مطلب ارسالی کاربران
یک عاشقانه ساده برای سفید ها / بخش 1 از 3 (وقایع نگاری شخصی از تیم ملی المان از جام98 تاکنون)
زمانی تا اغاز جام جهانی 1998 نمانده بود که با قرعه کشی مسابقات نام آلمان به عنوان قدرت برتر اروپا در کنار ایران دیده می شد .
برای ما کودکان ان زمان المان اسم زیبایی بود . وقتی از بزرگتر ها در مورد المان پرس و جو می کردید شروع می کردند یک سری نام های زیبا را پشت سر هم اوردند . شروع می کردند از نظم و انضباط مثال زدنیشان تعریف کردند و بعضی ها مثل پدر من که جنگ و جبهه و توپ و تانک را خوب می شناختد از قدرت نظامی المان می گفتند . از اینکه زمان جنگ ایران - عراق المان ها در بخش پزشکی کمک هایی کردند .
گاهی بعضی ها که دستی بر صنعت داشتند از خوب بودن وسایل المانی صحبت می کردند از به اصطلاح " خراب نشدنی ها " حرف می زدند .انهایی که تاریخ را دوست داشتند از نژاد و اریایی بودن می گفتند . از اینکه انها ایرانی هایی در قلب اروپا هستند...
و همه این ها برای تو در "تیم ملی فوتبال آلمان " خلاصه می شد در تیم سفید و سیاه پوشان مو طلایی ...این خوش اوا نام ها ...
از جام جهانی 98 آن گل کلینزمن را به یاد داری ... آن شیرجه تماشایی ... آن توری که ان زمان غوغایی کرد و حالا می فهمی دلیلش چیزی نبوده که ایرانی ها را ناراحت کند.. می فهمی که نمی بایست مردمت انسان دوستی کلینزمن را با کژفهمی با شادی بعد از گلش مخلوط می کردند ...
از ان جام جهانی باخت بدی را برای المان به یاد داری ... کرواسی ... این لباس قشنگ ها ... تیمت سه هیچ باخته بود و این قرار است اغاز گر راهی باشد برای هواداری فوتبالیت ... و خوش به حالت که هواداری را با شکست اغاز می کردی ...
2 سال بعد وقتی قرار بود برای اولین بار دو کشور میزبانی یورو را بر عهده بگیرند به "آلمانت" امید داشتی به اسمهای بزرگ بازیکنانت... کارشناس ها از گروهی سخت می گفتند از تقابل المان - انگلیس از سن بالای بازیکنانت حرف می زدند ... کم کم متوجه می شدی یک سری بازی ها با باقی مسابقات متفاوت هستند مثل ایران - عربستان مثل المان انگلیس ...
این المانت هم خوب شروع نکرد .. فقط یک امتیاز و از همه نا امیدانه تر باخت 3 بر صفر مقابل پرتقال و مقابل "کنسیسائو "... تلخی باخت وقتی شدید تر می شد که بازی را کنار عموی پرتغالیت دیده باشی ...
وقتی جام جهانی 2002 برایت شروع شد .. المان 8 گل به عربستان همسایه زده بود ... تو نگاه های جدیدی می دیدی .. متوجه می شدی که المان نزد اطرافیانت دوست داشتنی تر شده... می دیدی که برای انها گویی انتقام ایران از عربستان را گرفته است و اما برای تو اتفاق ویژه تر شناخت "میروسلاو کلوزه " است ...
سلطان سر زنی... و تو توی مدرسه خوب سر می زدی ... کسی که بعد ها قرار است برایت "میروی دوست داشتنی" باشد... حالا در این جام المانت همین که می خواهی است ... در ادامه می توانی به دوستانت پز بدهی ... تیم تو هم اوج گرفته ...
این جام را با پرش های کلوزه ، با بالاک و کاپیتان بی قرارت اولیور کان بزرگ به یاد می اوری ... با پیراهن خوش طرح تیمت .. با موهای عجیب دفاع چپت ، زیگه... با ریش های توماس لینکه ات ... باتیم با صلابتت ... با حس قوی بودنت ... با 1-0 بردن هایت ... با کم کم جلو رفتن هایت ... با اشک های "بالاکت"... با از دست دادن فینال عمو بالاک... و در اخر با اولی کان مغموم بر تیر دروازه ...
صحنه ای که باور پذیر نیست برایت .. قهرمانان هرگز نمی بازند .. تا ان زمان در همه فیلم های تلویزیون این را دیده بودی و یقین داشتی که قهرمانان هرگز اشک نمی ریزند ..اولیور کان اولین قهرمان فوتبالیت بود ..
ادامه دارد ....