«ممنوعه» سریال پر سر و صدای این روزها در شبکه نمایش خانگی؛ راوی داستانی چند سویه از آدمهای سه نسل متفاوت با سرگذشت و البته سرنوشتهایی متفاوت است. قصه، مسیری صاف و یک خطی ندارد و تک قهرمان هم همینطور. ممنوعه سریال پربازیگریست که در آن، شخصیتها به مرور معرفی شده و نقش خود را در پیشبرد روایت ایفا میکنند.
قسمت اول در دقایقِ ابتداییاش، شروعی تاریک دارد؛ رینگ بوکس مخفی و فایت(مبارزه)، مشت زنی و خون، دود و شرط بندی و... سامی(با بازی میلاد کیمرام) که روایتش از داستان خودش را میشنویم. در همان ابتدا میفهمیم که او به اصرار پدرش با دختری ازدواج کرده و از زندگیاش راضی نیست. طولی نمیکشد که داستان به دو سال بعد میرود، زمانی که سامی از ترانه(با بازی بهاره افشاری) جدا شده و مبارزه و البته اعتیادش را ترک کرده و با گروهی از دوستانشان که با یکدیگر کار هم میکنند، مشغول تفریح در شمال هستند. سامی به یکی از دخترهای گروه برکه (با بازی الهه حصاری) علاقهمند شده؛ برکه با پسری از آشنایان خانوادگیاش مراوداتی به قصد ازدواج داشته که به نظر میرسد با حضور سامی، این نیت سست شدهاست. وقتی سامی از این ارتباط آگاه میشود بعد از دعوایی سنگین و تحقیرآمیز، ارتباطش را با برکه تمام کرده و راهی تهران میشود. برکه که به تنهایی عازم تهران است( دایی برکه با بازی هادی حجازی فر در تهران زندگی میکند) دچار تصادف میشود و وقتی پدر(آتیلا پسیانی) و مادر برکه به بیمارستان میآیند تصمیم میگیرند، ساکنِ تهران شوند... در مورد داستان بهتر است بیشتر از این ننویسیم چون ممنوعه پر از سورپرایز است؛ چه در وقوع اتفاقات و چه در شناساندن شخصیتها و مناسبات و روابطشان. برای مثال: اینکه سامی پسر آقای تجنگی( با بازی امیر جعفری) است تا قسمت هشتم بر ما مسجّل است ولی در این قسمت با دیالوگی کوتاه و مختصر بین سامی و پدرش به همین دانش اولیه هم شک میکنیم؛ اگه من پسر واقعیت بودم بازم باهام همینجوری رفتار میکردی؟
امیر پورکیان در اولین تجربهی سریال سازیاش سراغ سوژهها و مفاهیم ملتهب و البته جذابی رفته که ساخت و پرداختش به خصوص در شبکهی نمایش خانگی حساسیتهای بیشتری را هم به همراه داشته است و بی انصافیست اگر نگوییم که او در این تجربه موفق عمل کرده است.
ممنوعه از آن سریالهایی نیست که در سه قسمت اول بشود در مورد دنبال کردن یا نکردنش تصمیم گرفت؛ این اتفاق را میتوان گردن ریتم یا تعدد شخصیتها و خرده روایتها انداخت ولی قطعاً از قسمت پنجم، ضرب آهنگ داستان سریعتر میشود که این، بر اشتیاق مخاطب به پیگیری، تاثیرگزار است.
عشق، خیانت، اعتیاد، مافیا، زندگیهای زیرزمینی و همچنین ممنوعههایِ بسیارِ دیگری چه در داستان و چه در اجرا به چشم میخورند و باید به این نکته اشاره کرد که به روابط و دوستیهای میان دختران و پسران جوان به طرز ملموس و قابل باوری پرداخته شده است.
نکتهی جالب توجه اینکه، این عریانیِ کم و بیش، با توجه به تمام محدودیتها در نمایشِ اعتیاد، خشونت و روابطِ بیمار، در نزد مخاطبِ جوان، نقش بازدارنده ایفا میکند و شما به عنوان بینندهی این سریال؛ رفتارهای نادرست، پرخاشگری و روابط ناامنِ نمایش داده شده را در ذهن خود سرزنش میکنید.
اگر بخواهیم به گروه بازیگران امتیاز بدهیم این امتیاز بیشک بالا خواهد بود. میلاد کیمرام محکمتر از همیشه پیش روی دروبین ایستاده و تمام و کمال در باور و پذیرش سامی با مخاطب همراه است. بهاره افشاری در نقش ترانه، زن جوانِ مطلقهی آسیب دیده و گرفتارِ اعتیاد را درست و به اندازه به نمایش میگذارد. خلیل با بازی نیما شعبان نژاد به عنوان یک ترنس از شخصیتهای مهم و محبوب سریال است که برای دوست داشتنش میتوانید روی ظرافتهای ایفای این نقش توسط نیما شعبان نژاد حساب کنید. وزنهی حضور نیکی کریمی در نقش پروانه، سکانسهای بازیاش را سنگینتر می کند و لیلا زارع در نقش رها( همسر خسرو با بازی هادی حجازی فر) از پسِ شخصیت پیچیدهاش برآمده است. امیرحسین آرمان در نقش باربد تصویری متفاوت از آن چه از او سراغ داشتیم به نمایش گذاشته و این کار را بسیار دقیق و باورپذیر انجام داده است. قدرت و صلابت آقای تجنگی با بازی امیر جعفری از همان سکانس اولِ حضورش، مخاطب را متوجه خود میکند و برکه با بازی الهه حصاری، تا به اینجا مجسمهای از یک دختر ضعیف و منفعل بوده که گاهی رفتارهایش اعصاب خرد کن است و اگر نیت از پردازش این شخصیت همین بوده؛ او در ارائهی این تصویر موفق عمل کرده است. هادی حجازی فری که در ماجرای نیمروز، به وقت شام و لاتاری دیدید فراموش کنید او اینجا خسرو را ایفای نقش میکند؛ مردی که به زنش آشکارا خیانت میکند و هوس باز بودنش را فریاد میزند، او هنرمندانه این نقش را که فرسنگها با شخصیتهایی که پیش از این بازی کرده بود فاصله دارد به تصویر می کشد. مگر میشود آتیلا پسیانی را در نقشِ پدری متوجه، دلسوز و همراه باور نکرد، دوست نداشت؟
در نقدهای منفی نسبت به ممنوعه شباهتش با سریالهای ترکی قابل توجه بود و این نظر، سوالهایی را در ذهن ایجاد میکند: اگر سریالهای ترکی بد و بی کیفیت هستند چرا تلویزیون را به ساختنِ آثاری پُر کشش و مخاطب پسند مثل سریالهای ترکی تشویق میکنیم؟ اگر سریالهای ترکی خوب هستند چرا آثاری که مثل آن نمونهها با کیفیتی بالا دغدغههای روزِ جامعه را به تصویر میکشند نهی میکنیم؟!
ممنوعه برای گفتن حرفها دارد و این حرفها را در قالبی درست، با متریالی جذاب و تماشایی عنوان میکند.
ممنوعه در فضاسازی موفق عمل کرده است، کشش دارد و البته ارزشِ پیگیری و این نه تنها برای شبکهی نمایش خانگی بلکه برای مخاطبِ عاصی و نااُمید شده از آثارِ داخلی، اتفاقی بسیار مغتنم است.
ریحانه محمودی/ سی و یک نما