Soccernomics اثر سایمون کوپر و استفان زیمانسکی کتابی است در مورد فوتبال،اقتصاد،افراد و جامعه.در رشته هایی مثل مدیریت ورزشی در برخی از دانشگاه های خارج از کشور به آن بسیار اشاره می شود.این کتاب در صدر پرفروش ترین کتاب های New York Times نیز قرار داشت.ترجمه این کتاب را(گهگاه!) از اینجا بخوانید.
در سال های اخیر اِی سی میلانِ به مشکل خورده،منابع مالی و قدرت آزمایشگاه را کاهش داده است.هرچند باشگاه های بزرگ دیگر در سراسر اروپا اکنون دارند داده ها را می چلانند تا دریابند که چطور مصدومیت ها را کم کنند و چطور پیش بینی کنند کدام بازیکن 20 ساله تبدیل به ژاوی بعدی خواهد شد.مرسمن می گوید به نظر می رسد دانشمندان مبتنی بر داده ها میتوانند بهتر از از مربیان جوان باتجربه در این پیش بینی ها عمل کنند.او به ما گفت"در فوتبال می گویند ‘تو هیچی در مورد فوتبال نمیدونی’ و وقتی شما میروید و کسانی که ‘می دانند’ را تست می کنید،شگفت آور است که چقدر کم می دانند.
همانطور که استفان و سایمون بیشتر حرف زدند و شروع کردند که در مورد فوتبال و اطلاعات برای این کتاب جدی تر فکر کنند،ما هر نوع سوالی را وز وز کردیم.آیا توانستیم ارقامی را بیایم تا نشان دهیم کدام کشور از همه بیش تر عاشق فوتبال است؟ممکن است فوتبال به نوعی مردم را از کشور یکدیگر بازدارد؟و شاید بتوانیم نگاهی داشته باشیم به پیش گویی این که کدام باشگاه ها و کدام کشور ها_ایالات متحده به احتمال زیاد و شاید حتی عراق_ بر فوتبالِ آینده تسلط یابند.وقتی ما نوشتن را شروع کردیم،استفان در لندن و سایمون در پاریس زندگی می کرد، برای همین، یک سال را صرف جلو و عقب راندن ارقام،استدلال ها و حکایات بر فراز کانال مانش کردیم.
چیزی که در قالب یک کتاب شروع شد به یک همکاری بلندمدت تبدیل شد.همراه با بن لیتلِتون ما مشاوره ی ساکرنامیکس را بنا کردیم.در وبسایتش، Soccernomics-agency.com، با تفکراتمان در مورد فوتبال گاه به شروع به انتشار یک وبلاگ کردیم.و بازنویسی و به روز رسانی این کتاب را از طریق بیست ویرایش مختلف خارجی و سه ویرایش آمریکایی تاکنون ادامه دادیم.
برای این آخرین ویرایش مخاطب ما آن طرف اقیانوس اطلس است:استفان در حال حاضر در دانشگاه میشیگان در ان آربِر است.ویرایش نو حاوی فصلی جدید درخصوص چگونگی امکان تغییر فوتبال توسط قوانین "فیرپلی مالی یوفا" و بعد از آن بحثی در مورد این که "فوتبال هرگز به این خوبی نبوده است".ما همچنین تفکراتمان را در مورد برخی از سوالات رمزآلود را بسط داده ایم.مثل:
چگونه باشگاه ها از داده ها برای سنجش،خرید و فروش بازیکنان استفاده کنند؟و هواداران و رسانه ها را دیده ایم که در برخی مسائل به خصوص به سمت دیدگاه ما تغییرجهت داده اند.بیشتر مردم اکنون درمی یابند که میزبانی جام های جهانی شما را ثروتمند نمی کند و این که انگلیس نباید انتظار به دست آوردن جام ها را داشته باشد.(متاسفانه، نمی توانیم مسئولیت تغییر دیدگاه جهانی را گردن بگیریم)در هر فصل این کتاب ما داستان ها و تحلیل هایی یافتیم که نیاز به به روز رسانی و اضافه کردن افکار جدید داشتند.
همواره به بی اعتمادی خود نسبت به هر ذره از روایات باستانی فوتبال را ادامه داده ایم و آن ها را در برابر اعداد سنجیده ایم.همان طور که مرسمن می گوید"میتونی یه ماشین رو بدون داشبورد،بدون هیچ اطلاعاتی برونی و این همون اتفاقیه که تو فوتبال داره میفته.راننده های و ماشین های عالی ای وجود دارند اما اگر داشبوردتان را به همراه داشته باشید کار رو کمی آسون تر میکنه.برام سواله که چرا مردم اطلاعات بیشتر نمیخوان"
ما میخواهیم.
مردان بلوند ها را ترجیح می دهند
چطور از اشتباهات احمقانه در بازار نقل و انتقالات بپرهیزیم
در سال 1983 ای سی میلان مهاجم جوان با استعداد سیاه پوستی را که برای واتفورد بازی می کرد اندکی بیرون از لندن کشف کرد.نکته در اینجاست که بازیکنی که ایتالیایی ها ازش خوششان امده بود جان بارنز بود و این که ان ها او را با هم تیمی سیاه پوستش لوثر بلیست قاطی کردند.حقیقت هر چه بود،میلان در نهایت 1.4 میلیون به واتفورد برای هزینه ی انتقال بلیست پرداخت کرد.
به عنوان بازیکن، بلیست چنان جوکی در ایتالیا شد که نام"لوثر بلیست" امروزه توسط گروهی از نویسنده های آنارشیست به عنوان اسمی مستعار استفاده می شود.
او سالی ناکام را در میلان سپری کرد قبل از اینکه باشگاه او را با نصف مبلغ خریدش به باشگاه قبلی اش، واتفورد بفروشد.حداقل آن سال به فوتبال یکی از بهترین نقل قول هایش را داد."هر چقدر هم اینجا پول داشته باشید" جا دارد بلیست اینجا گریه و زاری کند "به نظر نمیرسد بتوانید Rice Krispies تهیه کنید"بعدا در مورد Rice Krispies بیشتر توضیح می دهیم.
نقل و انتقلات در فوتبال بسیار متفاوت با نقل و انتقالات در ورزش های آمریکایی است.در فوتبال،زمانی که بازیکنی خوب منتقل می شود باشگاه جدیدش معمولا مبلغی را به عنوان "هزینه ی انتقال" به باشگاه گذشته اش می پردازد.به علاوه،قرار داد قدیمی بازیکن پاره می شود و سر معامله ی جدیدی با باشگاه جدیدش مذاکره می کند.در سال 2013 باشگاه های اروپایی در مجموع به همدیگر مبلغی حول و حوش 2.3 میلیارد برای هزینه های انتقال پرداختند.
آن سال رئال مادرید رکورد جهانی برای هزینه ی انتقال را با پرداختی به تاتنهام هاتسپر که 132 میلیون دلار گزارش شده برای گرت بیل شکاند.
متاسفانه بسیاری از پول های صرف شده در بازار نقل و انتقالات هدر می رود.در حقیقت،مقدار خالصی که تقریبا هر باشگاهی برای هزینه های انتقال خرج می کند رابطه ی کمی با جایگاه نهایی اش در جدول دارد.ما خرج و مخارج چهل باشگاه بین سال های 1978 تا 1997 را مطالعه کردیم و یافتیم که خالص هزینه هایشان در نقل و انتقالات(برای مثال،مبالغ پرداخت شده منهای اخذ شده توسط هر باشگاه برای نقل و انتقالات) تنها 16 درصد از کل تغییرات رتبه ی لیگشان را توضیح می داد.به بیان دیگر،گرفته شده از آمار چندین سال،صرف فرض "باشگاه خریدار" بودن در بازار نقل و انتقالات به تیمی کمک نکرد که عملکرد قابل ملاحظه ای نسبت به یک "باشگاه فروشنده" داشته باشد.
در مقابل،هزینه های باشگاه ها روی حقوق ها فوق العاده موثر بود.میزان دستمزدها مقدار عظیم 92 درصد تغییرات رتبه ی لیگ را،اگر که میانگینشان را در کل دوره در نظر بگیریم، توضیح می داد.
این همبستگی تقریبا همیشه پابرجاست.نتایج مشابهی را با استفاده از داده ها برای لیگ جزیره و چمیونشیپ(لیگ فوتبال دسته ی دوم انگلیس) در یک دهه تا سال 2012 نشان داده ایم.در این دهه نیز هزینه های دستمزد بیش از 90 درصد تغییرات رتبه در لیگ را توضیح می داد.به نظر می رسد در بلندمدت،دستمزد بیشتر خیلی بهتر از نقل و انتقال های تماشایی به باشگاه کمک می کند.
بدیهی است که ما چنین باوری نداریم که اگر چند بازیکن را به صورت تصادفی انتخاب کنید و دستمزدشان را دوبرابر کنید ناگهان دو برابر بهتر بازی کنند.موضوع این نیست که دستمزد بیشتر باعث عملکرد بهتر شود.بلکه فکر میکنیم دستمزد بالا بازیکنان خوب را جذب می کند.منچستر یونایتد قادر است دستمزد وین رونی را بپردازد در حالی که نوریچ سیتی نمی تواند.و اگر رونی و سایر بازیکنان خوب را داشته باشید بازی های زیادی را می برید.باشگاه های متمول حقوق های بیشتری می پردازند تا بازیکنان خوب را جذب کنند تا جام ها را ببرند.