طرفداری - مطمئنا هیچکس شک ندارد منچستریونایتد از روزی که سر الکس فرگوسن را از دست داد، دچار مشکل شده و هرگز نتوانسته مثل سابق ظاهر شود.
خیلی ها ایده های مختلفی برای نجات کشتی به گل نشسته شیاطین سرخ داشتند و دارند. این نکته ای بود که حتی خود ژوزه مورینیو هم به آن اشاره کرد. آقای خاص تجربه لازم برای انجام این کار را هم در اختیار داشت. ولی چطور شد که پایان داستان خوب نبود؟ شاید مورینیو همان کسی نبود که خیال می کرد هست. با این اوصاف باید پرسید سر الکس فرگوسن چه می دانست که مربیان بعد از او نمی دانند؟ او درک بالایش از قدرت روحی و روانی لازم برای پیشبرد تیم را در فلسفه مربیگری اش فرمول بندی کرده بود.
شیاطین سرخ هنوز هم تیم قدرتمندی در اختیار دارند. نباید دنبال بهانه بود. این تیم می تواند برای قهرمانی در لیگ برتر انگلیس بجنگد. حداقل در مورد کیفیت بازیکنان خط حمله آنها می توان چنین ادعایی داشت.
شاید هر مربی که می خواهد سکان هدایت منچستریونایتد را برعهده گیرد، پیش از همه چیز و پیش از وارد شدن به چمن ورزشگاه اولدترافورد، باید شعر هیچ انسانی یک جزیره نیست از جان دون را بخواند. هیچ انسانی نمی تواند زندگی ایزوله داشته باشد. ما محصول دنیای اطراف مان هستیم و به همین اندازه هم روی بقیه تاثیر می گذاریم. اگه حلقه ای ضعیف باشد، زنجیر پاره می شود. معمولا وقتی به تیم فرگوسن نگاه می کردید، حلقه ضعیفی در کار نبود. اگر هم چنین اتفاقی می افتاد، فرگوسن پیش از همه تشخیص می داد و اقدام می کرد.

یکی از بزرگ ترین انتقادات به یونایتد مورینیو، نحوه بازی تیم بود. می توان در ادامه آن به رفتار پوگبا اشاره کرد. خیلی از طرفداران او را بازیکن کلاس جهانی و بزرگی می دانند. او در زمین به سرعت حرکت می کند، بازی خوانی خوبی دارد، دقیق پاس می دهد، توانایی های فنی بالایی دارد و نمی توان رهبری اش در زمین را نادیده گرفت. او بازیکن جوان و آینده داری است. وقتی همه این فاکتورها را با آرایش عجیب مو، رقص های مختلف در رختکن و زمین فوتبال و حواشی پوگبا در کنار هم قرار می دهیم، به یک دشمن درجه یک ملت می رسیم!
البته در گذشته هم چنین بازیکنانی در اولدترافورد دیده شدند. کریستیانو رونالدو هم شرایط مشابهی داشت هرچند او از نظر اخلاق و تعهد کاری بهتر از پوگبا بود. دیوید بکام را هم می توان در این زمینه نام برد. ولی داستان پوگبا متفاوت است. اگر او آماده و متمرکز در زمین بازی کند، عملکرد خیلی خوبی ارائه می کند. درضمن اگر او در زمین خوب کار کند، بقیه بازیکنان تیم هم کیفیت بالاتری ارائه می کنند.
فرگوسن می دانست که هیچکس بزرگتر از باشگاه نیست. البته او همیشه به ستاره های تیمش فضا می داد. اینجا فاکتور اصلی و مهم، تاثیر است. در هر تیم باید یک سلسله مراتب وجود داشته باشد. به عنوان مثال در تیم فرگوسن هم اسکولز و کین از ریچاردسون دستور نمی گرفتند. کاملا برعکس بود. یک روز روی کین، این بازیکن جوان را به خاطر موسیقی که در اتوموبیلش گوش می داد، از زمین تمرین بیرون کرده بود.

پروفسور دیمین هیوز، روی کین را یک معمار فرهنگی می دانست. او یک الگو برای بازیکنان تیم بود. در هر جامعه پویایی، باید سلسله مراتبی بر پایه ظرفیت و اتوریته باشد. این هم یکی دیگر از درس هایی بود که فرگوسن به خوبی آموخته بود. او این درس را خارج از مستطیل سبز و در فضای کارگری یاد گرفته بود. هیچ کاری انجام نمی شود مگر در محیط کار، کسی باشد که مورد احترام همه باشد و دستور بدهد.
این تکنیک را پپ گواردیولا هم خوب اجرا می کند. وقتی او سرمربی بارسلونا شد، این تیم را به بهترین تیم جهان تبدیل کرد. او برای این کار، ابتدا معماران فرهنگی تیم را شناسایی کرد. بازیکنانی که مورد احترام بقیه هستند و می توانند مسیر حرکت را مشخص کنند.
در سال 2012، فرگوسن با اساتید و دانشجویان دانشگاه هاروارد دیدار کرد تا در مورد بخش تئوریک فلسفه مربیگری اش صحبت کند. فلسفه و قدرت روحی و روانی او برای همه روشن بود. هنوز که هنوز است ستاره های سابق تیم مثل اریک کانتونا، گری نویل و ریو فردیناند در مورد خاطرات شان از فرگوسن صحبت می کنند. آنها محصولات این مرد بزرگ به شمار می آیند. وقتی این بازیکنان سابق یونایتد در مورد فرگوسن صحبت می کنند، گویی فرگوسن هنوز آنجاست و آنها را تماشا می کند.

فرگوسن در هاروارد، تکنیک های روانشناختی که در تمرینات تیم پیاده کرده بود را با جزئیات کامل شرح داد. شاه بیت صحبت های او این بود که باید یک روحیه تیمی قوی ایجاد کرد. او فضایی در تیم ایجاد می کرد که هیچکس حاضر نبود از این تیم و گروه متحد جدا باشد. چون فرگوسن به خوبی می دانست با تک تک بازیکنان چه رفتاری داشته باشد. او در این باره می گوید: "بازیکنان امروز، زندگی راحت تر و امن تری داشته اند و به همین خاطر بیشتر شکننده و آسیب پذیر هستند؛ در مقایسه با بازیکنان 25سال پیش."
یکی از نقدهایی که به کار مورینیو در منچستر وارد میشد این بود که او یک مربی آنالوگ در دنیای دیجیتال فوتبال امروز است. می گفتند ژوزه به اندازه کافی به روز نشده است. البته سبک کاری او هنوز هم امتیازاتی داشت ولی دیگر دوام زیادی نداشت و به اندازه سال های قبل، موفق نبود. اما در سوی دیگر، فرگوسن همیشه روش کارش را متحول می کرد و همگام با تغییرات روز پیش می رفت.

فرگوسن می دانست که بازیکنان کم کم مغرورتر می شوند و به همین خاطر او اخلاقش را سال به سال تغییر می داد. او نمی خواست بازیکنان را در حالت تدافعی فرو ببرد. با همین تغییرات بود که سر الکس توانست همان قدر که برای بازیکنان نسل های قبل الهام بخش بود، برای بازیکنان نسل جدید هم رئیس باشد. مهم نیست مربی بعدی تیم چه کسی است. او باید بداند با هر بازیکن در سطح خودش صحبت کند. شما می توانید ایده تان را در تیم پیاده کنید ولی اول باید کاری کنید بازیکنان به حرف های شما گوش دهند. سرمربی همیشه باید کارگردان فیلم تیمش باشد و بازیکنان قبل از اینکه داستان خودشان را بگویند، باید راوی داستان تیم باشند.
قسمت دوم