طرفداری- زلاتان ابراهیموویچ، اسطوره فوتبال سوئد، مصاحبه مفصلی با برنامه رادیویی BBC Sound داشته است.
به گزارش BBC Sport، این مهاجم سوئدی در مصاحبه جدیدش در خصوص گلهایش، حضور در منچستریونایتد، انتقال به لس آنجلس گلکسی و... حرف زده است که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
در مورد گلزنی
در ابتدا مسئله بر سر گلزنی نبود، بر سر این بود که چه کسی بهترین مهارتها و تکنیک را دارد و من این ویژگی را به هر جا که رفتم، با خود بردم. به نقطه خاصی که رسیدم، گفتند: «گوش کن، این سطح بالایی است، تو باید خودت را نشان بدهی؛ تو یک مهاجم هستی و باید برای ما گل بزنی؛ در غیر این صورت نیازی به تو نداریم.» با انتقال به یوونتوس، ماجرا عوض شد. همه چیز برایم تازگی داشت. با خودم میگفتم: «حیرت آور است؛ باشگاه بزرگ، بازیکنان بزرگ، مربی بزرگ و تاریخی بزرگ». از همان روز اول بعد از تمرین شنیدم فابیو کاپلو فریاد زد: ایبرا! و بعد به جایی اشاره کرد. او افرادی را از آکادمی و تیم پایه آورده بود و من با آنها تمرین کردم. آنها سانتر میکردند و من گل میزدم.
هر روز به مدت ۳۰ دقیقه این کار را میکردم؛ گاهی خسته میشدم و دوست داشتم به خانه بروم تا دیگر شوت نزنم و دروازه و دروازهبان را نبینم. تنها میشنیدم «ایبرا!» و میدانستم معنای این حرف چیست. تنها شوت میزدم؛ چه بد، چه خوب. در نهایت در جلوی دروازه به یک دستگاه تبدیل شدم؛ به ویژه به خاطر این که در ایتالیا بازی کردن در خط حمله و گلزنی، سختترین کار است چون آنها از نظر تاکتیکی خیلی قوی هستند.
یک بازی مقابل پائولو مالدینی و الساندرو نستا (میلان) را یادم میآید؛ تنها یک فرصت نصیبتان میشد و تازه پشت آنها دروازهبانی در کلاس جهانی مثل دیدا حضور داشت. اما خوش شانس بودم که دروازهبانی که با من تمرین میکرد، جانلوئیجی بوفون بود و لیلیام تورام و فابیو کاناوارو مقابلش قرار داشتند. هرگاه که از سد آنها میگذشتید، درد میکشیدید و بعد از آن تازه باید بوفون را کنار میزدید. بنابراین من در محیط خوبی برای گلزنی قرار داشتم و تا زمانی که تمرین میکردم، گلها هم از راه میرسیدند.
انتقال به انگلیس
قبل از انتقال با انگلیس، با خیلی از بازیکنانی که به خوبی میشناختم حرف زدم و مطمئن بودم که آنها صادقانه نظرشان را با من در میان میگذارند. همه آنها گفتند «این کار را نکن» همه میگفتند این برای دوران ورزشی من خوب نیست چون تمام دوران حرفهای من با یک فصل قضاوت میشود. اگر خوب کار نکنی، مردم میگویند سایر کارهایت در گذشته بی ثمر بودند چون در انگلیس موفق نشدی اما این حرفها مشوق من شدند و این همان چالشی بود که میخواستم. به همه گفتم این کاری است که میخواهم بکنم. نظرشان این بود که خیلی مسن هستم؛ سی و پنج سال داشتم و باعث شدم تا لیگ برتر پیر به نظر برسد. برای این که به همه نشان بدهم چه کسی هستم، به سه ماه فرصت نیاز داشتم. آن یک چالش بود و من هرگز به یک چالش دست رد نمیزنم.
درخصوص پوگبا و لیگ برتر
دلم برای همه آنها تنگ شده است. دوران فوق العادهای در یونایتد داشتم. وازا (وین رونی)، مایکل کریک و جوانانی هم بودند که میخواستند با فوتبال بازی کردن به دنیا نشان بدهند چه کسی هستند و عطش بالایی هم برای این کار داشتند. دوران خوبی داشتم چون باید با همه آشنا میشدم؛ من فرد بالغی بودم در میان انبوهی از بازیکنان نابالغ.
تا قبل از آن هرگز با پل پوگبا بازی نکرده بودم و شناختی از او نداشتم. ما مربی یکسانی داشتیم و پس از این که با او آشنا شدم، فرد و فوتبالیست فوق العادهای را دیدم که نیاز به راهنمایی دارد. او بازیکنی حرفهای است که در تمامی بازیها تلاش میکند و هرگز تمرین یا مسابقهای را از دست نمیدهد. اینها چیزهایی هستند که مردم نمیبینند؛ شما تنها بر اساس عملکردتان در تلویزیون یا در طول ۹۰ دقیقه قضاوت میشوید؛ جایی که باید خودتان را نشان بدهید.
وقتی با کسی اخت بگیرید، این رابطه ادامهدار خواهد بود. رابطه ما درون زمین حیرت آور بود؛ ما به یکدیگر کمک کردیم، او به من نیاز داشت و من به او. در سال نخست حضورم در یونایتد، سال فوق العادهای داشتیم. باعث شدند تا حس کنم مثل بنجامین باتن هستم. جوانتر و جوانتر میشدم، تا این که آن مصدومیت از راه رسید.
لیگ برتر باید خوشحال باشد که من ۱۰ سال قبل به اینجا نیامدم چون در این صورت داستان به صورت دیگری رقم میخورد. تمامی اعداد (گلها) مرا میبینید و تمامی این اعداد در لیگ برتر ثبت میشدند. با انتقال به یونایتد، راهی باشگاه مناسبی شدم. انتظار میرفت در آن باشگاه و پیراهن بدرخشم و همین کار را هم کردم.
مصدومیت
وقتی این اتفاق افتاد، نمیدانستم چه اتفاقی است چون هرگز مصدومیت شدیدی نداشتم. مثل سوپرمن بودم و کسی نمیتوانست مرا در هم بشکند؛ تنها زلاتان میتوانست زلاتان را مصدوم کند. گفتم این روشی نیست که نمیخواهم فوتبالم را به پایان برسانم. همان گونه که آمدم، میروم؛ نه لنگان لنگان یا این که کسی بگوید کارت تمام است. این چالشی جدید برای من بود و با خودم گفتم زمانی که آماده باشم، بر میگردم و به خوبی قبل بازی میکنم. وقتی این توانایی را نداشته باشم، از فوتبال بازی کردن دست میکشم چون برای امور خیریه در فوتبال نیستم.
بعد از آن ماجرا و زمانی که در ترکیب تیم قرار گرفتم، به ژوزه مورینیو گفتم که نمیخواهم تو و هم تیمیهایم را ناراحت کنم. شما یک زلاتان قبل از مصدومیت داشتید و یک زلاتان بعد از مصدومیت دارید؛ من نمیتوانم آن زلاتانی که به او عادت داشتید را به شما بدهم؛ به همین خاطر این زلاتان را هم به شما نمیدهم چون آماده نیستم. در سال دوم حضورم در یونایتد آماده نبودم. حس متفاوتی داشتم؛ انگار که باید از صفر شروع میکردم و به زانویم یاد میدادم تا چگونه باید فوتبال بازی کرد. پس از این که اعتماد به نفسم با گذشت زمان تقویت شد، به محیط جدیدی نیاز داشتم تا در آن احساس راحتی کنم.
انتقال به لس آنجلس گلکسی
ابراهیموویچ در زمان انتقال خود به لس آنجلس گلکسی، تبلیغی یک صفحهای در روزنامه LA Times داشت که در آن نوشته شده بود: «لس آنجلس عزیز، قابلی نداشت». ایبرا در این خصوص توضیح داد:
به نظرم چیزی را به آنها میدادم که تا پیش از این نداشتند و من خودم را به عنوان یک هدیه به آنها دادم. آنها خودم و تمامی اتفاقاتی که گفته بودم میافتند را، درک کردند. در اولین بازی برای لس آنجلس به ۱۰ دقیقه فرصت برای عرضه خودم نیاز داشتم و فهمیدند چه چیزی به آنها دادهام.
درباره پاهایش
همسرم اجازه نمیدهد عکسی از خودم داشته باشم. او میگوید: «به اندازه کافی در مورد تو حرف هست که نخواهم عکست را روی دیوار ببینم؛ دیدنت در دنیای واقعی کافی است.» عکسی از پاهایم روی دیوار آویزان است. آن چیزی است که به ما داده شده است، چیزی که داریم، این یک یادگاری برای خانواده ماست؛ نه فقط من بلکه ما. آنها موجب شدند تا به اینجا برسم، تا این سر و صداها اطرافم باشند؛همین دو پا.
عکسی از پاهای زلاتان که بر روی دیوار منزلش آویزان است
من این ورزش زیبا را با پاهایم بازی میکنم. حتی اگر شست پایم زشت باشد، برای ما اهمیتی ندارد؛ آن را به عنوان یک یادگاری روی دیوار آویزان میکنیم. ما به لطف آن پاها غذا برای خوردن داریم و پس هر روز باید آن پاها را بوسید! نه، شوخی میکنم. شست پای هر فوتبالیستی در دنیا زشت است و نمونه زیبایی وجود ندارد.
سیاره زلاتان
من از سیاره خودم آمدم، با چیزی که کسی ندیده است. من فردی از ناحیهای هستم که میگویند محله زاغه نشینها است. آنها دید متفاوتی به من داشتند و کاری نکردند تا حس کنم از من استقبال میشود، آنها باعث نشدند تا حس کنم مثل بقیه هستم ولی من با چیز دیگری از راه رسیدم و حالا آن را دنبال میکنند. من از سیاره خودم آمدم؛ سیاره زلاتان.