قسمت سوم فیلم «دونده هزارتو» مثل اغلب دنبالههای سینمایی با عنوان «دونده هزار تو: علاج مرگ» در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و سازندگان نوید قسمت چهارم این مجموعه را دادند. در حالی که مخاطبان و علاقهمندان سینما از چنین آثار پسا آخرالزمانی با قهرمان نوجوان، به دلیل تکرار در آثار مختلف، روی گردان شدهاند، اما کمپانی سازنده اصرار به ساخت چهارم این مجموعه دارد.
مجموعه سه گانه «دونده هزارتو» درباره جهانی پساآخرالزمانی است که چند قهرمان نوجوان دنیا را از دست گردانندگان یک حکومیت تمامیتخواه نجات میدهند. ساخت چنین آثاری با موضوعات مشابه به صورت پیوسته و همزمان ادامه پیدا کرد و آثاری نظیر بازیهای گرسنگی، بخشنده و متمایز (سنتشکن) در فاصله کوتاهی از یکدیگر منتشر شدند. طراحی چنین جهانهایی و قهرمانان مشابه آنقدر به تشابهات در فرم و محتوا دامن زدند که به شکل عجیبی گسترش یافتند تا جایی که قسمت سوم فیلم متمایز (سنت شکن) در سینماها اکران نشد و سریعا وارد شبکه نمایش خانگی شد.
وجه مشترک آثاری نظیر بازیهای گرسنگی، متمایز، بخشنده و دونده هزارتو تاکید بر اصالت فرد و فائق آمدن بر قدرت فاشیستی انحصارگرا و تمامیت خواهی است که به بهانه مبارزه با قطحی، بیماری و گرسنگی پساآخرالزمانی، سایرین را به بردگی میگیرد. چون تعدد کلیشهها چه در این فیلم و چه در آثار مشابه، فراوان است، فیلم با تکنیک جلوههای ویژه و صحنههای اکشن که وس بال به آن مسلط است آغاز میشود. در چنین آثاری وقتی راهبرد فیلمنامه صحنههای متعدد اکشن است، لاجرم حفرههای روایی فراوانی بوجود میآیند.
«علاج مرگ» قسمت سوم فیلم «دونده هزارتو» با صحنه سرقت قطار، به سبک آثار وسترن سینما، آغاز میشود. فیلم سوم از مجموعه «دونده هزارتو» یک مقدمه انحرافی است برای بازآوردن تماشاگر به ادامه داستانی دقیقا شبیه قسمت اول و دوم که در آن نوجوانان عاصی تحت فرمان توماس (دیلن اوبرایان) همچنان برای نجات خودشان و دوستانشان از سازمان ویکد تلاش می کنند.
توماس و یارانش تنها کسانی هستند که در برابر ویروس مرگباری که نسل بشر را نابود کرده است مصونیت دارند و سازمان ویکد در تلاش برای یافتن پادزهر و شفا، منتخبان را اسیر کرده و به صورت شکنجهآوری روی آنان آخرین آزمایشات علمی را انجام میدهد.
ویکد سازمان مخوفی است که همه منابع اصلی جهان را در اختیار گرفته، دور خودش دیوار عظیمی کشیده و این دیوارها شبیه همانی است در فیلم نخست دیدهایم.دستگیری مینهو (کی هونگ لی) نیز وصله ناجور فیلم است. پس از دستگیری توسط ویکد، او را میبینیم که در میان دالان های تو در تو، دیوارهای عظیم توسط حشرات مخوف عظیم الجثه که نقش نگهبان را بر عهده دارند، گرفتار شده و باید راهی برای گریختن پیدا کند.
چند ثانیه بعد درخواهیم یافت که اینها توهمات ساخته ویکد در مغز مینهوست. تصاویری ذهنی که توسط و ویکد به شکل عامدانه ای در ذهن مینهو بارگذاری شده تا ارادهاش را تحت اختیار بگیرند و از طریق القای رویاهای دهشتناک ذهنی او را شکنجه میکند.
با دیدن این تصاویر این سوال پیش میآید اگر سازمان ویکد آخرین تلاش های خود را انجام میدهد چرا گروه توماس و سایر یارانش در مقابل او مقاومت میکنند؟
آیا آنها هم میخواهند نسل بشر متلاشی شود؟ حتی در پایان قسمت سوم توماس دوست خوب و همیشه همراهش، نیوت (توماس برادی سانگستر) را به خاطر مبتلا شدن به این ویروس فراگیر و جهانی از دست میدهد. مخاطب سئوال میکند، ما درسه قسمت بیش از دو ساعت با توماس و گروهش به چه دلیلی همراه شدهایم!؟ چون توماس ویژه است و خودش به این بیماری مهلک مبتلا نمیشود، چرا برای نجات نسل بشر با سازمان ویکد همکاری نمیکند؟ این ابهام پیکره دراماتیک اثر را در برابر چالشهای بنیادین دراماتیک قرار میدهد.
در واقع حرکات شورشیان به تدریج کاملا شبیه مد مکس میشود و هیولای نیمه زامبی نیمه انسانی که شهر تحت سیطره ویکد را به جهنم تبدیل میکند، بسیار شبیه ابر هیولای آخرین فیلم از مجموعه مکس دیوانه با نام جوی جاویدان(هیو کیزبرن) است.
اما سئوالی که پیش میآید این است که حاکمیت تمام خواه ویکد سعی در نجات انسانها دارد و اصل تقابل همانطور که در سطور پیشین توضیح داده شد زیر سئوال است. چگونه است که نظم فرمایشی بهداشت محور و نجات دهنده ویکد میتواند باعث هراس چند جوان خاص و ویژه باشد!؟ تماشاگر با هر فیلم علمی – تحیلی باید مسئله دراماتیکش حل شود. مسئله نمایشی و مسئله گفتمانی در این فیلم غیر قابل حل است.
در چنین داستانهایی تحمیل خودکامگی ویکد هیچ توجیه منطقی ندارد. نظم فرمایشی را تحمیل میکنند و قهرمان چنین قصهای، نوجوانی است که نفاق قدرت طلبی و فساد بر هیئت حاکمه را بر ملا میکند.
ویکد شرور ادعایش شفای انسان است اما چرا ماشین آدمکشی را به استخدام خود درآورده است؟ توماس به دلایل مرموزی نسبت به این ویروس مصونیت دارد. در قسمت اول این مجموعه سینمایی – سریال متوجه می شویم که ابر نوجوان قصه هم زمانی برای ویکد کار میکرده و حالا به سکان دار هدایت کننده نسل شورشی ها تبدیل شده است و خون او موجب نجات بشر خواهد شد و چطور ویکد روی خون جوانی که پتانسیل متمایز شدن را دارد هیچ آزمایشی انجام نداده است؟ حتما باید در مقابل سیستم شورش کند تا خون او رنگینتر از خون سایرین باشد.
اگر فیلم و یا کتابی باور ناپذیری مخاطب نوجوان را معلق نگاه دارد، باید در لحظات سرگرم کنندهاش مبنای محکم نمایشی داشته باشد، مسئله باورپذیری فرا آخرالزمانیاش باورناپذیر شده چون هالیوود دائما تکرارش میکند. وقتی تکراری شد، دلیلی بر باورپذیری بر اساس پیش فرضهای تکرار شده نیست. به همین دلیل اتکاء به پیش فرضهای قبلی سبب میشود شخصیتها در پستی و بلندی و در پیچ و خم قصه گم شوند ولی سایر تماشاگران به جنگ و گریزها و حادثه توجه دارند که با شور و حرارت کارگردانی شده است.