یا چگونه لویی فن خال پنج مربی بزرگ تربیت کرد...
در سال 1997، لوئی فن خال وارد بارسلونا شد. در ابتدا از او خواسته شده بود مسئولیت تیم جوانان باشگاه را برعهده بگیرد، اما با عدم موفقیت تیم بابی رابسون در مسابقات لیگ - با وجود قهرمانی در هر دو جام حذفی و جام برندگان جام اروپا - از او خواسته شد که به عنوان سرمربی تیم فعالیت کند و بابی رابسون هم به عنوان مشاور او انتخاب شد؛ به این ترتیب، او که قرار بود گران ترین استعدادیاب دنیا باشد، بار دیگر به نیمکت یک تیم بزرگ راه پیدا کرد.
به توصیه رابسون، فن گال، ژوزه مورینیو را، که در آن موقع به مراتب چیزی بیش از یک مترجم جوان بود، به عنوان \"دستیار سوم\" خود انتخاب کرد. او خط میانی پپ گواردیولا و لوئیس انریکه را داشت. یک سال بعد، فیلیپ کوکو به خط میانی بارسا اضافه شد و رونالد کومن نیز به عنوان کمک مربی معرفی شد و یک سال بعد، آنها با فرانک دی بوئر قرار داد امضا کردند. یا به عبارت دیگر، در سال 1999-2000، مربیان فعلی تیم های بارسلونا، بایرن مونیخ، منچستر یونایتد، چلسی، آژاکس، پی اس وی آیندهوون و ساوتهمپتون همگی در نیو کمپ بازی می کردند و یا مشغول به کار بودند.
این داستان از زبان یک ورزشی نویس معتبر بریتانیا نقل شده است که فن گال را در یک مراسم شام دیده است. او که طرفدار پر و پا قرص فن خال بود، او را اینطور به همسرش معرفی کرد:\" این مرد، یکی از بزرگترین مربیان در تمام دوران است. او فوتبال مدرن را اختراع کرده است.\"او احساس کرد که ممکن است کمی زیاده روی کرده باشد؛ پس با شرمساری به ون خال نگاه کرد و مربی هلندی هم فقط سرش را تکان داد.
شاید او فوتبال مدرن را اختراع نکرده باشد اما اهمیت او در شکل دادن به تعداد زیادی از مربیان مدرن را به سختی می توان انکار کرد. گواردیولا در این مورد گفته: \" همان طور که خودش می گوید ، من مطمئن نیستم او بهترین مربی جهان باشد اما قطعا یکی از بهترین مربیان جهان است. من به همراه او چیزهای زیادی یاد گرفته ام. هر چند، که می خواهم از او بپرسم، که اگر او مجبور بود همه این کارها را دوباره انجام دهد، آنها را به همان شیوه که تا به حال انجام داده بود، تکرار می کرد؟ \" ون خال در دو فصل اول حضور در بارسلونا فاتح لالیگا شد، اما در سومین فصل همه چیز تحت تاثیر درگیری هایش با ریوالدو قرار گرفت. سخت گیری های او منجر به رنجش و ناراحتی ستاره برزیلی شده؛ به طوری که ریوالدو در پایان این فصل از بارسا جدا شد.
البته پیوستن استعدادهای آن زمان آژاکس به نوکمپ، نتیجه طبیعی ارتباط بین بارسلونا و آژاکس بود. حتی رابسون نیز به این خط تولید متصل بود؛ در وست برومویچ آلبیون، او تحت هدایت ویک باکینگهام بازی می کرد؛ اولین مربی ای که در هر دو باشگاه مربیگری کرد. آماده سازی تیمهای پایه ای هر دو تیم هم توسط رینوس میشل انجام شده بود.
از زمان باکینگهام و میشل – این قضیه در زمان یوهان کرایف تقویت شد- بارسلونا تبدیل به خروجی مدرسه فوتبال هلند شد. یک آژاکس با منابع بهتر، تیمی که می تواند در مراحل بالاتری از لیگ قهرمانان به رقابت بپردازد. یک مجموعه از بازیکنان مستعد و متفکر فوتبال که در آژاکس معرفی می شدند، به طور خودکار جایی در بارسلونا پیدا می کردند؛ جایی که در آن پول بیشتری به دست آورده و یک سری بازیکنان با استاندارد بالاتر در اطراف خود داشتند؛ بازیکنانی که، به لطف کار کرایف در ایجاد لاماسیا، یک برند مشابه فوتبال آژاکس یعنی حفظ مالکیت توپ و پرس بالا را بازی می کردند.
هیچ کس بیشتر از گواردیولا ارائه کننده سبک لاماسیا نیست؛ که هم به عنوان یک بازیکن در آنجا شکل گرفت هم به عنوان یک مربی کارش را از آنجا آغاز کرد. او بیشتر فصل اول حضور فن خال را به علت آسیب دیدگی از دست داد؛ هر چند شایعاتی نیز در این بازه مطرح بود که او عمدا به دنبال این بود تا زیر نظر این مربی هلندی بازی نکند. در حقیقت به نظر می رسد که رسانه های محلی مشکلات خود را با فن گال از طریق این هافبک به تصویر می کشیدند. فن گال به \"ژیلم بالاگوئه\" در کتاب بیوگرافی گواردیولا گفت:\" من گواردیولا را به عنوان کاپیتان انتخاب کردم. شما پس از آن می توانید ببینید که او یک بازیکن تاکتیکی بود. او می تواست مانند یک مربی در زمین صحبت کند، کاری که بسیاری از بازیکنان نمی توانند انجام دهند. بهترین پست برای گواردیولا به عنوان یک شماره 4 بود، که در مرکز خط میانی است، چرا که از آنجا او می توانست بازی را به طور کامل مشاهده کند و او این شخصیت را داشت تا برآن مسلط شود.\"
گواردیولا هم در این مورد گفت: \" احترام متقابل بین ما وجود داشت، او در کنار خوانما لیو، مربی ای بود که بیش از همه با آنها صحبت می کردم؛ به ویژه در ابتدا؛ چرا که در پایان دوران حضور او، ارتباط مان چه از نظر کمیت و چه از محتوا، کاهش پیدا کرد.\"
گواردیولا تنها سخنگوی مربی تیم خود نبود، بلکه در حل کردن مشکلات تیم نیز به او کمک می کرد، به عنوان مثال، در یک فرصت، او برای هریستو استویچکوف، که برای عدم رعایت نظم و انضباط به تمرین با تیم ذخیره ها فرستاده شده بود، تقاضای بخشش کرد. (البته هنگامی که فن خال داستان را می گوید، سریعا به این نکته اشاره می کند که استویچکوف به زودی دوباره از خط خارج شد و پس از آن گواردیولا پذیرفت که کار فن خال درست بوده است).
این گونه نبود که گواردیولا یک کپی از فن خال باشد. او بیشتر گرایش داشت تا در استفاده از بال ها در بازی، دنبال روی کرایف باشد و به بازیکنان خود آزادی بیشتری برای نشان دادن خود بدهد. با این حال که تفاوت های نسبتا جزئی وجود دارد، شکی نیست که گواردیولا در شکل دادن به بایرن از ساختار پِرِسی که این مربی هلندی در باشگاه بین سال های 2009 تا 2011 ایجاد کرده است، بهره می برد؛ اصل اساسی این است که به مدت پنج ثانیه روی توپ فشار بیاورید و سپس به عقب برگردید.
هر دوی این مربیان با سیستم 3-3-4 کلاسیک آژاکس که در هنگام حمله به سیستم 3-4-3 با یک مدافع مرکزی در پشت تبدیل می شد، رشد کردند. گواردیولا آن را تا حدی تغییر داده است در حالی که منطق مرکزی این طرح را حفظ کرده است. فن خال، در هر دو تیم آلکمار و تیم ملی هلند، خود را قابل انعطاف نشان داده است. ایدئولوژی کرایف، با تغییر ناگهانی او برای تمایل با بازی بدون بال های کناری و پذیرش سیستم 2-1-4-3 که تفاوت بسیاری با سیستم قبلی داشت، توسط خود وی مورد نقد قرار گرفت. فن خال، در ماه مارس پس از تماشای بازی های فاینورد، شکل بازی های آنها را برای تیم ملی پذیرفت، فاینوردی که در آن زمان توسط کومن هدایت می شد. یک مربی که فن خال قبلا به او چندان توجهی نمی کرد. البته کومن یک بازیکن کلیدی در بارسلونای کرایف بود. او به عنوان بازیساز در قلب دفاع چهار نفره عمل می کرد که فلسفه اساسی تمام مدارس فوتبال بارسا-آژاکس (Barcajax) است.
در هرصورت شاید قابل درک باشد، نزدیکترین مربی که به مدل تیم آژاکس کلاسیک رسیده است، دی بوئراست و این امر طبیعی به نظر می رسد. با توجه به این نکته که او از آکادمی آژاکس بهره مند است و همچنین به این علت که او موقعیت خود را در این باشگاه به تغییرات نرمی که با الهام از کرایف شکل گرفته ، مدیون است
در عین حال دورترین مربی از این فلسفه، مورینیو است و این امر با توجه به اینکه او در بارسا و یا آژاکس، مانند سایر این مربیان، شکل نگرفته است، بسیار قابل درک است. تحت تاثیر کار مورینیو در بازی منطقه ای (Positional Game)، فن خال به او اجازه داد تا در زمان استراحت بین دو نیمه به او مشاوره تاکتیکی بدهد و همین طور در دیدارهای دوستانه تیم را رهبری کند. همانطور که مورینیو به طور قابل توجهی اعتماد به نفسش رشد می یافت ، فن خال متوجه شد : \"این مرد مغرور جوان، به قدرت و اختیارات من در تیم احترام نمی گذاشت، اما من هم مثل او بودم. او مطیع نبود، زمانی که او فکر می کرد من اشتباه می کنم، در مقابل من قرار می گرفت. در نهایت من تصمیم گرفتم آنچه را که او می خواست به من بگوید، بشنوم و به توجه کردن به او بیشتر از سایر دستیارانم پایان دادم.\"
از آنجا که این دو بارسلونا را در سال 2000 به ترک کردند، سبک مورینیو به شدت از مدل بارسا-آژاکس (Barcajax) فاصله دارد. فن خال به پاتریک بارکلی در بیوگرافی مورینیو این طور گفته است:\" او اعتقاد بیشتری به دفاع نسبت به حمله دارد. فلسفه من این است که همیشه باید حمله کنیم، به این دلیل که معتقدم ما باید مردم را سرگرم کنیم. فلسفه او این است که باید ببرد، و این تفاوت ماست.\"
یک سوال جدی در جام جهانی، هنگامی که هلند تمایل به سبک بازی مبتنی بر ضد حمله در مقابل حریفان داشت، در خصوص سبک فن خال، مطرح شد؛ اما پس از آن، همان طور که فن خال در همان زمان اشاره کرد، تعریف دقیق حمله در فوتبال به همین راحتی نیست. حتی اگر این را بپذیریم، باید قبول کنیم او به مرحله جدیدی از زندگی حرفه ای خود وارد شده است. عمل گرایی باعث شده او نسبت به ایده آل های کرایفی فوتبال دور و دورتر شود، میراث اولین دوره حضور او در بارسلونا قابل فراموش شدن نیست.
فقط این هفت مربی نیستند که در باشگاه های سطح بالا فعالیت می کنند، مربی تیم اسپورتینگ خیخون، آبلاردو، و مربی تیم رکریتیوو ، سرخی بارخوان نیز در در فصل 2000-1999 در نوکمپ حاضر بوده اند. مطمئنا همه آنها از دوران حضور خود در آن بارسلونا آموخته اند. آن فصل، یک فصل دشوار و سخت بود اما شاید بزرگترین سمینار تاریخ مربیگری نیز به شمار می رفت.
منبع: گاردین