طرفداری-
پسندها و بیزاری ها، دوست داشتن یا دوست نداشتن موقعیت ها، اشیاء، اشخاص، گروه ها و هر جنبه مشخصی از محیط از جمله اندیشه های انتزاعی و خط مش های اجتماعی. "مایرز" نگرش را عبارت از واکنش مطلوب یا نامطلوبی می داند که در باورها، احساسات یا فهم کسی یا چیزی ابراز می شود. به ترکیب شناخت (اعتقادات و باورها)، احساسات (هيجانات و عواطف) و آمادگی برای عمل (تمایلات) نسبت به پدیدهی معینی را "نگرش" شخص به آن پدیده می گویند. بدین ترتیب، نگرش دارای سه مولفه (شناختی، عاطفی، رفتاری) است. در حوزهی فوتبالی و تیم پرسپولیس، ما نگرش های خود را غالبا به صورت اظهارنظر های زیر بیان می کنیم. " پرسپولیس بهترین تیم چند سال اخیر ایران بوده است" (مؤلفه شناختی). "پرسپولیس را دوست دارم" (مؤلفه عاطفی). "هر هفته حداقل دو ساعت وقت برای پرسپولیس می گذارم" (مؤلفه رفتاری).
1_ هر نگرش شامل یک شی، شخص، رویداد یا موقعیت است.
2_ نگرش ها ارزیابی می شوند.
3_ نگرش ها به تدریج شکل می گیرند و نسبتا پایدارند.
4_ اکتسابی و آموختنی اند.
5_ اگاهانه یا ناآگاهانه یاد گرفته می شوند.
6_ طی یک فرایند تجربه اندوزی، کسب می شوند.
7_ هنجارهای گروهی بر نگرش عضو تاثیر می گذارد.
8_ نگرش ها دارای زیر بنای عاطفی اند.
نگرش ها را می توان به طور غیر مستقیم از اشخاص دیگر و یا از طریق یادگیری اجتماعی آموخت و همچنین می توان به صورت مستقیم و از طریق تجربه های شخصی کسب کرد. این گونه نگرش ها معمولا از آنچه به کمک یادگیری اجتماعی حاصل می شود، قویتر هستند. نگرش ها معمولا از راههای شرطی شدن، یادگیری مشاهده ای و ارزشیابی شناختی شکل می گیرند.
نگرش ها، نقش حک شده ای بر سنگ خارا نیستند که تغییر شکل ندهند. انسان، همواره در فرایند جامعه پذیری در معرض تغییر و دگرگونی قرار دارد.ترغیب کردن و نفوذ اجتماعی از منابع مهمی هستند که در تغییر شکل نگرش ها مورد استفاده قرار می گیرند. ترغیب عبارت است از فرآیند تغییر نگرش از طریق ارائه انواع مختلف اطلاعات. نفوذ اجتماعی عبارت است از تغییرات شناختی، نگرشی یا رفتاری شخص (یا اشخاص) که معلول کنش های شخص دیگری (نفوذ کننده) است. برای تبیین تمایلات ما نسبت به تغییر نگرشهای خود، سه نظریه مطرح گردیده است: نظریه ناموزونی شناختی، نظریه اسنادی و نظریه تعادل. با توجه به مبحث فوتبالی، در اینجا فقط نظریه ناموزونی شناختی را توضیح می دهیم.
به زعم این نظریه پردازان، وقتی دو شناخت نامتجانس همزمان برای شخص حاصل شود، وی دچار ناموزونی شناختی می گردد و برای رفع ناهماهنگی ناچار است یکی از شناخت ها یا نگرش های خود را تغییر دهد. به بیان دیگر، در این نظریه فرض بر این است که اگر دو شناخت با یکدیگر ناهماهنگ باشند، احساس ناراحتی به وجود می آورند و این نیز شخص را بر می انگیزد که این ناهماهنگی را از میان بردارد و شناخت خود را به حالت تعادل باز گرداند. (ستوده، هدایت الله "1392". روانشناسی اجتماعی، تهران: آوای نور)
- ناموزونی شناختی چه چیزی نیست؟
این شناخت که؛ "دوست دارم پرسپولیس ببرد، چون تیم محبوب من است"، با این شناخت که؛ "دوست دارم پرسپولیس ببازد، چون رقیب تیم محبوب من است"، به هیچ وجه معنای ناموزونی شناختی نمی دهد. این معنای پيور طرفداری است و هر فردی دوست دارد که تیم محبوبش ببرد و تیم رقیبش ببازد. این امر در تمام دنیا صادق است و اصلا مسئله ای نیست. برای نمونه، هیچ هوادار افراطی بارسايی آرزوی پیروزی برای رئال مادرید در بازی های جام باشگاههای اروپا ندارد و بالعکس. همین امر نیز در لیگ برتر انگلیس صادق است و هیچ طرفداری آرزوی موفقیت برای تیم رقیبش در بازی های خارج از لیگ انگلیس را ندارد.
- تزریق احساس ناسیونالیسمی برای اتحاد همهی ایرانیان (چه هوادار چه اپوزیسیون پرسپولیس)؛ پروژه یا پروسه؟
همه چیز کاملا طبیعی به نظر می رسید. هواداران فوتبالی پرسپولیسی دوست داشتند، تیم شان قهرمان شود و اپوزوسیون های پرسپولیسی دوست داشتند که پرسپولیس نتیجه نگیرد. چنین حوادثی در همهی دنیا مرسوم است، چون تیم های رقیب تنها عدوی یکدیگر نیستند، بلکه انکار یکدیگر هستند.
در همان هفته قبل از بازی، مسولين فوتبالی خوشفکر ما به این فکر افتادند که با احساساتی کردن همهی مردم تحت لوای "وطنم ای شکوه پابرجا"، همهی هوادار و اپوزیسیون های پرسپولیس را همانند حکومت های تک حزبی درآوردند و همانند برخی دیگر حکومت های جهان، زندگی همهی گروه ها را، تحت تبعیّت از دولت درآوردند و خود را توتاليتارين معرفی کنند. آنها قصد داشتند در یک هفته، فوتبال تک تیمی داشته باشیم.
برای این ماموریت، چه کسی و چه سازمانی بهتر از صدا و سیمای حکومتی. سیاست صدا و سیما در فوتبال، در این چند سال اینگونه ارزیابی میشود؛
تزریق حس ناسیونالیسمی به خلق ایران؛ صرفا تبلیغات برای ايرانسل و همراه اول، تبلیغ برای روبيکا و آپ و هرچه که موجب کسب ثروت و سود حداکثری شود؛ بکارگیری مجدد پروژه عرب ستیزی؛ شیوع و توسعه قمار فوتبالی در قالب پیش بینی فوتبالی که به نحوی یک نوع قماری فوتبالی محسوب میشود و صدها انسان خوش مغز را حتی برای لحظاتی به زندگی خوشبین سازند.
کلا این مسولیت خطیر و والا را چند نفر در تلویزیون انجام میدهند؛ مجموع مجریانی که بیشتر دغدغه تبلیغ دارند تا فوتبال و طوری تبلیغ میکنند که انگار برای شرکت پدری شان تبلیغ می نمایند و اصلا کاری به حساسیت بازی ندارند.
حالا این تفکر که همه را در طی یک هفته میتوانیم یکسان و متحد با استراتژی ايرانيزه کردن تمام هواداران تیم ها و کلیهی قومیت ها بکنیم، به شدت تفکر ساده لوحانه است.
دقیقا همانند تفکر حاکم بر جامعه، تفکر فوتبالی هم همه چیز را همانند یک پروژه می بیند. در جامعه ما سه قشر در حال حاضر سوار هستند:
1_ پزشکان: با این تفکر که هرکس که بیمار شد، به آسانی میتوان با اعمال و خوراندن قرص درمانش کرد.
2_ مهندسان: دیدگاه این گروه این است که هر خرابه ای را در یک لحظه با تفکر مهندسی مآب میتوان به برج تبدیل نمود.
3_ طبقه حاکم: دیدگاه این قشر این است که همه چیز در نهایت خوب میشود، ان شاءالله. در احداث و بکارگیری هر اقدامی، مهم نیست که آن کار چقدر مفید است و یا چقدر معایب دارد، آنچه مهم است این است که آخر عرایض همه با هم بگوئیم؛ ان شاءالله.
اگر بخواهیم تفکرات این سه گروه را در یک مقوله بیان نماییم، باید اینگونه بگوئیم؛
"نگاه صرفا پروژه ای داشتن به هر مسئله ای به جای نگریستن پروسه ای".
نگاه پروسه ای اینگونه است که همه چیز را در قالب یک فرآیند می بیند و مطرح می کند که مثلا شما باید سی سال در یک مکان فرد قابل اعتبار و محترم باشید تا شما را فرد معتبری بنامند. این در حالی است که وقتی که از نظر همگان فرد قابل اعتباری شدید فقط و فقط یک اشتباه میتواند شما را بی اعتبار کند.
تفکر و نگاه پروژه ای که هم اکنون بر کشور ما به مثابه تفکر حاکم بر محیط های علمی، سیاسی، ادبی، فرهنگ عامیانه و حتی دینی است اینگونه است که همه چیز را مي توان در یک لحظه درست کرد، اگر پول باشد، اگر قرص باشد، اگر خلوص باشد، اگر علم مهندسی صرف باشد....
نتیجه دوئل این تفکرات در طی دهه های گذشته به این شکل ارزیابی میشود:
آنهایی که تفکرات پروژه محور دارند (همانند پزشکان، مهندسان، طبقه حاکم ... بطور عام) خودی محسوب میشوند و کسانی که تفکرات پروسه محور دارند (همانند جامعه شناسان، برخی از مکتب های روانشناسانه، علوم تربیتی و فیلسوف ها و ...) غیر خودی و معاند و حتی برانداز و کلا علوم غربی به شمار می آیند.
- تلاقی هوادار یا اپوزسیون فوتبالی با هوادار و اپوزسیون غیرفوتبالی؟
یکی از معانی فن (fan)، به معنای هوادار، شیفته و طرفداری از یک گروه یا یک تیم ورزشی است. اپوزسیون (opposition) در اصطلاح سیاست به مجموعه افراد و نهادهای مخالف اصل نظام سیاسی گفته می شود که درصدد براندازی نظام حاکم می باشند. این به ضرورت معنی مخالفت با اصل نظام حکومت نیست، بلکه ممکن است به مخالفت با آن بخش که دولت را در دست دارد تنزل کند. برادران معادل ساز و ايرانی ساز واژه های انگلیسی، برای این اصطلاح خارجی و طاغوتی، چنین کلمات با مسما و دلنشینی را پیشنهاد داده اند: برابرنهش، رودررویی، ناپذیری ... منظور ما از اپوزسیون در اینجا به معنای مخالف و ضدیت است.
حالا در اینجا می توان انسان های جامعه را به دو بخش تقسیم نمود؛ یک دسته عاشق و شیفته فوتبال و گروه دیگر کار چندانی با فوتبال ندارند. از محل تلاقی (هوادار_ اپوزسیون) با (فوتبالی _ غیر فوتبالی) این چهار دسته بدست می آید:
1_ هواداران فوتبالی:
این قشر شامل افرادی میشود که عاشق و شیفته پرسپولیس هستند و تمام زندگی شان در یک لغت خلاصه می شود؛ پرسپولیس. حرف این گروه این است : "ای کاش، پرسپولیس قهرمان بشود، چون تیم محبوب من است".
2_ اپوزسیون های فوتبالی؛
این گروه از کسانی تشکیل می شود که فقط به لحاظ فوتبالی رقیب سرسخت پرسپولیس هستند و نمی خواهند به هیچ وجه این تیم چه در بازی های داخلی چه در بازی های خارجی نتیجه بگیرد. حرف این گروه این است، "کاش پرسپولیس ببازد، چون رقیب تیم محبوب من است".
3_ هواداران غیر فوتبالی:
این گروه اصلا به قول معروف عکس با شورت ورزشی ندارند ولی به دلیل حس ناسيوناليستی دوست داشتند پرسپولیس در این بازی نتیجه بگیرد. از نظر این گروه، ژن آریایی، ژن برتر دنیاست و چون پرسپولیس در این بازی بعنوان نماینده ایران است، پس شایسته و بایسته است که از آن طرفداری شود. سلطنت طلبان و ناسیونالیسم ایرانی از این دسته هستند. حرف این گروه این است که "کاش پرسپولیس ببرد، چون نماینده ایران آریایی است و ژن برتر دنیا در بدن آنهاست".
4_ اپوزیسیون های غیر فوتبالی:
این گروه فقط از فوتبال هیچ چیزی نمی فهمند، ولی در سایر موارد درگیر و فعال مدنی هستند. از نظر آنها، پرسپولیس الان به عنوان نماینده دولتی ناکارآمد است و قهرمانی پرسپولیس در این بازی، این پیام را به سایر کشورها مخابره خواهد کرد، که ایران بهشت خاورمیانه است. پس از نظر این گروه، باخت پرسپولیس در این بازی، دقیقا ناکارآمدی دولت در بعضی از مسائل را به نحو احسن نشان خواهد داد.
وجود این چهار گروه نیز مشکل ساز نیست، بنابر به توضیحات تئوریک ما نشان دادیم که ناموزونی شناختی وقتی پدید می آید که یک فرد همزمان دو نوع اطلاعات به مغزش خطور کند، و دو نوع خواسته متضاد همزمان با هم داشته باشد؛ مثلا هم دوست داشته باشد، پرسپولیس قهرمان بشود، هم دوست نداشته باشد که قهرمان بشود.
ما اگر این گروه ها را با هم ترکیب کنیم، به چند ترکیب می رسیم که موجب میشود این ناموزونی شناختی شکل بگیرد. این دو گروه را با هم مرور می کنیم.
گروه اول؛
هواداران فوتبالی _ اپوزیسیون های غیر فوتبالی:
این دسته به لحاظ اينترست فوتبالی میخواهند که پرسپولیس قهرمان بشود، اما به لحاظ مسائل درگیر جامعه فعلی، نمی خواهند به هیچ وجه پرسپولیس قهرمان شود تا نکند که در این آشوب بازار، فاکتور مثبتی به نام دولت وقت یا وضعیت موجود جامعه بخورد. عیب این گروه این است که غیر از فوتبال، از برخی از عرصه ها یا به قول عالیجناب بورديو از برخی میدان ها دیگر هم چیزی می فهمند. خب! عزیزان من! من بعنوان یک روانپزشک یا روانشناس به راحتی می توانم شما را درمان کنم. خواهشا! یا فقط فوتبال ببینید، یا درگیر سایر مسائل دیگر شوید. خودم به شخصه میدانم که چقدر راهکارم، پر عیب و پر خطاست. مگر میگذارند یا مگر میشود به آسانی فوتبال دید، با این تغییرات و نوسانات بازار! در این دسته این قشر ها قرار می گیرند؛ پرسپولیسی های تحصیل کرده، پرسپولیسی های که می خواهند یک زندگی ساده و آرامی داشته باشند و ندارند...
گروه دوم؛
اپوزیسیون های فوتبالی _ هواداران غیر فوتبالی:
این گروه به لحاظ علایق فوتبالی، اصلا به هیچ وجه، دوست ندارند، پرسپولیس بر بام آسیا بنشیند، اما بخاطر حس ناسیونالیسم و برتری نژادی شدیدا دنبال این هستند که نماینده ایران بر بام آسیا بنشیند. حال این گروه بسیار وخیم ارزیابی میشود و ما آنها را با توهمات هیچ وقت آزمون نشده به لحاظ علمی شان رها میکنیم؛ توهماتی مانند این که ما ایرانیان باهوش ترین مردم دنیا هستیم. ما ایرانی ها برترین نژاد و خون روی زمین هستیم. دین و نظام ما ... ماایرانیان ...
این گروه های ایرانی در این دسته قرار می گیرند:
آنتی پرسپولیسی های ذوبی (منظور به هیچ وجه ذوب آهن نیست)، آنتی پرسپولیسی های سلطنت طلب، آنتی پرسپولیسی های ناسیونالیسم، آنتی پرسپولیسی های راسیزم، آنتی پرسپولیسی های نازیسم و ...
- منشأ شکل گیری چنین ناموزونی شناختی فوتبالی؟
در مورد دلایل شکل گیری این ناموزونی شناختی، به لحاظ تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ... ساعت ها و کتاب ها میتوان نوشت، اما نه برای من بیش از این وقتش فراهم است و نه سری که درد نمی کند، با دستمال می بندند!
برای اینکه بالاخره یک جوابی به این سوال داشته باشیم، به یک جمله ای که به آن مرد بزرگ (یا به اعتقاد اپوزسیون های وضعیت موجود= آن مرد بزرگ نما) نسبت می دهند، اکتفا می کنیم و بیش از این حرف زدن را بیهوده می دانیم:
برای کسی که میفهمد، هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد، هر توضیحی اضافه است.
- چه کسانی ناموزونی شناختی در زمان بازی گرفتند و چه کسانی نگرفتند؟
برای اینکه به این سوال جواب بدهیم هیچ تحقیق پژوهشی معتبر و هیچ مطالعه مستندی انجام نداده ایم. باز هم به سخنان مشترک مورد نظر پناه میبریم:
آنان که میفهمند، عذاب میکِشند و آنان که نمیفهمند، عذاب می دهند.
ولی مشاهده مشارکتی من مورد عجیبی را از این موضوع نشان داده است. در هنگام پخش بازی فینال جام باشگاههای آسیا، من به همراه چهار دوست گرامی داشتیم بازی را تماشا میکردیم؛ یعنی پنج نفر. به غیر از یکی از دوستان که بصورت دوآتیشه طرفدار و یا آنتی قرمزهای پایتخت بود و یک خواسته فقط داشت: "برد یا باخت پرسپولیس"، هر چهار نفر دیگر دچار چنین ناموزونی شناختی فوتبالی شده بودند. یعنی آمار دقیق نمیشود داد که چقدر از ایرانیان دچار چنین تناقض هایی شدند، ولی به هرحال بودند کسانی بودند که دچار چنین بیماری روانشناسی اجتماعی شده بودند. ما درصد اعلام نمی کنیم و شما فکر کنید یک درصد. به هرحال بودند کسانی که به لطف عملکرد زیبای بعضی ها، دچار چنین تناقض هایی شدند. شما چه فکر می کنید؟ چند درصد ...؟