طرفداری- سرمربیگری در فوتبال یک حرفه بیرحم است.
پیشنیازها برای سرمربیگری یک تیم حرفهای در آلمان، کشوری که به عنوان یک صادرکننده بینظیر در فوتبال شناخته میشود، از بازیکنها گرفته تا سرمربیان و سیستمهای فنی، نیازمند یک سختکوشی خاص و کامل کردن دورههایی است که معمولاً پس از اینکه دوران حرفهایتان به عنوان بازیکن به پایان برسد پدیدار میشود.
اما، داستان یولیان ناگلزمن، سرمربی شگفتانگیز آلمانی که صورت بچهگانهای دارد و بدون شک الهامبخش بسیاری است و برای خیلی از افراد، مسیری که او طی کرده است، مبهم است. خیلیها در سن او، نهایتاً سرمربی موفقی در فوتبال فانتزی یا بازی فیفا منیجر هستند، اما کار او واقعی است و خبری از بازیهای رایانهای نیست. عواقب، سختیها و دستاوردهای او واقعی هستند. داستان او، چیزی فراتر از قرار دادن یک جوان باانگیزه در برابر قدرتهای بزرگ است. عجیب نخواهد بود که چنین داستانی را در یکی از بزرگترین لیگهای دنیا مسخره کنید و با نگاهی طعنهآمیز به آن نگاه کنید. اما جای تعجب خواهد داشت که داستان جذاب این سرمربی در قرن 21 ام را مطالعه نکنید و پیگیر این نباشید که چگونه در فوتبال مدرن، چنین چیزی امکان پذیر است. یولیان ناگلزمن برای اینکه داستان اسطورهای خود را بنویسد، راه درازی در پیش دارد. به همان درازیای که کار او در فوریه 2016 با امضای قرارداد سهسالهای با هوفنهایم شروع شد. او به عنوان یک سرمربی با دانش کار خود را شروع کرد، اما بیش از آن، چیزی که در ناگلزمن نمود پیدا میکند، استقامت، خواست، اقبال، چگونگی پشت سر گذاشتن شرایط و داستان وفاداری است.
نکاتی در راه یولیان ناگلزمن وجود دارد که باید به آنها اشاره شود. او نه تنها در آلمان، بلکه در همهجا برابر سختگیرهای فوتبال حرفهای قرار گرفت و با نگاههای غضبآلود و طعنهدار روبهرو شد. خوشبختانه، نالگزمن یک سرمربی غیرمتعصب است که با تغییر رابطه خوبی دارد. در باشگاه هیچ آمار شگفتانگیزی وجود ندارد که هیات مدیره را تحت تاثیر قرار بدهد. در کنار زمینهای بوندسلیگا هم او آنقدری جلب توجه نمیکند، اما حضور او به عنوان یک جوان که سرمربی تیمی در سطح اول بوندسلیگا شده است خود به اندازهای بزرگ است که همه را تحت تاثیر قرار دهد. او باعث میشود بسیاری از افرادی که هیچگاه در سطح اول فوتبال، بازی نکردهاند، به خود بگویند چرا من نه، اما آن جماعت آنقدرها هم نباید مطمئن باشند، او مثل بقیه در دوران بازی کردنش درخشان نبوده است، اما یکی از آن بقیه که افکار رویایی دارند، نیست.
بازی در فوتبال همراه با فراز و فرودهای بزرگی است، اما چیزی که در نهایت دوران حرفهای یک بازیکن را میدزدد، مصدومیتهای بزرگ است. برای بسیاری پس از مصدومیتها فرصت بازی دوباره پیدا میشود، اما در مواردی هم کار یک بازیکن پس از یک مصدومیت نابود کننده تمام میشود. فقط افکار رو به جلو و تلاش و استقامت در راه میتواند تفاوتها را ایجاد کند. چیزی که در داستان یولیان ناگلزمن به درستی قابل مشاهده است. کسی که هیچگاه در بوندسلیگا بازی نکرد، اما مثل سرمربیان بزرگ آلمانی فکر کرد و پیشرفت کرد. در مورد سنجش پیشرفت میتوان و البته باید بحث کرد. ارزیابیها باید مقطعی و با توجه به شرایط باشد و مدام تکرار شود. فوتبال آلمان سابقه طولانیای در اروپا دارد و به عنوان یکی از چهار لیگ بزرگ این قاره در نظر گرفته میشود، اما در آنجا فوتبال ملی، به طرفی که همه واقعیتها را در سایه خود قرار داده است تبدیل شده است. از اول تا آخر، در نهایت اهداف به موفقیت تیم ملی باز میگردد. تفکر آلمانی باعث میشود هراندازه که این کشور در سطح جهانی ورزش پیشرفت کند، مشکلاتی هم در داخل ایجاد شود.
تغییرات اساسی فوتبال آلمان با تیمهای اصلی شروع نشد آنها کار خود را با جوانان قابل انعطاف کشور آغاز کردند. کشور طرح یکپارچهای را آغاز کرد که به بهار بازیکنان آلمانی تبدیل شد. آلمان صاحب منابع بزرگ بازیکن، سرمربیان با دانش و سیستمهای باشگاهداری فوقالعاده در سرتاسر کشور شد. بحث فقط تیمهای باواریا یا بادن ورتمبرگ یا برلین نیست. بحث در این مورد در کتاب فوقالعاده راهاندازی مجدد (Das Reboot) رافائل هویگشتاین آمده است. در آنجا توضیح داده شده است که چگونه متدها و ایدههای پیشین فوتبال آلمان دیگر کارآمد نیست و این کشور چگونه با تغییر سبک، دوباره به شرایط ایدهآل رسیده است. در این شرایط، اتفاقی که برای تیمی مانند هوفنهایم افتاد، مانند یک جادو بود. آنها از هرمهای فوتبال آلمان بالا آمدند و به سطح اول رسیدند. در فصل 2000/01، باشگاه در اوبرلیگای بادن ورتمبرگ بود و پس از آن به ریجیونالیگای جنوب صعود کرد. برای شش سال، باشگاه در مسیر تقلا برای رسیدن به سطح دوم فوتبال آلمان، تسوای بوندسلیگا (بوندس لیگای 2) بود. پس از اینکه هوفنهایم به بوندسلیگا رسید. لیگی که با سرمربیان جدید، به آنچه قبلاً بود بسیار متفاوت شده بود.
به عنوان یک بازیکن جوان، ناگلزمن برای تیم مونیخ 1860 و آگزبورگ بازی کرده است. هرچند که دوران بازی او، خیلی سریع پس از مصدومیت زانو، به یک جهنم تبدیل شد. به همین راحتی، تمام آرزوهای ناگلزمن به پایان رسید. کار او در تیم زیر 19 سال به پایان رسید. مصدومیت اما برای او یک خوشاقبالی برای آغاز راه تازهای بود. او به مسیر آکادمی فوتبال کشیده شد. چهار ترم در دانشگاه درس خواندن تا بتواند تجارت بخواند و سپس به خواندن علوم ورزشی (Sport Science) روی آورد و همین کافی بود تا او دوباره به فوتبال آلمان و جهان بازگردد. اینبار به عنوان یک سرمربی جوان؛ داستان ناگلزمن ظرفیتهای نهفته در دوران جدید فوتبال برای سرمربیان را نشان میدهد. برای بسیاری، مسیر بازی او علیرغم تراژدی، یک مسیر روشن است. مسیری که فوتبال در آن شاگردان جوانش را امتحان میکند و آنها را در مسیرهای درست قرار میدهد. آن روزها که مربیان بزرگ باید بازیکنان بزرگی میبودهاند، تمام شد. پس از دورانی که بسیاری از اسطورههای بزرگ دنیای فوتبال در سرمربیگری افتضاح بودهاند، نشان داد که دوره این نوع تفکر به پایان رسیده است. تفکر فوتبالی ناگلزمن از توماس توخل وام گرفته شده است. کسی که دوران فوقالعادهای را در آگزبورگ داشت. توخل با نیت خیرخواهانه، او را در مسیر سرمربیگری قرار میدهد و مانند داستان جادویی صعود هوفنهایم به بوندس لیگا، ناگلزمن هم به سختی کار خود را آغاز کرد. او در آکادمی مشغول به کار شد، سپس دستیار سرمربی شد و در تمام این مدت، مشغول آموختن بود. او فوتبال اسپانیایی با محوریت بارسلونا را میستود و آنها یکی از الگوهای ناگلزمن بودند.
در حال حاضر این جوان آلمانی، پلههای پیشرفت را به سرعت و به شکل محیرالعقولی طی میکند. در ژانویه 2013، هوفنهایم در قعر جدول بوندسلیگا قرار گرفته بود. درست مثل زندگی، فوتبال هم در شرایط سخت، یک داستان منحصر به فرد به وجود آورد که چالشهایی را ایجاد کرد. در آن زمان ناگلزمن 25 ساله دستیار فرانک کرامر بود، کسی که به صورت موقت جای سرمربی اخراج شده، مارکوس بابل را گرفته بود. اما پیروزی برابر دورتموند یورگن کلوپ، آنها را تا حدی از مهلکه نجات داد. هوفنهایم جان دوبارهای گرفت. سرمربیگری هم هنر است، هم قاطعیت و برای موفقیت، باید هر دو را داشت. هم باید بازی را تحلیل کرد، هم باید در برابر ایدههای جدید، با روی باز برخورد کرد. در عینحال باید به اندازه کافی برای ریسک کردن شجاع باشید. جوانی ناگلزمن به خودی خود کافی بود تا او بسیاری از این خصایص را داشته باشد. هرچند که در سن او، داشتن قاطعیت بسیار سخت است، اما او خود را مجبور کرد تا به اندازهای که بتواند تیم را هدایت کند، قاطعیت به خرج بدهد. در یک مصاحبه در سال 2013، ناگلزمن به دوران انتقال خود از یک بازیکن به یک سرمربی اشاره کرد: «سرمربیگری از بازی کردن لذتبخشتر است. به عنوان یک بازیکن، شما فقط باید به تمرینات بروید و برای بهتر شدن تلاش کنید، اما به عنوان یک سرمربی یا تمرین دهنده، شما به اینکه برای بهتر شدن تیم چه کار میتوانید انجام دهید فکر میکنید. شما این کار را در زمین و تمرینات انجام میدهید و بعد متوجه میشوید رویکردتان درست بوده است یا غلط.»
در حالی که فوتبال پیشرفت میکند. باشگاههایی مثل هوفنهایم الگوهای اقتصادی را در باشگاه خود اجرا میکنند. به این معنی که صعود پلهای اعضا در باشگاه رسمیت مییابد. چه در جمع بازیکنان و چه در سایر بخشهای باشگاه. در مورد بخش سرمربیگری نیز، ارتقا سطح و مسائل مالی، باعث میشود که افراد سمتهای بالاتر بگیرند و هرچه به اهداف باشگاه نزدیکتر باشند، ارزش بیشتری به آنها داده میشود تا اینکه سرمربی باشگاه شوند. ناگلزمن در فوریه 2016 به عنوان سرمربی هوفنهایم انتخاب شد. پس از آنکه سرمربی هلندی این تیم، هوب استیونز به علت مسائل مربوط به بیماریاش از سمت خود استعفا کرد. پس از آن، مدیر اجرایی باشگاه، الکساندر روزن در مورد انتخاب سرمربی بعدی، گفت: «این یک گام شجاعانه است، اما ما در یولیان ناگلزمن توانایی هدایت تیم را میبینیم و میخواهیم به او فرصت دهیم.» هیات مدیره هوفنهایم با انتخاب یولیان ناگلزمن یک ریسک به شدت بزرگ را قبول کرد، اما حالا در گذر زمان، به خوبی مشخص است که ریسک آنها جواب داده است.
فاکتور کلیدی در فلسفه موفق ناگلزمن، توانایی استفاده از جوانان است. او میفهمد که چگونه باید از بازیکنان جوان در سطوح بالا استفاده کرد و چگونه باید بازیکنان باتجربه را در کنار آنها بازی داد. او از بازیکنان باتجربه تیم به خوبی برای هدایت جوانان بهره میگیرد و همین موضوع باعث میشود تیم از نظر فیزیکی و روانی به سطح بالا و خوبی برسد. در توضیح سرمربیگری جوانان و بازیکنان تیم اصلی، ناگلزمن بر روی اهمیت بالا رفتن سطح سواد بازیکنان تاکید میکند. این موضوع به او کمک میکند که برنامههایش را پیادهسازی کند و بازیکنان هم میفهمند او چه میگوید. او در وصف این موضوع، میگوید: «شما باید به حل کردن تفاوتها در برنامههای مختلف در فوتبال در برابر تیمهای گوناگون فکر کنید. بخش دیگری که جذاب است، این است که شما 22 یا 23 بازیک ندر اختیار دارید که همه متفاوت هستند، هر کدام منحصر به فرد هستند و به عنوان یک سرمربی، باید تلاش کنید تا همه آنها را در یک مسیر قرار دهید و به همین علت است که من این کار را دوست دارم.»
«شما باید یاد بگیرید که هر فردی چه رفتاری دارد و هر بازیکنی چگونه شور و انگیزه بازی کردن را پیدا میکند و پس از آن، دیگر تفاوتی میان سرمربیگری میان بازیکنان جوان و باتجربه وجود ندارد. اما زمانی که شما در سطح زیر 16 سال یا زیر 17 سال بازی میکنید، موضوع افزایش دانش بازیکنان بسیار مهم است. زمانی که شما بازیکنان حرفهای را تمرین میدهید، آنها آدمهای بزرگی هستند که میفهمند شما چه میخواهید. اما باید به بازیکنان جوان آموزش دهید، چراکه آنها شخصیت خاص خودشان را دارند، برای بازیکنان مسنتر، این موضوع کمتر نیاز است.»
در سن 30 سالگی، یولیان ناگلزمن بدون شک یکی از بهترین سرمربیان بوندسلیگا است. نتایج هوفنهایم به خوبی این موضوع را تایید میکنند. فراتر جوانی، او یک دانشجوی ممتاز این بازی به حساب میآید که هر هفته به دنبال بهتر شدن است. برای یک سرمربی که به گفته خودَ، آرسن ونگر، پپ گواردیولا، ژوزه مورینیو و یوهان کرایوف بزرگ او را تحت تاثیر قرار دادهاند، ناگلزمن یک مغز متفکر تاکتیکی است که این بازی را زیبا میکند. در یک نگاه، در بالاترین سطح بازی، او به لزوم سادگی بازی اعتقاد دارد. تیم او به صورت متراکم بازی میکند. گاهی اوقات به 2-5-3 روی میآورد، بعضی وقتها 2-4-1-3 را امتحان میکند. هرچند که او آنچنان به داشتن یک چینش ثابت در فوتبال اعتقاد ندارد. در اینباره میگوید: «میان 2-4-4 و 1-2-3-4، فقط ده متر فاصله وجود دارد. این چینشها را تنها در زمان شروع بازی میبینید، در بازی تیمها به شکل دیگری بازی میکنند.»
در زمین تمرین، یارگیری سایه، مسائل فیزیکی و انسجام تیمی، پرس سنگین و ضدحمله و حرکات فردی تمرین میشود و همینها هوفنهایم را به تیمی بدل میکند که پاسهای بین خطوط تیمها را قطع میکند و آنها را مجبور به ماندن در زمین خودشان میکند. چیزهایی که بدون شک برای موفقیت در فوتبال امروز نیاز است. تیم او نهایت تلاشش را برای بردن نبردها در زمین حریف میکند. «من دوست دارم به حریف در نزدیک دروازه خودشان حمله کنیم، چراکه برای حرکت از سمت دروازه خودمان به سمت دروازه آنها، کار سختتری در پیش داریم. طوری که ویارئال یا بارسلونا و آرسنال (زمان ونگر) بازی میکنند را دوست دارم.»
او نظریاتی هم در مورد شیوههای سرمربیگری دارد. «سی درصد کار بحث تاکتیکی است و هفتاد درصد موضوعات روانی است. اینکه هر بازیکن به شکل متفاوتی برای بازی کردن انگیزه میگیرد. آنها را باید با دقت از شرایط آگاه کرد. در این سطح، با کیفیتی که بازیکنان دارند، شما باید مطمئن شوید که تاکتیک مناسبی دارید و مهمتر از آن، روانشناسی فوقالعاده بالایی از تیمتان داشته باشید.»
بازیکنان او اهمیت اجرای کار به جای صحبت را درک میکنند. مدافع پیشین هوفنهایم که حالا در بایرن مونیخ است، نیکولاس زوله درباره ناگلزمن میگوید: «ما برای هر شرایطی در بازی برنامه داشتیم. سیستم او به شکل عجیب و غریبی منعطف است. ما به راحتی میتوانستیم از سیستم سه دفاعه، به چهار یا پنج دفاع برویم. برای اکثر حریفان غیرقابل پیشبینی بودیم، چیزی که بزرگترین نقطه قوت ما به حساب میآمد.»
تحت هدایت ناگلزمن، هوفنهایم به یکی از تیمهای مدرن و تاثیرگذار فوتبال اروپا بدل شده است. برای کامل شدن این ماموریت، آنها فقط به زمان و اعتماد به سرمربی خود نیاز دارند. ناگلزمن یک نابغه است که به زودی راه خود در بوندسلیگا را پیدا میکند و به یکی از بهترینهای جهان بدل میشود. او دیگر نیازی به اثبات خود به عنوان یک سرمربی جوان ندارد و مهم نیست که هوفنهایم چه نتایجی کسب خواهد کرد، او دیگر به جمع بزرگان فوتبال آلمان وارد شده است و آیندهای فوقالعاده درخشان در انتظارش است.
برای خواندن قسمتهای مربوط به پپ گواردیولا، ادی هاو و وینچنزو مونتلا تگ نابغههای دنیای فوتبال را دنبال کنید.