی که بتوان از او به عنوان یک مربی موفق نام برد. در پرت گلوری او بسیار محبوب بود. تا جاییکه تظاهراتی به نفع او شکل گرفت تا مانع از اخراج او بشوند. اما برخورد خشن او با بازیکنان و مقامات باشگاه باعث شد او دشمنان زیادی داشته باشد و مانع از تمدید قرارداد وی شوند. هرچند اخراج نشد. به هر حال اشتانگ اکنون با سوریه که از انتخابی جام جهانی 1974 آنها را به عنوان تیمی سختکوش می شناسیم در جام ملتها حضور دارد. جنگ اصلی بین سوریه و اردن در جریان است تا کدام تیم بتواند پشت سر استرالیا به مرحله بعد برسد. هر چند تیم سوم هم بدون شانس نخواهد بود. بنظر می رسد شاگردان اشتانگ آلمانی بتوانند از گروه خود صعود کنند و حتی اگر خوش شانس و روی فرم باشند ممکن است به یکچهارم نهایی هم برسند ولی لطفا بیش از این از آنها توقع نداشته باشید.