1) کلاس 92
در تصویر تیم محبوب و مشهور جوانان منچستر یونایتد را می بینید. اریک هریسن بعدها پس از حضور همه این بازیکنان در ترکیب اصلی نمچستر یونایتد از کارلینگ جایزه گرفت. این بازیکنان در سال 1991 به قهرمانی جام حذفی جوانان رسیدند و تنها 8 سال بعد موفق به کسب اولین سه گانه تاریخ یونایتد شدند. اریک یکی از بهترین مربیان منچستر یونایتد بود. او مرد پیر مدرسه بود، یک مرد اصیل یورکشایری. در کنار او اشتباه معنایی نداشت. او بیش از حد خوب بود. این تیم فوق العاده بود و به نظر من تیمی مانند این تیم دیگر به وجود نخواهد آمد. فکر می کنم شش نفر از این تیم به حداقل 50 بازی ملی رسیدند و هریک صدها بار برای یونایتد به میدان رفتند.
2) قویتر در مســــــکو
فکر می کنم یکی از اولین سفرهای اروپایی من به همراه یونایتد بود. باید با تورپدو مسکو در جام یوفا بازی می کردیم. به میدان سرخ رفتیم و از آنجا دیدن کردیم. گروه عکاس از من خواستنند تا این کلاه را روی سرم بگذارم. فکر می کنم در این زمان 18 ساله بودم. واقعا دوران فوق العاده ای بود که دیگر نمی توانم آن را تجربه کنم.
3) دَبِل
این اولین قهرمانی حذفی من بود. ما لیگ را نیز برده بودیم و دبل کردن برای ما فوق العاده بود. من با دیدن بازی های جام حذفی رشد کرده بودم و بالا رفتن از پله های قهرمانی یکی از آرزوهای من بود. قسمت کردن این لحظه با اریک فوق العاده بود. چراکه او تاثیر مثبت زیادی را روی دوران حرفه ای من داشت. زمانی که به باشگاه آمد 26 ساله بود و یک بازیکن سطح بالا به حساب می آمد. در تیم جوانان ما همیشه بسیار زیاد تمرین می کردیم تا به تیم اصلی برسیم. اما زمانی که شما اریک را ملاقات می کردید متوجه می شدید که همیشه باید در حال پیشرفت باشید.
4) افتضاح در برابر تافی ها (اورتون)
این تصویر زمانی که گرفته شد که من یکی از نا امید کننده ترین لحظات زندگی ام را پشت سر می گذاشتم. اورتون ما را در فینال جام حذفی شکست داد و این یکی از بدترین لحظات زندگی من بود. من به علت مصدومیت چند هفته غائب بودم و در نیمه دوم به عنوان بازیکن ذخیره آمدم و نتوانستم تاثیر گذار باشم. همین موضوع عاملی شد که افسوس من دوچندان شود، چراکه نه تیم خوب کار کرده بود و نه من؛ لیگ را به بلکبرن واگذار کرده بودیم و جام حذفی را به اورتون، بدتر از این نمی شد. بدترین چیز در مورد جام حذفی این است که زمانی که شما در فینال شکست می خورید، تمام تابستان ذهنتان مشغول شکست است. اگر در یک بازی لیگ شکست بخورید همیشه فرصتی برای جبران هست، اما این موضوع در مورد جام حذفی صدق نمی کند.
5) دیدار با پرنس چارلز
من اینجا خیلی جوان بودم. در الدترافورد بودیم و به همراه چهار یا پنج بازیکن و مربی؛ ما به تنهایی نزد پرنس رفتیم. دیدار پرنس چارلز یک افتخار بزرگ بود، مخصوصا که او پرنس ولز است. این برای اولین بار بود که من او را ملاقات می کردم. او به فوتبال علاقه داشت و تحت تاثیر جو الدترافورد قرار گرفته بود. این یکی از مزایای حرفه ای شدن من بود، دیدن پرنس چارلز افتخار بزرگی بود.
6) رستوران Sticky Finger
این تصویر در افتتاحیه یک رستوران از ما گرفته شد. زمانی که یک فوتبالیست هستید به مکان های زیادی دعوت می شود و این یکی از جاهایی بود که من تصمیم گرفتم بروم و دعوت را قبول کنم. اسم رستوران Sticky Finger (انگشت چسبناک) بود؛ رستورانی که حالا دیگر در آنجا نیست.
7) گل زدن به آرسنال و لخت شدنم
این قطعا پس از گل من به آرسنال است؛ در نیمه نهایی جام حذفی. فکر کنم اگر از بیشتر بازیکنان بپرسید حس گل زدن چیست، جواب دادن به آن سخت باشد. اما گاهی اوقات این اتفاق رخ می دهد و باید خودتان را کنترل کنید، البته کنترل کردن خودتان کار سختی است. زمانی که یک گل مهم را به ثمر می رسانید، احساس شما غیر قابل توصیف است. لحظه فوق العاده ای بود و من تصمیم گرفتم با در آوردن پیراهنم آن را جشن بگیرم. این تصویر یکی از نقاط برجسته زندگی من است که شاید در خاطر بسیاری از علاقه مندان فوتبال نقش بسته باشد. اما این گل واقعا برای من و منچستر یونایتد مهم بود.
8) آن شب، در بارسلونا
یکی از بهترین شب های زندگی ام بود. باشگاه به دنبال قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا بود و ما موفق به انجام این کار شدیم. بهترین شخصی که می توانستم شادی ام را با او قسمت کنم "بکس" بود؛ دیوید خیلی تیپیکال و خاص بود و ما با یکدیگر رشد کرده بودیم و به اینجا رسیده بودیم. دیوید معمولا در سمت راست بازی می کرد و من در سمت چپ، بنابراین یک زوج را تشکیل می دادیم. در کل، آن شب فوق العاده بود. زمانی که به هتل رسیدیم. تا صبح خوشحالی کردیم.
9) یک زمانی در رم
یکی از ناامید کننده ترین شب های زندگی ام. همه چیز در دست ما بود؛ ما سال قبل بارسلونا را شکست داده بدیم. می توانستیم برای دومین سال متوالی به قهرمانی لیگ قهرمانان برسیم اما در آن فینال سنگین این اتفاق رخ نداد. باختن در فینال لیگ قهرمانان هم مانند باختن در فینال جام حذفی است. تمام تعطیلات شما را تحت شعاع قرار می دهد. در ساحل به آن فکر می کنید، در کنار خانواده تان به آن فکر می کنید و لحظات آن از ذهن شما بیرون نمی رود. آن شب واقعا شب بدی بود.
10) در بهترین نقطه
نوبت به پنالتی من در مسکو رسید. فکر می کنم این آخرین پنالتی ما در آن شب بود؛ چرا که پس از آن آنلکا پنالتی خود را از دست داد و ما قهرمان شدیم. اگر بخواهم صادقانه بگویم، روند گل شدن آن پنالتی را نفهمیدم، فشار بیش از حد زیاد بود و به پاهای ژله ای ام (از فرط خستگی) اعتماد نداشتم. اما گل کردن آن پنالتی روحیه بخش بود. میان قهرمانی 1999 و 2008 تفاوت وجود دارد و برای من دومین قهرمانی ارزشمند تر است. یک شب ویژه را پشت سر گذاشتیم چراکه من موفق شدم رکورد سربابی چارلتون را در حضور خودش بشکنم.(رکورد بیشترین حضور برای منچستر یونایتد)
11) ساکت کردن همسایه های پر سروصدا
زمانی که من اولین گل را در نیمه نهایی لیگ کاپ به ثمر رساندم، در واقع ما بازی را باختیم. اما در بازی دوم موفق شدیم در الدترافورد آن ها را شکست دهیم. واقعا پیروزی در برابر منچستر سیتی همیشه لذت بخش بوده است. من در بین سال های 11 تا 13 سالگی در میان آن ها بودم و از بودن در آنجا لذت بردم. اما رقابت با سیتی در سال های اخیر برای من بسیار تغییر کرد؛ مخصوصا زمانی که آن ها توانستند با پول عرب ها تیم خود را ارتقا دهند و رشد کنند. فکر می کنم در 20 دربی اولم من به سیتی نباختم؛ پس از آن چند بار در مین رود به آن ها باختیم اما همچنان ما برتر بودیم. اما سال های اخیر برای ما فاجعه بار بوده است.