دو نفر اول در تصویر فوق به ترتیب آثرین ایلامی و ندیتَ بئیرَ بابلی می باشند، درحالی دست بسته در برابر داریوش قرار گرفته اند که بردیای دروغین در زیر پای داریوش برای درس عبرت بقیه قرار گرفته است. برای تشریح کتیبه بالا کلیک کنید:بردیای دروغین و خشم داریوش هخامنشی
با درود
مقدمه:
طرفداری_سلسله پادشاهی که کورش بزرگ بنیان نهاد به دست داریوش یکم،پادشاهی بزرگی شد که در سراسر جهان باستان بی همانند است.داریوش مردانی میهن پرست،آدمیانی بی پروا و استوار پرورش داد که در تاریخ کمتر به چشم میخورد.او پادشاهی دور اندیش،خردمند و روشن بین بود و اراده ای نیرومند داشت.داریوش پادشاهی ایران را از نو بنیاد نهاد و چنان ساز و برگی به آن داد که حتی اسکندر ،سلوکی ها،اشکانیان ،ساسانیان و خلفای عباسی هم همان سازمان او را با دگرگونی های اندک پی گرفتند.داریوش بزرگ ایران پهناور را چنان اداره کرد که همانند آن هرگز دیده نشده است.او به راستی شایسته ی فرنام "بزرگ"است او فرمانروای سه قاره آسیا،اروپا و آفریقا بود آنچنان که خودش در سنگ نوشته ی آرامگاهش (در نقش رستم)گفته است:"اگر خواهی بدانی که چند است شمار سرزمین هایی که داریوش شاه داشت پس این نگاره ها را بنگر. آنگاه خواهی دانست که نیزه ی من دور رفته،آنگاه بر تو نمایان می شود که مرد پارسی خیلی دور از پارس جنگ کرده است."داریوش را در سنگ نگاره های هخامنشی داریواوش،به زبان بابلی دریاووش،به مصری آنتریوش یا تاریوش،در نوشته های یونانی داریوس و در تورات داریوش آمده است.داریوش هنگامی به پادشاهی رسید که از گوشه و کنار سرزمین صدای شورش بلند شده بود و هرکس در پی فرمانروایی بر بخشی از ایران بود. دوری طولانی مدت کمبوجیه از میهن،بی فرزند بودن کمبوجیه و ماجرای بردیا دروغین بهانه ای شده بود تا گستاخان در آرزوی فرمانروایی سر به شورش بردارند.
نخستین جایی که پس از مرگ سر به شورش برداشت ایلام بود.آثرین پسر اوپدرم که خود را از بازماندگان خاندان شاهی ایلام کهن میدانست و نیاکانش به دست هخامنشیان از شاهی برکنار شده بودند،زمام کارهای ایلام را در دست گرفت.داریوش شماری از سپاهیان خود را به سوی ایلام روانه کرد.بنا به سنگ نگاره بیستون کرمانشاه شاهنشاه داریوش می گوید:
- "چون من گئومات را کشتم پس از آن مردی آثرین نام پسر اوپدرم او در خوزستان برخاست.او به مردم چنین دروغ گفت"من در خوزستان شاه هستم"پس از آن خوزیان نافرمان شدند.به سوی آثرین گرویدند.او در خوزستان شاه شد.پس از آن آثرین دست بسته به سوی من اورده شد.من اورامجازات کردم
داریوش به سوی بابل رهسپار شد.در آنجا نَدیتَ بَئیرَ خود را نَبوکد رَچَرَ پسر نَبونَ ئیتَ نامیده بود و در آرزوی شاهی بر بابل بود.شاهنشاه داریوش با سپاهی گران به سوی بابل شتافت ولی از انجا که کشتی های جنگی بابلیان در دجله و گروهی از سپاهیان آنسوی رود آماده ی پاسداری بودند نتوانست از دجله بگذرد.پس نیرنگی اندیشید.او وانمود کرد که اهنگ بازگشت دارد.این اندیشه کارگر افتاد و داریوش با بهره گیری از فروگذاری دشمن،دجله را درنوردید (از دجله رد شد).با سپاه بابل رو به رو شد و آن ها را دوبار شکست داد.ندیت بئیر به بابل رفت و در آنجا پناه گرفت و داریوش ناگزیر به محاصره ی شهر پرداخت.
در سنگ نگاره ی بیستون آمده است:
- "مردی بابلی ندیت بئیر نام پسر آئین ئیر او در بابل برخاست. چنین به مردم دروغ گفت که من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم.پس از آن مردم بابل به او گرویدند.بابل نافرمان شد.او شاهی را در بابل گرفت.پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی آن که خود را شاه میخواند.سپاه ندیت بئیر دجله را در دست داشت آنجا ایستاد.دجله به شوند آب ها توانایی کشتی رانی داشت.پس از آن من سپاه را بر مشک ها قرار دادم.پاره بر شتر سوار کردم.برای گروهی اسب تهیه کردم. اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود.به خواست اهورامزدا دجله را گذشتیم. آنجا سپاه ندیت بئیر را بسیار زدم.ازماه آثری یادی یَ (ماه سوم پاییزی هخامنشی)،26روز گذشته بود آنگاه جنگ کردیم.پس از آن من رهسپار بابل شدم.هنوز به بابل نرسیده بودم.شهری زازَن نام کنار فرات آنجا این ندیت بئیر با سپاهش با من جنگ کرد.اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود.بخواست اهورامزدا من سپاه او را بسیار زدم.بقیه به آب انداخته شد.آب آن را برداشت (فرار کردند).
از ماه اَنامک (ماه اول زمستانی هخامنشی)،3روز گذشته بود.آنگاه جنگ کردیم.داریوش شاه گوید:پس از آن ندیت بئیر با سواران کم گریخت.رهسپار بابل شد.پس از آن من رهسپار بابل شدم.به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندیت بئیر را گرفتم.پس از آن او را در بابل کشتم.
ادامه دارد......
- خرد و اندیشه نگهدارتان 🌹🌹🌹🌹