شاهین ممسنی<p><strong>خرس</strong> <strong>های</strong> <strong>مست</strong></p><p><strong>سیرک </strong> همین‌جایی است که همه‌مان با هم نشسته‌ایم به <strong>انفعال</strong>. نگاه می‌کنیم ببینیم <strong>سلطان</strong> <strong>امروز</strong> چه بازی تازه‌ای برای‌مان راه انداخته باشد. امروز هوس کرده باشد با کجا مذاکره کرده باشد. امروز تیم رسانه‌ای والامقام باید خبر مذاکره‌اش با کدام تیم را به رسانه‌ها مخابره کنند تا بدویم سمتش و دستش را ببوسیم و بگوییم: «نه! نرو! بی تو نمی‌توانیم!»</p><p><strong>سیرک</strong> <strong>همین‌جاست</strong>. مک درموت درست می‌گوید. <strong>ما</strong> خودمان <strong>خرس‌های</strong> <strong>این</strong> <strong>نمایشیم</strong>. <strong>می‌رقصیم</strong> و <strong>زمین</strong> می‌خوریم که <strong>ارباب</strong> ، <strong>خوشش</strong> <strong>بیاید</strong>. بخندد. شاد شود. به ریش من و تو و بقیه‌مان بخندد. به <strong>بازیکن‌ها</strong> <strong>دستور</strong> <strong>بدهد</strong> که <strong>همه‌تان</strong> <strong>بیفتید</strong> به <strong>قربان</strong> <strong>صدقه</strong> <strong>رفتن</strong> <strong>من</strong>. به بازیکن‌ها دستور بدهد که همه‌تان مصاحبه کنید و بگویید آل‌اشپورت اخی است. به بازیکن‌ها دستور بدهد که مصاحبه کنید و بگویید امکانات نداریم. تدارکات صفر است. مشکل داریم. کمبود داریم. مشکل یکی دو تا نیست.</p><p>سیرک دقیقا همین‌جاست. جایی که یک ایرلندی می‌آید و به زننده گل قرن می‌گوید سیرک را اشتباه آمده‌ای. اشتباه آمده‌ای آقای استیلی! اینجا خاک تو نیست. اینجا ورزشگاه تو نیست. تو در این ورزشگاه گل نزده‌ای. بازی نکرده‌ای. عرق نریخته‌ای. تو در این ورزشگاه جان نکندی برای تیم ملی. فقط میک مک‌درموت و ارباب زحمت کشیده‌اند. تو اشتباهی هستی. تو نباید اینجا باشی. این اردوگاه به تو تعلق ندارد. این اردوگاه برای ارباب است. برو بیرون. برو سیرک رقص خرس‌ها را ببین که می‌رقصند تا ارباب خوشش بیاید. بخندد. شاد شود. اینجا جای تو نیست. اینجا هیچ‌وقت جای تو نبوده. اینجا سیرک است. هر که بهتر برقصد و برقصاند و مست کند و حرف‌های ارباب را بالا بیاورد، بهتر است.</p><ul><li>اینجا <strong>سیرک</strong> است آقایان و خانم‌ها. ما <strong>نشسته‌ایم</strong> <strong>رقص</strong> <strong>خرس‌های</strong> <strong>مست</strong> را <strong>می‌بینیم</strong>. سکوت کرده‌ایم و گرمیم به تماشا که ببینیم چقدر دیگر می‌توانند به ما توهین کنند و سکوت کنیم. ببینیم چقدر دیگر ظرفیت داریم. ببینیم چند نفر دیگر از ما را باید مسخره کنند تا <strong>به</strong> <strong>رگ</strong> <strong>غیرت‌مان</strong> <strong>بر‌بخورد</strong>. <strong>شرم</strong> <strong>دارم</strong> که <strong>سکوت</strong> <strong>کنم</strong> و بگذارم به حمید استیلی توهین کنند. نمی‌پذیرم. حمید استیلی یک آدم است. یک مربی ضعیف اصلا. یک مدیر‌فنی بد اصلا ولی حمید استیلی است. من با گل‌های او بزرگ شده‌ام. گل او به آمریکا فریاد یک ملت را بلند کرد. سال‌ها برای‌مان بازی کرد. <strong>گل</strong> <strong>زد</strong>. <strong>جنگید</strong>. <strong>خاطره</strong> <strong>ساخت</strong>. <strong>شرم</strong> <strong>کنیم</strong>. شرم کنیم که بگذاریم یک بی‌نام و نشان، به او توهین کند برای رضایت دل ارباب! شرم کنیم. <strong>خفقان</strong> <strong>نگیریم</strong>. من نمی‌گیرم. من قرص خفقانم را نخورده‌ام. قرص خفقان من مدت‌هاست تمام شده. شرم کنیم. <strong>نگذاریم</strong> <strong>تازه</strong> <strong>به</strong> <strong>دوران</strong> <strong>رسیده‌ها</strong> در سرزمین‌مان <strong>جولان</strong> <strong>بدهند</strong>. <strong>این</strong> <strong>قوم</strong> که <strong>شرم</strong> را <strong>خورده‌اند</strong> و <strong>هر</strong> <strong>روز</strong> به <strong>یکی</strong> <strong>از</strong> <strong>ما</strong> <strong>توهین</strong> <strong>می‌کنند</strong>. یکی که با همه خوبی‌ها و بدی‌های‌شان، با آنها خاطره داریم.</li><li>هومن جعفری</li></ul>