اختصاصی طرفداری- فدریکو فلینی، نویسنده شهیر ایتالیایی می گه:" هیچ پایانی نبوده است، هیچ آغازی نبوده است. تنها چیزی که بوده است، شوق بی نهایت به زندگی است." چند ماه قبل از آغاز سال 1984، خانواده دوس سانتوس آویرو با خبر شدند که چهارمین فرزندشان در راه پای گذاشتن به زندگی است. در آن لحظه آقای خوزه دنیس آویرو نه به آغاز فکر می کرد نه به پایان، تنها به شوق آمدن پسرش به سرکار می رفت تا شوق زندگی پسرش را ببینید. 5 فوریه بود که آقای آویرو صاحب یک پسر شد. پسری که از بدو تولد آغاز کرد به عشق ورزیدن بی نهایت به زندگی، به چیزی به اسم توپ. کریستیانو رونالدو دوس سانتوس آویرو حالا متولد شده است.
در تمام روز های سختی زندگی اش، در تمام روز هایی که فقر و بیکاری پدر سایه بر شوق به زندگی خانواده آویرو انداخته بود، کریستیانو دست در دست رفیقش بازی می کرد، رفیقی که همیشه همراهش بوده است، وقتی در 12 سالگی قرار شد سه روز برود و با تیم اسپورتینگ تمرین کند، رفیقش بیرون زمین بر سرش فریاد می کشید و شوق به زندگی به او را آموزش می داد. رفیقی که وقتی سر درس نخواندن با مادر چانه می زد، سعی می کرد مادر را قانع کند که موافقت کند. دوستی که وقتی پزشکان بهش گفتند در سن 14 سالگی باید برای همیشه بازی کردن را کنار بگذارد چراکه قلبش مشکل دارد، کنارش ایستاد و شانه هایش را برای گریه کردن در اختیارش گذاشت و همراه با پزشکان به اتاق عمل رفت و هر جور شده پزشکان را مجبور کرد قلبش را مداوا کنند. همان رفیقی که یک ساعت پس از عمل جراحی قلب، دستانش را گرفت و گفت برای همیشه این بیمارستان لعنتی را ترک کن.
فوتبال، از همان روز تا به امروز در کنار کریس ایستاده است و هر گاه تاب رفتن نداشته است، او را به سوی بی نهایت هل داده است.
رونالدو در کنار پدرش
کریس دستان دوستش را گرفت و جزیره مادیرا را برای رفتن به شهری نزدیکی لیسبون ترک کرد. اسپورتینگ در همان سه روز فهمیده بود چه جواهری پای به توپ های باشگاه زده است، کریس به تیم پایه باشگاه ملحق شد. سال 2002 تقریبا تمام مربیان می دانستند، کریس هیمشه قرار است در آینده چه کند اما هیچ کدامشان جرات پرداخت مبلغی هنگفت برایش نداشتند. حتی آرسن ونگر هم پس از تردید های فراوان ترجیح داد آن پسرک جوان را به حال خودش بگذارد. اما کسی این میان بود که واژه "ترس" برایش معنی نداشت. سر الکس فرگوسن در یک بازی دوستانه قبل از فصل با اسپورتینگ، کریستاینو را از نزدیک دید. سر الکس از چیزی نمی ترسید حتی دادن 12 میلیون پوند برای خرید یک بازیکن 18 ساله که در لیگ پرتغال هم چند بازی بیشتر نکرده است. سر الکس ورای "ترس" چیزی به مانند پسرانش در کریس دیده بود. هر چه قدر بیشتر هم لازم بود، می داد تا کریس کنار خودش در اولدترافورد بازی کند.
سال 2003 رونالدو، دیگر قرار نبود با تردید فوتبال بازی کند. کریس حالا یک بازیکن مشهور است. وقتی به یونایتد رفت، از سر الکس خواست شماره 28 را که در اسپورتینگ می پوشید به او بدهد. پدر اما بهترین را برای پسرش می خواست. فرگوسن شماره 7 را از کمد درآورد و بر تن کریستیانو کرد. شماره کانتونا، شماره بکام حالا بر تن یک بازیکن 18 ساله است که هیچکس جز پدر او را نمی شناخت.
سال 2005 دیگر رونالدو را همه جهان می شناختند. سال برای کریس با درخشش فراوان آغاز شد، با مرگ پدر در اواسط سال ادامه یافت و در آخر سال قراردادش را با منچستریونایتد تمدید کرد. کریستیانو دیگر داشت روز های سخت کودکی را فراموش می کرد. باد صبوح شهر منچستر داشت او را با خود به اوج خوشبختی می برد که جام جهانی 2006 از راه رسید. دریگری جنجالی اش با وین رونی در بازی پرتغال انگلیس، سبب شد تا رگ تندخویی بریتانیایی ها کریس را در خود غرق کند. کریس به شهر منچستر بازگشت و گفت می خواهد با چمدان هایش منچستر را به قصد هر شهری که بتواند ترک کند، سر الکس و سران باشگاه اما این اجازه را ندادند. با عصبانیت فصل جدید را آغاز کرد آن هم در کنار وین رونی و هواداران صورت سرخ عصبانی از رفتار کریس با بازیکن کشورشان. در خلال آن عصبانیت ها، دوستش باز هم به سراغش آمد. آن دوست چیزی در گوشش زمزمه کرد و وقتی فصل به پایان رسید کریس به اولین کسی بدل شد که 4 جایزه معتبر انفرادی فوتبال انگلیس را برده است.
سال 2007 به نیمه رسیده است و تیک تیک ساعت ها در شهر منچستر کم کم دارند به لحظه وداع نزدیک می شوند اما هنوز زمان باقی است پس وداع را فراموش کنید. فصل بعد رئال مادرید هم داشت خودش را برای جذب او آمده می کرد اما هنوز زود بود. رونالدو قصد داشت پیش پدر بماند. وقتی قرار شد آخرین بازی فصل 08-2007 برای او و هم تیمی هایش فینال لیگ قهرمانان اروپا باشد، کریس به سراغ دوست قدیمی اش رفت. زمزمه های دوست قدیمی بازهم جواب داد. یک پرواز خیره کننده زیر باران های شهر مسکو تک گل یونایتد مقابل چلسی را برای شاگردان فرگوسن به همراه داشت. 120 دقیقه تلاش تنها دو گل داشت. ضربات پنالتی حالا باید یک قهرمان را روی سکو بفرستد. کریستیانو رونالدو پشت توپ رفت تا پنالتی ای حساس برای تیمیش بزند. رونالدو حرکت کرد و پس از چند مکس ضربه اش را زد اما توپ به جای تور به دستان چک بوسه زد. بغض کریس حتی از میان رگه های باران تند مسکو هم مشخص بود. اما دوستش در کنار زمین فریادی مثل فریاد هایش در کنار زمین تمرینی اسپورتینگ لیسبون.
چند دقیقه بعد، آنلکا باید توپ را گل می کرد تا منسچتریونایتد برنده نشود. رفیق قدیمی کریس این بار دستی بر سر کریس کشید و دستانش را رها کرد و زمزمه ای در گوش ادوین فن درسار کرد. لحظاتی بعد وقتی آنلکا روی زمین افتاده بود، شات های تلویزیونی خوشحالی فن در سار را نشان می دادند که آنلکا را مغلوب کرده بود، شات بعدی تلویزیونی که باز شد، کریستیانو روی زمین در وسط زمین افتاده بود و آنقدر از ته دل گریه می کرد که باران مسکو تصمیم گرفت به احترام اشک های دیگر نبارد.
فصل بعد آخرین فصل بعد رونالدو در اولدترافورد بود و یک گل 40 متری به پورتو بهترین پیشکش برای جدایی از پدر و هوادارانی بود که عاشقانه دوستشان داشت. چند سال بعد با رئال مادرید به اولدترافورد بازگشت و گل هم زد و اگر می توانست به جای خوشحالی کمی هم اشک می ریخت.
حالا باز هم کریس به اولدترافورد آمده است، به تئاتر رویا ها، به صحنه نمایشی که سال ها در آن بازی کرد و رویا هایش را به واقعیت نزدیک نزدیک تر کرد. حالا بار دیگر کریستیانو به خانه آمده است. به خانه ای که دیگر پدر روی نیمکتش نیست ولی شاید پدر برای حس کردن بوی پسر جایی رو سکو ها برای پسر هورا بکشد.
به خانه خوش آمدی.
ضربات پنالتی فینال لیگ قهرمانان سال 2008