مطلب ارسالی کاربران
افسانه های اسکاندیناوی؛تیر
- تیر (به زبان نروژی باستان: Týr) یا تیواتس (نام ژرمنی) و تیو معادل انگلو-ساکسونی تیر که بعدها تیسو نام گرفت، ایزد پیروزی و جنگ تن به تن در عصر وایکینگهای اساطیر نورس است. او فرزند اودین(یا بر طبق ادای شاعرانه فرزند هیمیر) و فریگ میباشد و به عنوان یکی از برجستهترین اِزیرها، الهام بخش شجاعت و دلاوری در نبردها به شمار میرود.
- در حالی که اشاره به نام تیر در ادبیات کهن نورس ناچیز است، او به عنوان یکی از اصلیترین ایزدان جنگ اساطیر شمال در کنار اُدین و ثور در نظر گرفته شدهاست و همچنین ژرمنها تیواتس را همتای مارس نیایش میکردند.
- تیر بر قلمرو آسمان و گاه بر میدانهای جنگ فرمان میراند. جنگجویان به یاری او نیاز داشتند و این را از نشانهٔ «T» که بر سلاحهای آغازین انگلوساکسونها نقش بسته است میدانیم. ذکر نام تیر در اشعار ادایی برای جنگجویان وسیلهای است برای جلب حمایت این ایزد. اهمیت تیر در اساطیر نورس به حدی است که انگلوساکسونها و مردمان اسکاندیناوی یکی از روزهای هفته یعنی «Tuesday» (سهشنبه) را به نام او مینامند و برخی از مکانها نیز ترکیبی از نام او را بر خود دارند.
- در نبرد نهایی راگناروک، سرانجام تیر سگ نگهبان سرزمین مردگان هلهایم، به نام گارم را خواهد کشت، اما خود نیز از زخمهای وارده توسط این حیوان جان خود را از دست میدهد. از ویژگیهای تیر میتوان به نیزهاش که نماد عدالت است اشاره کرد.
-
- داستان تیر و فنریر
-
از لحظه تولد فریر خدایان بر اساس یک پیشگویی دانستند که این گرگ و فرزندانش، روزی باعث نابودی جهان خواهند شد، حتی هنگامی که گرگ توله ای بیش نبود، تنها «تیر»، خدای دلیر جنگ جرات غذا دادن و مراقبت از او را داشت. هنگامی که خدایان مشاهده کردند که او با چه سرعتی رشد می کند، تصمیم گرفتند که خود را از آسیب او خلاص کنند. بهترین راه این بود که فنریر را برای همیشه در غل و زنجیر کنند.
-
اما هیچ یک از خدایان جرات رویارویی با فنریر را نداشت. در عوض آنها به حیله متوسل شدند: خدایان ادعا کردند که فنریر به قدری ضعیف است که اگر به زنجیر کشیده شود نخواهد توانست خود را آزاد کند. گرگ نیز قبول کرد که به خدایان اجازه دهد تا او را به بند بکشند و قدرت او را ببینند. نتیجه اصلا به میل خدایان نبود. گرگ چنان قوی بود که قویترین زنجیرهای خدایان را مانند تار عنکبوت پاره کرد.
-
خدایان چاره دیگری اندیشیدند: یک زنجیر جادویی! آنها به دورفها سفارش ساخت زنجیری دادند که گرگ نتواند آن را از هم بگسلد. آنچه خدایان از دورفها تحویل گرفتند، نواری نازک و نرم به نام گلایپنیر بود که کیفیت و داستان آن رو براتون در داستان فنریر توضیح دادم.
-
خدایان خواستند تا دوباره گرگ را فریب دهند، اما این بار با مشکل بزرگی رو به رو بودند. پاره کردن زنجیری به آن نازکی، هیچ افتخاری نصیب گرگ نمی کرد، اما فنریر از ترس آنکه مبادا به قدرت و شجاعت او شک کنند، قبول کرد که زنجیر را به پای او ببندند، اما برای آنکه خیالش از بابت جادو راحت باشد، یکی از خدایان باید دست خود را در میان آروارههای او قرار دهد. هیچ یک از خدایان مایل به این کار نبود، زیرا می دانستند که چه اتفاقی خواهد افتاد. سرانجام تیر بود که داوطلب انجام این کار شد و خدایان فنریر را با گلایپنیر بستند.
-
فنریر که جادو و حیله خدایان را دید فهمید که از پاره کردن این زنجیر ها عاجز است اما برای انتقام دست تیر را گاز گرفت.
-
نحوه پاره شدن این طناب جادویی و رهایی فنریر و عاقبت آن را در بخش های آینده مربوط به راگناروک برایتان توضیح خواهم داد.
-
اگر به افسانههای نورس علاقه مند هستید، برای خواندن سایر مطالب اینجا کلیک کنید و آن را دنبال کنید.