حسین را نمیشناسم،
ولی وقتی از راننده تاکسی خواستم ضبطش را روشن کند گفت:
جوان مگه مسلمان نیستی؟
امروز روز اول محرم است!
فکر کنم بخاطر همین کرایه ام را دو برابر حساب کرد!
حسین را نمیشناسم،
ولی گویا حاجی سر کوچه خوب او را میشناخت ؛
که موقع رسیدن هیأت محله پایین فریاد میزد محکمتر طبل بزنید!
حسین را نمیشناسم،
ولی شاید فردا سراغش را از پیرزن نابینایی که دیشب بوی نذری را فهمید ولی نصیبش نشده بود گرفتم!
حسین را نمیشناسم،
ولی شاید نشانی اش را از ان مرد میانسالی که در صف چنان با عشق زنجیر میزند،
ولی مدتهاست که از پدر پیرش که در خانه ی سالمندان است خبر ندارد گرفتم!
حسین را نمیشناسم،
ولی به نظرم خیلی مقامش بالاست که عده ای بی انکه نماز بخوانند برایش بر سر و سینه میزنند!
حسین را نمیشناسم،
ولی از دعوای هر ساله ی هر دو هیأت بر سر صدای طبل معلوم است که خیلی طرفدار دارد!
دنبال کسی میگشتم تا از حسین برایم بگوید،
ولی بوی قیمه ی ظهر عاشورا حسابی هوش و هواس همه را به هم میریخت!
حسین را نمیشناسم،
ولی دختر همسایه ام را میشناسم که دهه ی محرم را دوست داشت چقدر این چند روز آزادانه میپرد!
حسین را نمیشناسم،
ولی حسینیه های چراغانی را خوب میشناسم!
اینجا همه فقط نام حسین را میدانند نه راهش را...
راه حسین،
راه عشق است
و مهربانی و مهرورزی
و دستگیری از نیازمند و کمک به مظلوم ....
واااای ک الان برادر و خواهر از برادر و خواهر،
همسایه از همسایه خبر نداره!
مگر پیامبر نگفت:
اگر مسلمانی خبر نداشته باشد ک همسایه اش سر گرسنه به بالین گذاشته مسلمان نیس!
پس وااااای برما...
حسین را نمیشناسم،
ولی حسینی ها را خوب می شناسم!