"پاپیون" از آن دست فیلمهایی است که تماشایش، نه تنها برای سینما دوستان، که برای عامه مردم نیز جذاب، دیدنی و فراموش نشدنی است. تجربه ای لذت بخش که در حین تماشای فیلم به ببینده حس همراهی و همذات پنداری با شخصیت های داستان فراهم می آورد. احتمالا خواندن کتاب زندگی نامه شاریر نمی تواند به اندازه شاهکاری که شافنر خلق کرده مخاطب را درگیر کند و این از معدود دفعات برتری سینما بر ادبیات به شمار می رود. چنانکه تمام مولفه های سینمایی بکار رفته در اثر به اندازه، درست و در خدمت اثر بوده و بمدد این هارمونی و هماهنگی فیلمی خلق شده که بیننده در لحظه خود رو درآن حس می کند و به همراه داستان پیش می رود . و این رسالت سینماست! در مقام مقایسه شاید بتوان از فیلم "درسو اوزالا" ی کوروساوا نام برد. همانند پاپیون آنجا نیز شخصیت سینمایی درسو در مقایسه با نسخه ادبیاتی اش قویتر خلق شده و در مجموع موجب تفوق سینما بر ادبیات.
پاپیون بیش از هر چیز موفقیت خود را مرحون اقتباس درست فیلمنامه از زندگی نامه زندانی ای بنام هنری شاریر است. داستان واقعی زندگی شخصی که قربانی یک دسیسه نامعلوم گشته و با اتهامی اشتباه به قتلی که هرگز مرتکب آن نشده، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه (جزیره گویان) محکوم گردیده است. "پاپیون" در زبان فرانسوی بهمعنی پروانه است و شاریر (استیو مککوئین) پروانهای را روی سینهٔ خود خالکوبی کرده و آن را بهعنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود، و عنوان فیلم هم به همین معنی اشاره دارد.
در مرحله اجرا، پرداخت درست شخصیت نقش اصلی و نقش مکمل با بازی بی نظیر و ماندگار زوج استیو مک کوئین و داستین هافمن (در نقش لوئیس دگا) به نحو احسن شکل گرفته است. علاوه بر شخصیت پردازی دقیق، فضاسازی فیلم بخصوص در القای حس سرکوب، خفقان و کشنده ی زندان بشدت قوی است. بطوریکه ویژگیهای سمعی و بصری و عناصر طبیعی مثل گرما، تاریکی زندان، بستگی محیط و ..بوضوح برای مخاطب قابل لمس می باشد؛ که این مهم بدون قاب بندی های درست و تصویربرداریه فیلمبرداری حاذق، چون فرد کوئنکمپ میسر نبود. کسی که سابقه همکاری قبلی با شافنر را در فیلم "پاتون" در کارنامه داشت.
فیلم بلحاظ گیرایی و جذابیت بقدری قوی است که حتی لحظه ای افت نمی کند و اصطلاحا مخاطب را پس نمیزند. در سراسر داستان فیلم سکانس هایی وجود دارد که برای مخاطب تجربه ای جدید و هیجان انگیز می نماید. سکانس مجبور کردن پاپیون و دگا برای گرفتن تمساح آزاد بدون تجهیزات مطمئن، رویارویی او با مرد جذامی، تجربه زندگی وی با بومیان و ... نمونه هایی از این پویایی، طراوت و تازگی فیلم هستند و بخوبی مفهوم امید و زندگی را در تقابل با ناامیدی، اسارت و مرگ قرار داده است.
پاپیون قضاوت را بیشتر برعهده مخاطب قرار داده و در این موضع جانب احتیاط را به درستی رعایت کرده است. سکانس دادگاه صحرایی در عین کنایه آمیز بودن، دال بر همین نکته است. زمانی که پاپیون اتهام قتل را قویا رد میکند، قاضی دلیل محکومیت وی را نه بخاطر قتل، بلکه تباهی عمر او می داند! این خود سوالات بیشماری در ذهن مخاطب ایجاد می کند.
از نقطه نظر مفهوم و محتوا نیز پاپیون فیلم قابل تامل و برجسته ای است. مفاهیمی چون مذمت رفتار حیوانی با انسان ولو مجرم و گناهکار، سرکوب و شکنجه انسان ها و در سمت مقابل تلاش برای زندگی، آزادی و آزادگی نه در قالب شعار و حرف بلکه به یاری فرم درست، موجودیت و هویت پیدا می کند. چناچه پیشتر گفته شد مضامین متضادی چون امید و ناامیدی، بردگی و آزادگی، خیانت و رفاقت کارکرد دوگانه و بعضا مکمل دارند. بطور مثال مفاهیم امید و ناامیدی با فرار ها و دستگیریهای مداوم پاپیون در طول داستان تکرار می شوند که این حرکت رفت و برگشتی و پاندول وار، حس امید و نا امیدی را در بینده به صورت متناوب القا میکند . بگونه ای که در نهایت و از رهگذر این کش و قوس ها، جدایی و گسست بین پاپیون و دگا اتفاق می افتد. بیاد بیاوردید که در سکانس پایانی فیلم که به آن موسیقی بینظیر و جاودانه جری گلد اشمیت مزین شده، جایی که دگا و پاپیون به جزیره متروک تبعید شده اند؛ دگا ناامید از فرار، تسلیم می شود، اما پاپیون امید خود را از دست نمی دهد و پس از پریدن از صخره و فرود درآب فریاد پیروزی سر می دهد:" ای حرامزاده ها، من هنوز زنده ام "
آری براستی پاپیون هنوز هم زنده است.