هادی پاکزاد (زادهٔ ۱۳۶۱ در مشهد – درگذشتهٔ ۷ خرداد ۱۳۹۵ در مشهد) آهنگساز، خواننده و ترانهسرای سبک موسیقی آلترنتیو راک بود.
او در آخرین گفتگوی خود با سایت «موسیقی ما» گفته بود: «وقتی در جشن رونمایی آلبومم برای اولین بار بعد از سالها با عدهای از شنوندگان آثارم روبرو میشدم، خانمی جلو آمدند و گفتند مدتیست که من را روی شبکههای اجتماعی دنبال میکردند و به تازگی متوجه شدند که من خوانندهام. گفتند فقط نوشتههای من را در فضای مجازی دنبال میکردند و مشابه این اتفاق در طول فعالیتهای من بسیار بوده که آدمها میگفتند که «شعر» های کارهایم را دوست دارند. گاهی حس میکنم منظورشان این است که احتمالاً مشکلی با بافت موسیقی دارند و محتملتر این است که منظورشان این است که: صدایم را دوست ندارند. بله کارهای من مضمون محور (شعر محور) اند. دقیقاً مفهومی که در متن سؤال شما هست یعنی تکیه زیاد آثار روی کلام، روی آثار من صدق میکند. اما به این معنی که موسیقی پیرامون یک شعر و کانسپت ساخته میشود، مثل موزیک فیلم! یا اینکه صدای خواننده رل آن شعر و یا مضمون را بازی میکند، مثل یک تکگویی. البته اینکه مسعود (فیاضزاده) چه آهنگی برای شعرم مینویسد و چقدر خوب و منطبق بر آن است و یا اینکه من چقدر وقت خواندن نقش نوشتههایم را خوب بازی میکنم، میتواند مثل همه آثار هنری دیگر دنیا که منتقدان کیفی و تکنیکی و هم سلیقهای و لمسی خودش را داشته باشد و من میپذیرم. اما اگر منظور کسی این باشد که آقا موسیقی مهمتر است و یا اصلاً تو خواندن را کنار بگذار کارهایت را بنویس بده دیگری بخواند، بطور واضح رویکرد منتقدانه خوبی نیست و من سخت با هر دو مخالفم.»
آثار هادی پاکزاد که تماماً از سرودههای خودش بود، عموماً سوژه محور و اصطلاحاً مفهومی بودند و در این روند بافت موسیقی ویژهای را دنبال نمیکرد. هرچند عموم آثار او در چارچوب موسیقی الکترونیک و آلترناتیو گنجانده شده بود.
----------------------------------------------------------------
متن اولین آهنگی که ازش شنیدم :
وقتی فرسنگ ها دور از من احساس دلتنگی کنی
قلب من روز هاست سرد شده از این عشق تقارنی
وقتی ساعت ها بعد از این روز های تنهایی داری
ذهن من دست کشیده از توهم های تکراری
وقتی تمام سلول هات یه آغوش امن میخوان
وقتی همه خاطره های لعنتیت به حرف میان
ترکم که میکردی نور فانوس های دریا مردن
موریانه های خیال قایق نجات و خوردن
فرشته های دریایی منو به موج ها سپردن
امواج سهمگین وحشت منو تا مرز مرگ بردن
وقتی تمام حسرت ها به مرگ اضافه ات میکنن
وقتی همه غم های فلسفی کلافه ات میکنن
غم ها که هرچقدر میخندی احاطه ات میکنن
نفس ها به بوی جسد به تدریج عادت میکنن
وقتی میخوای با دیوارا حرف بزنی و ممکن نیس
وقتی تو مجرای نفس چیزی جز بغض مزمن نیس
وقتی اطرافت همه چیز اونقدر خوبه که سیر شدی
می بینی تو انتظار اتفاق خوب پیر شدی
وقتی وجودت خالیه و از درون درد میکشی
چشمای پر اشکتو به شیشه های سرد میکشی
ترکم که می کردی نور فانوس های دریا مردن
موریانه های خیال قایق نجات و خوردن
فرشته های دریایی منو به موج ها سپردن
امواج سهمگین وحشت منو تا مرز مرگ بردن
وقتی همه جونتو از نیاز به بوسه می دری
برای بوسیده شدن پناه به عکس ها می بری
وقتی من نیستم که روحت زیر پوستم گرم بمونه
وقتی من نیستم که روحت زیر پوستم گرم بمونه