🔻"رایان میسون، به مانند هری کین یکی از بازیکنان آکادمی تاتنهام بود که پس از سپری کردن دوران کودکی و جوانی اش به تیم اصلی راه یافت. در ادامه برای او اتفاقی افتاد که زندگی اش را به کل تغییر داد!"🔺
هنگامی که شما یک فوتبالیست حرفه ای هستید، ممکن است عشقتان به فوتبال را گاهی فراموش کنید. این اتفاق عجیبی نیست که در تمرین تیم های باشگاهی تماشا کنیم بازیکنان که تمرین می کنند، از آن لذت نمی برند و لبخندی بر لب ندارند.
هنگامی که شما یک بچه هستید، درباره چیزهای دیگر کمتر می اندیشید، شما فقط فوتبال بازی می کنید. زمانی که من کوچکتر بودم خیلی سریع از مدرسه به خانه می آمدم تا پیش از نهار در باغچه خانه مان فوتبال بازی کنم. بعد از نهار هم دوباره بر می گشتم تا فوتبال بازی کنم. این فراتر از یک سرگرمی بود؛ این یک اعتیاد بود!
یکی از اولین خاطراتم مربوط به خانه مادربزرگ و پدربزرگم می شود؛ حیاط آنها یک دیوار کوتاه داشت و من با خودم در آنجا بازی می کردم. پدر و مادرم می گفتند او هر جایی که باشد با خودش فوتبال بازی می کند.
من در چست هانت رشد کردم، خارج از لندن. اولین باشگاهی که به آن رفتم، East Herts FC نام داشت. این باشگاه در ترنفورد واقع شده بود و من در آن زمان تنها ۶ سال سن داشتم و تنها ۶ ماه در آن باشگاه بازی کردم.
داستان حضورم در تاتنهام این بود که میکی هازارد بازی من را در مدرسه فوتبالی در تابستان دیده بود و از این رو من را به باشگاه دعوت کرد. به یاد دارم هنگامی که او به پدرم زنگ زد و با او صحبت کرد من در خانه راه می رفتم و با خودم خوشحالی می کردم، زیرا این همان چیزی بود که من می خواستم.
حضور در تاتنهام، رویایی بود که به واقعیت تبدیل شده بود. گرچه آن زمان هشت یا نه سال سن داشتم و نمی توانستم چندان درباره آینده خودم فکر کنم، اما پوشیدن پیراهن اسپرز در صبح های یکشنبه به واقع غرور انگیز بود. بازی های در برابر آرسنال، در همان رده سنی هم فوق العاده هیجان انگیز و فوق العاده بودند.
بسیاری از بازیکنان جوانی که با من هم تیمی بودند، در حال حاضر در لیگ برتر بازی می کنند. به یاد دارم در ۷ سالگی با آدام اسمیت هم تیمی بودم. در ۸ سالگی با آندرس تاوسند هم تیمی بودم. و اندکی پس از آن با بازیکنانی مثل هری کین و استیو کلاوکر که از ما کوچکتر بودند هم تیمی شدم. فکر می کنم ۸۰% از آن بازیکنان در حال حاضر در لیگ های اروپایی بازی می کنند. یکی از عکس هایی که از آن زمان دارم نشان می دهد که چهار نفر از ما در تیم ملی انگلیس بازی کرده است.
آکادمی تیم در آن زمان، در یکی از بهترین برهه های خودش به سر می برد. فضای تیم هم بسیار فوق العاده بود. ما برای هر بازی ای که می کردیم هیجان و احساسات فوق العاده بالایی داشتیم و در کل فضای تیم دارای اتمسفر بی نظیری بود.
در یکی از فصل ها در تیم زیر ۱۸ ساله ها، ۴۲ گل به ثمر رساندم و در آن زمان بسیاری می گفتند که باید به تیم اصلی منتقل شوم. برای این موضوع با مربی آکادمی که جان مک درموت بود صحبت کردم و او به من گفت که برای بازی در لیگ برتر باید تا ۲۲ سالگی صبر کنم، زیرا بدنم آمادگی لازم را ندارد. برخی از بازیکنان در ۱۶ سالگی هم بدلیل فیزیک خوبی که دارند می توانند در سطوح بالا بازی کنند، اما این قضیه برای من صدق نمی کرد.
🔻سرشیر همیشه سر می رود🔻
من احساس می کردم که سرنوشتم با تاتنهام گره خورده است، زیرا هربار که آنها می خواستند مرا بفروشند این اتفاق نمی افتاد. از این رو من تمام تلاشم را کردم تا با قدرت به کار خودم ادامه دهم زیرا فکر می کردم شایستگی حضور در اسپرز را داشتم. جان به من می گفت که ضرب المثل "سرشیر همیشه سر می رود" مصداق بارز توست زیرا با صبر و شکیبایی ای که داری در اسپرز ماندگار شدی.
اگر بگویم لحظه ای را در تاتنهام ناراحت نبودم، دروغ گفتم. به طور مثال زمانی که به طور قرضی به دانکستر رفته بودم، نشستن بروی نیمکت این تیم باعث نا امیدی من شده بود و شک و تردید درباره آینده ام را برایم بوجود آورده بود اما من همچنان سعی می کردم تا شانسی را برای نشان دادن خودم در اسپرز پیدا کنم.
هنگامی که تیم شروود در دسامبر ۲۰۱۳ به تیم آمد بسیار تأسف خوردم. چرا که او به من گفت که در برنامه های او به طور قطع وجود دارم اما من قرارداد قرضی یکساله با سویندان بسته بودم و نمی توانستم دوباره برگردم. من اولین بازی ای که شروود در تیم حضور داشت را دیدم. اسپرز با ساوتهمپتون بازی داشت و از ۴۰ دقیقه مانده به پایان بازی نبیل بن طالب که هافبک وسط بود به بازی آمد. این اتفاق برای من بسیار دردناک بود. هرچند من با نبیل رابطه خوبی داشت و همواره برای او آرزوی موفقیت می کردم، اما این فرصت بزرگی بود که از دست دادم.
سپس مائوریسیو پوچتینو وارد شد. در تابستان هنگامی که برای پرواز به آمریکا برای تور پیش فصل آماده می شدیم با او صحبت کردم؛ نگاه مان به فوتبال بسیار شبیه به هم بود.
در آن روز ما نزدیک به ۲۵ دقیقه با هم صحبت کردیم؛ برای من باور کردنی نبود، چرا که پیش از آن بیش از ۲۵ ثانیه هم با مربی های تاتنهام صحبت نکرده بودم. این فرصت استثنایی ای بود که باید از آن استفاده می کردم، زیرا ما باهم به شدت تعامل داشتیم.
آن لحظه بزرگی که منتظرش بودم در سپتامبر آن سال فرارسید. زمانی که در لیگ کاپ یک گل از ناتینگهام فارست عقب بودیم و در لیگ برتر هم تیم شرایط جالبی را پشت سر نگذاشته بود. سرمربی تیم ابتدا هری کین و سپس من را در دقیقه ۶۵ به بازی فرستاد. پس از گذشت تنها هفت دقیقه از ورودم به بازی من گلزنی کردم و پس از آن هم هری کین برای تیم گلزنی کرد تا نهایت ۳-۱ پیروز مسابقه شویم. این امتیازی بزرگی برای پوچتینو در آن شرایط محسوب میشد.
چند روز بعد، من نخستین بازی ام در لیگ برتر را در خانه آرسنال انجام دادم؛ پس از آن روزها خیلی زود گذشتند و چیزی نگذشت که نزدیک به ۱۷ یا ۱۸ بازی در لیگ برتر انجام دادم.
🔻دعوت به تیم ملی🔻
در فوریه به همراه تاتنهام در ویمبلی در فینال لیگ کاپ بازی کردم و یک ماه بعد به تیم ملی فراخوانده شدم و نخستین بازی ام را در برابر ایتالیا انجام دادم؛ این درحالی بود که یک سال بعد من در لیگ یک (یک سطح پایین تر از چمپیونشیپ) بازی می کردم و این تغییر بسیار طوفانی بود!
من احساس می کردم که برای همان سطح ساخته شده ام و توانایی ام در همان حد است؛ احساس جالبی نبود. در پنج یا شش بازی ابتدایی فصل ۲۰۱۵/۱۶ لیگ برتر احساس می کردم که بهترین بازیکن اسپرز هستم.
در ماه سپتامبر، بازهم به تیم ملی دعوت شدم اما بازی نکردم. پس از آن مصدوم شدم؛ بعد از به ثمر رساندن گل پیروزی بخش تیم در دیدار برابر ساندرلند، دچار مصدومیت شدم و از زمین بازی بیرون رفتم و از این رو برای چند هفته نمی توانستم بازی کنم.
برای برگشتن به زمین فوتبال بسیار اشتیاق داشتم اما در هنگام ریکاوری برای بازگشت، دوباره مصدوم شدم و چند هفته ای به دوران نقاهتم افزوده شد. من با مصدومیت بازی می کردم و همین موضوع باعث متورم شدن زانو ام شد تا بازهم برای چند بازی نتوانم تیم را همراهی کنم. با این حال سرانجام با پشت سر گذاشتن مصدومیت های پی در پی آماده شدم، اما در دیدار برابر چلسی از ناحیه قوزک پا برای دو ماه دچار مصدومیت شدم.
هنگامی که به آمادگی کامل رسیدم اما تیم در حال جنگ برای قهرمانی بود و موسی دمبله هم با عملکرد غیرقابل باوری که از خودش به نمایش گذاشته بود جای خودش در ترکیب ثابت را محکم کرده بود و جانشین شدن او تقریبا کاری غیرممکن بود. من نیمکت نشین محض شده بودم.
در ابتدای تابستان بعدی، باشگاه های زیادی برای بخدمت گرفتن من پیشنهاد دادند اما من همگی آنها را رد کردم، زیرا می خواستم شانس خودم برای حضور در ترکیب اصلی را امتحان کنم. مربی تیم هم همین نظر را داشت و می خواست که من در تیم بمانم.
با این حال اتفافاتی که در فوتبال شایع است و در پیش فصل رخ داد باعث شد تا من در تیم نمانم؛ هنگامی که فهمیدم مربی تیم هیچ نیازی به من ندارد. وقتی من در سه بازی ابتدایی فصل لیگ برتر بازی نکردم و این برای یک بازیکن ۲۵ ساله که دائم به بازی کردن نیاز دارد اصلا خوب نبود. با مدیر برنامه هایم درباره تغیییر تیم صحبت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم تا به هال بپیوندم.
من می خواستم برای یک فصل در هال بازی کنم و پس از آن هم به باشگاه دیگری، حتی شاید تاتنهام. در آن زمان من تنها به این فکر می کردم که تنها یک مدت زمان کوتاه در آنجا خواهم بود.
هال و اسپرز در شرایط متفاوتی بودند. از باشگاهی که بروی حریف پرس شدید می کرد و بازی رو به جلویی انجام می داد به باشگاهی آمده بودم که بسیار محتاط و محافظه کارانه بازی می کرد. در ابتدا من دوست داشتم در پست شماره ۱۰ بازی کنم و به تیم هم این موضوع را گفته بودم، اما چنین اتفاقی رخ نداد و من عقب تر از آن باید بازی می کردم. با این اوصاف، تغییر سرمربی تیم و حضور مارکو سیلوا در تیم شرایط را به کلی تغییر داد و پس از آن من در پستی که دوست داشتم و خواهان بازی در آن بودم بازی کردم. چهار بازی ابتدایی ای که زیر نظر مارکو سیلوا بازی کردم، از نظرم بهترین نمایش من در هال بود. در آن زمان احساس خیلی خوبی داشتم و بسیار خوش بینانه به آینده نگاه می کردم.
آن بازی هم به مانند همه بازی های خارج از خانه ما بود. عصر یکشنبه بود و ما شب شنبه را پس از ورود به لندن، در هتلی در نزدیکی استادیوم گذراندیم. صبح یکشنبه، در کنار رودخانه تایمز اندکی قدم زدیم و پس از آن نهار قبل از مسابقه را صرف کردیم. اندکی استراحت کردیم و سپس برای رفتن به استمفورد بریج آماده شدیم...
🔻در قسمت بعد می خوانیم:"در آن لحظه انگار یک بمب به سرم برخورد کرد!"
🔗منبع: سایت Four Four Two
🔻ادامه دارد...