مطلب ارسالی کاربران
چالش خاطره-Angus boy
چند سال پیش رفتیم یه جای تفریحی دور دست با رفقا
من و پسر عموهام و دوتا از رفیقای شیرازیم
آب از دل کوه میریخت پایین و مردمم جمع شده بودن عکس میگرفتن فقط
اونجایی که آب میریخت دقیقا یه درخت بود حدود 6متر
پسر عموم تا دخترارو دید جوگیر شد و گفت من میرم بالای درخته با مونوپاد عکس بندازم هروقت سوت زدم تو هم بیا بالا
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه زیر درخت پر از آب بود مردمم داشتن نگاه میکردن
اینم که هیز بود همینطور که داشت میرفت بالا به دخترا هم نگاه میکرد که یهو پاش لیرز خورد از بالای درخت کله ملق زد تو آب
چی بگم از اون لحظه،مردم داشتن میخندیدن ما از خنده نمیتونستیم از جامون پاشیم
یعنی قشنگ درس عبرتی شد براش تا اخر عمرش:)))