شاه تهماسب یکم, پادشاه وقت ایران - سمت راست
سلطان سلیمان یکم , سلطان وقت عثمانی - سمت چپ
جنگ 22 ساله به مجموعه نبردهای ایرانیان و عثمانی ها از حدود سال 940 تا 962 هجری (1533 تا 1555 میلادی) گفته میشود که با لشکرکشی های عظیم سلطان سلیمان یکم به ایران و با چندین نبرد بزرگ و کوچک میان طرفین همراه بود.
در جریان این نبردها سلطان سلیمان شخصا در راس سه لشکرکشی بزرگ به ایران حضور داشت که هر سه این لشکرکشی ها بدون حصول نتیجه برای عثمانی ها به پایان رسید.
در طی جنگهای 22 ساله دو بار تبریز به تصرف نیروهای عثمانی در آمد اما هر بار پس از مدت کوتاهی قوای عثمانی مجبور به عقب نشینی از آذربایجان شدند.
جنگ های 22 ساله را میتوان نمونه ای از نبردهای فرسایشی و بی نتیجه دانست که با هجوم عثمانی به مرزهای ایران به قصد سرنگون کردن صفویان آغاز شد و با ناکامی سلطان عثمانی به انعقاد پیمان صلح آماسیه انجامید.
زمینه های بروز جنگ
پس از وقوع جنگ چالدران در سال 920 هجری (1514 میلادی) که با شکست سنگین شاه اسماعیل صفوی همراه بود , مدتی آرامش نسبی میان ایران و عثمانی برقرار شد. حدود یک دهه بعد شاه اسماعیل درگذشت و فرزند وی , شاه تهماسب در سن 10 سالگی به سلطنت رسید. به قدرت رسیدن پادشاه کم سن و سال صفوی با بحران داخلی برای ایران به همراه بود و فرصت را برای جنگ قدرت میان امرای قزل باش و همچنین بروز تهدیدات خارجی فراهم کرد.
شرایط نابه سامان ایران و درگیری شاه تهماسب با عبید خان ازبک در هرات و از سوی دیگر خیانت ذوالفقار خان (حاکم بغداد) به شاه تهماسب و اعلام تبعیت او از سلطان عثمانی و همچنین جنگهای داخلی امرای قزل باش سبب شد تا سلطان سلیمان پس از کسب موفقیت در جبهه های غربی قلمرو عثمانی نظرش به مرزهای شرقی معطوف شود.
شاه تهماسب یکم, پادشاه وقت ایران - سمت راست
سلطان سلیمان یکم , سلطان وقت عثمانی - سمت چپسلطان عثمانی با هدف سرنگونی حکومت صفویان , فتح ایران و از کار انداختن دستگاه تبلیغاتی تصوف جنگ طولانی مدتی آغاز کرد که 22 سال به طول انجامید و طی آن علاوه بر سه بار لشکرکشی که سلطان سلیمان شخصا در راس آن ها حضور داشت چندین درگیری دیگر میان طرفین به وقوع پیوست.
جنگ 22 ساله
جنگ صافی رود
در سال 940 هجری قمری سلطان سلیمان یکم صدر اعظم خود ابراهیم پاشا را مامور کرد تا با تشکیل سپاهی نیرومند به ایران هجوم ببرد. لشکر عظیم عثمانی که آن را هفتاد هزار نفر ذکر کرده اند به فرماندهی ابراهیم پاشا با عبور از خانقول , واقع در شمال دیاربکر , وارد آذربایجان شد. ابراهیم پاشا ده هزار نفر از نیروهای خود را به سمت خوی فرستاد تا در آنجا نیروهای ایرانی به فرماندهی نظام الدین روملو را مشغول کنند. خود نیز به سمت مراغه حرکت کرد تا با عبور از جنوب دریاچه ارومیه قزوین را تصرف نماید. نظام الدین با اطلاع از این موضوع حدود 8 هزار نفر از نیروهای خود را در مرند و 4 هزار نفر را در تبریز مستقر کرد. او همچنین تمام توپها را برای حفاظت در مرند و تبریز قرار داد و خود به همراه حدود 28 هزار نفر به سمت مراغه حرکت کرد. نظام الدین به همراه سربازانش به نزدیکی سپاه عثمانی رفت. ایرانیان توپ های لشکر عثمانی را در تنگهای یافتند و به آنها حمله بردند و موفق شدند تا غروب آفتاب ۱۵۰ توپ عثمانی را از کار بیندازند. در این زد و خورد صدها تن از هر دو طرف کشته شدند. در آن منطقه رودخانه ای به نام صافی رود وجود دارد که از دامنه های کوه سهند سرچشمه گرفته و پس از عبور از غرب شهر مراغه و جنوب شهر بناب به جنوب دریاچه ارومیه می ریزد. سپاهیان نظام الدین روملو در همان منطقه توقف کردند. قوای ایرانی به ارتفاعات منطقه رفتند و دیواری برای جلوگیری از عبور عثمانیان ساختند اما در جریان نبرد نیروهای عثمانی آن دیوار را با باروت منفجر کردند. ایرانیان با عبور از صافی رود به رویاروی با قوای عثمانی پرداختند. از آنجا که رودخانه در پشت نیروهای ایرانی قرار داشت قوای نظام الدین چاره ای جز مقاومت نداشتند چون در صورت عقب نشینی در آب غرق می شدند. تعدادی از سپاهیان صفوی از ارتفاعات با فلاخن عثمانیان را سنگ باران کردند. شمخالچیهای عثمانی نیز مامور تیر اندازی به ایرانیان بودند و توانستند تعداد زیادی از سربازان ایرانی را بکشند و بسیاری دیگر را به سختی مجروح سازند. نظامالدین که اوضاع را چنین دید ۳۰۰ نفر داوطلب برگزید و آنان را مامور نبرد با شمخالچیها کرد. آنان شمخالچیان را از پای در آوردند ولی تنها چهل نفر از آنها سالم بازگشتند. همان چهل نفر تعدادی از شمخالهای عثمانیان را نیز به غنیمت گرفتند. ایرانیان تا غروب مقاومت کردند و راه دسترسی به آب را بر عثمانیان بستند. در حالی که شرایط به سود ایرانیان بود عثمانی ها تعدادی از سربازان خود را شبانه با زورق به پشت جبهه ایرانیان منتقل کردند. صبحگاه این دسته از سربازان عثمانی نیز مورد حمله ۵ هزار سرباز امدادی برادر شاه تهماسب قرار گرفته و شکست خوردند. هادی تکله (تومان باشی عثمانی) و افرادش کشته شدند. باقی مانده نیروهای عثمانی که توانایی شکست دادن قوای نظام الدین را نداشتند چاره ای جز عقب نشینی ندیدند و از ایران خارج شدند.
جنگ مرند
سپاه صفوی به فرماندهی مظفر سلطان استاجلو و بیوک بیگم مادر شاه تهماسب در مرند به قوای نظام الدین روملو پیوستند. از سوی دیگر سپاهیان عثمانی که در گرجستان پیاده شده بودند، به رهبری فرهت چاووش به سمت مرند آمدند. شب پیش از جنگ ، حسن استاجلو متوجه خیانت دوباره مظفر سلطان استاجلو گردید. صفویان او را دستگیر کردند و به تبریز فرستادند.
تعداد سپاه ایران در این جنگ بیش از 30هزار نفر سرباز پیاده و سواره به همراه 70 توپ جنگی و حدود 1250 سگ وحشی و تعداد قوی عثمانی در حدود 40هزار نفر به همراه 50 توپ جنگی ذکر گردیده است.
در میدان نبرد ایرانیان در سه جناح چپ ، راست و قلب جای گرفتند و عدهای نیز مامور محافظت از توپخانه شدند. نظام الدین روملو فرماندهی جناح راست سپاه را به حسن استاجلو واگذار کرد. سهراب کلاچرمینه نیز فرماندهی جناح چپ سپاه را عهده دار شد و فرماندهی سواران سپاه به قره بیک گرجی واگذار گردید. خود نظام الدین نیز در قلب سپاه جای گرفت. جنگ با شلیک توپخانه از دو طرف آغاز شد. سپس جناح چپ ایران به فرماندهی «سهراب کلاچرمینه» متشکل از 8500 نفر از جمله سربازان تالشی به همراه سگ های وحشی و پشت سر آنها سربازان روملو به جناح راست لشکر عثمانی به فرماندهی «مصطفی نظر» متشکل از 12هزار نیرو هجوم برده و ضربه سختی به آنان وارد کردند. در همین موقع حمله مشابهی از جناح چپ لشکر عثمانی به فرماندهی «محمود اذنه» با 12هزار نیرو به جناح راست قوای ایرانی به فرماندهی «حسن استاجلو» با 7هزار نیرو صورت پذیرفت. جناح راست ایران متشکل از سربازان استاجلو و گیلانی در ابتدا به مقاومت جانانه در برابر عثمانی ها پرداختند اما با ادامه دار شدن حملات سربازان عثمانی رفته رفته رو به انحطاط گذاردند. در این هنگام بیوک بیگم (مادر شاه تهماسب) خود را به جناح راست سپاه ایران رساند و قوای ایرانی با حضور او جانی دوباره گرفتند , نیروهای ایرانی به فرماندهی حسن استاجلو به سوی جناح چپ لشکر عثمانی به فرماندهی محمود اذنه حمله ور شد. محمود در نبرد تن به تن حسن استاجلو را کشت و هنگامی که قصد داشت سر از تن او جدا کند , بیوک بیگم به طرف محمود اذنه با تپانچه اش شلیک کرد و او را به هلاکت رساند. پس از مرگ حسن استاجلو، «مهرعلی لاهیجی» فرمانده جناح راست سپاه ایران شد. نظام الدین روملو نیز موفق شد تا 7500 نفر از سوارانش را به فرماندهی «قره بیک گرجی» از راه دشت سولی چای به پشت جبهه عثمانی منتقل نماید. در یک لحظه نظام الدین با 10 هزار نیرو از مرکز جبهه و قره بیک با 7500 نفر از پشت به قلب لشکر عثمانی هجوم بردند و همزمان توپ های سپاه ایران بر روی سربازان عثمانی آتش گشودند. بدین ترتیب قلب سپاه عثمانی دچار بی نظمی شد و آنان به صحرا عقب نشینی کردند. قدری که از ظهر گذشت، قلب سپاه فرهت چاووش توسط ایرانیان تصرف گردید. مهرعلی از نظام الدین درخواست نیروی کمکی نمود. نظام الدین نیز قره بیک گرجی را با سوارانش به کمک جناح راست فرستاد. آنان به جناح چپ سپاه عثمانی که «یدی باشی» به فرماندهی آن رسیده بود، هجوم بردند. صفویان در جناح راست نیز به پیروزی رسیدند ولی مهرعلی نیز کشته شد. سرانجام نظام الدین بیشتر سپاهیان خود را به کمک جناح چپ فرستاد و در نهایت جنگ با پیروزی کامل صفویان به پایان رسید. در این بین سهراب کلاچرمینه نیز کشته شد. پس از جنگ نظام الدین شبانه به سپاه فرهت چاووش حمله کرد و آنان را وادار به عقب نشینی نمود. روز بعد دو سوار عثمانی با پرچم سفید خواستار دفن کشتگان خود شدند که این درخواست با موافقت نظام الدین مواجه شد. پس از چند روز که دو طرف به دفن کشتگان خود پرداختند، اسیران را مبادله کردند و لشکر شکست خورده عثمانی از آذربایجان خارج شد.
جنگ اول سلطان سلیمان
در دوم ربیع الثانی 940 قمری (اکتبر 1533 میلادی) به فرمان سلطان سلیمان , لشکر عثمانی به فرماندهی ابراهیم پاشا جهت یاری رساندن به ذوالفقار خان حاکم بغداد با 3000 یئی چری و دیگر نیروهای عثمانی از حلب به سمت بغداد حرکت کرد. اما پیش از رسیدن لشکر عثمانی شهر بغداد به محاصره سپاه ایران در آمد و چند تن از نزدیکان ذوالفقار خان با روی گرداندن از وی , او را به قتل رساندند و به این ترتیب بار دیگر حاکمیت ایران بر بغداد تثبیت شد. پس از این واقعه لشکر عثمانی بدون هیچ دست آوردی به حلب بازگشت و زمستان را در آنجا گذرانید.
در اوایل بهار 940 قمری لشکر عثمانی بار دیگر برای جنگ با ایران به حرکت در آمد و اینبار به سوی شمالغرب ایران تاخت. عثمانی ها پس از اشغال وان و ارزروم وارد آذربایجان شدند و تا تبریز تاختند. اما شاه طهماسب قصد جنگیدن نداشت و سعی میکرد با از دست دادن زمین، از درگیر شدن در جنگی سهمگین خود داری کند. سلطان سلیمان پس از اقامت کوتاه در تبریز از طریق سلطانیه عازم همدان شد. در مسیر عزیمت هنگام عبور از رودخانه طوقوز اولوم در نزدیکی قصر شیرین به علت طغیان آب بسیاری از سربازان عثمانی به هلاکت رسیدند و بسیاری از تدارکت لشکر عثمانی را آب برد. سلیمان که از تبعات تعقیب کردن ایرانیان در زمستان سرد بیمناک بود، تغییر نظر داد و تصمیم گرفت تا بر روی عراق که آب و هوای مساعدتری داشت تمرکز کند. از اینرو سلطان سلیمان با گذر از کوههای زاگرس در زمستان همان سال عراق را بدون مواجهه با هیچ گونه مقاومتی فتح نمود و وارد بغداد شد و زمستان را در این شهر سپری کرد. از سوی دیگر با خروج سپاه عثمانی از ایران صفویان بار دیگر موفق به فتح آذربایجان شدند.
در بهار سال 941 هجری قمری سلطان سلیمان تصمیم به بازگشت به استانبول گرفت اما پیش از آن با ملحق شدن 17000 نفر از نیروهای حاکم دیاربکر با عبور از سلماس و ارومیه بار دیگر به سمت تبریز حرکت کرد. سلطان سلمیان با وجود فتح تبریز با مخالفت مردم این شهر مواجه شد و تصمیم گرفت کل شهر را آتش زده و ویران کند اما با میانجیگری نزدیکان از این امر منصرف شد. ضعیفی شاعر دربار عثمانی که در این لشکر کشی همراه سلطان سلیمان بود در این مورد اینچنین می گوید:
اوتوردی شهر تبریز ایچره سلطان
چو تبریز آدمی ایدی خلـق باطـل
دیـــدی یـاکــاو تبــریـــزی ویـیـکـا
شفاعت ایتدیـلر اصحـاب سلطان
چو باطل مذهبین سلطان گوردیگورولوب شرع و اجرا اولدی قانون
دگـلدی بعضی هیـچ اصلاحه قابل
خـراب ایـده و آنـدان رومــه چیکــا
آنونــچــون اولمــادی تبریــز ویــران
روان تبریز خلقیـن رومــه ســوردی
سلطان سلیمان به ناچار و پس از تنها چهل روز اقامت در تبریز بر اثر مبارزات و مخالفت های مردم از آذربایجان عقب نشینی کرد و راه دیاربکر را در پیش گرفت. به این ترتیب دور اول جنگ های سلطان سلیمان و شاه تهماسب در حالی که شاه تهماسب علاقه ای به جنگ نداشت و تلاشی برای مقابله با لشکر عثمانی از خود نشان نداد به پایان رسید. این جنگ ها دست آورد چشمگیری برای عثمانی ها به همراه نداشت. آنها توانستند بخشهایی از عراق و کردستان و آناتولی را به تصرف خود در آوردند و تا حدی از قدرت نظامی و وجهه مذهبی صفویان در آناتولی و عراق بکاهند , در حالی که حاکمیت ایران بر آذربایجان بخش های عمده جنوب قفقاز و حتی نواحی شرقی عراق همچنان برقرار بود.
نبرد قارص
القاس میرزا حاکم شروان و برادر کوچکتر شاه تهماسب دوم بود که اقدام به نافرمانی و سرکشی در برابر شاه تهماسب کرد. شاه تهماسب سپاه قزلباش را برای سرکوب او فرستاد و القاس پس از شکست سنگین در مقابل قزل باشها با تعداد کمی از یارانش به عثمانی پناهنده شد. به این ترتیب شاه تهماسب , فرزند خود شاهزاده اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) را به حکومت شروان منصوب کرد و گوگجه سلطان قاجار را به سمت للگی (سرپرستی) او برگزید. نوادگان شروانشاه که از دیرباز بر شروان حکومت می کردند و سالها با نیاکان اسماعیل میرزا به جنگ های متعدد پرداخته بودند حکومت اسماعیل میرزا و تسلط شاه تهماسب را تحمل نمیکردند. از اینرو یکی از سرداران شروانشاه به نام برهان در سال 954 هجری (1547 میلادی) برای تسخیر قلمرو موروثی خود قیام کرد و به این منظور گروه زیادی را گردآورد. در نبردی که سپاه صفوی به فرماندهی اسماعیل میرزا با شروانشاهان به رهبری برهان رخ داد، سپاه برهان شکست خورد و وی از میدان جنگ گریخت. به این ترتیب پس از فرار القاس میرزا و پناهندگی وی به عثمانی و پس از سرکوب برهان , آرامش به قفقاز باز گشت. اما در تابستان 955 هجری (1548 میلادی) اسماعیل میرزا با تشکیل سپاهی 7 هزار نفری به سمت قارص به حرکت در آمد و در 21 رجب 955 هجری (27 اوت 1548) سپاه شاهزاده اسماعیل میرزا با قوای عثمانی مواجه گردید. لشکر عثمانی در این نبرد از حدود چهار هزار نفر تشکیل شده بود که در نبرد با سپاه اسماعیل میرزا حدود نیمی از آنها کشته شدند و بسیاری دیگر به اسارت در آمدند و سپاه ایران به پیروزی قاطعانه دست یافت. پس از اتمام جنگ یکی از فرماندهان عثمانی به نام عثمان چلبی را همراه با ۶۰۰ نفر دیگر به خیمه اسماعیل میرزا آوردند. عثمان چلپی به یکی از قزلباشان به نام طویقون بیک قاجار حمله کرد، مابقی اسیران عثمانی نیز به شاهزاده اسماعیل میرزا حمله کردند، اسماعیل میرزا دستور داد نظامیان را بکشند و این فرمان بلافاصله اجرا شد. اسماعیل میرزا دستور داد تا قلعه قارص را ویران کنند و سپس به سرکوب برخی عشایر منطقه که در حملات سلطان سلیمان به وی یاری می رساندند پرداخت.
جنگ دوم سلطان سلیمان
در سال 955 هجری قمری (1548 میلادی) سلطان سلیمان با تحریک القاس میرزا تصمیم گرفت تا بسوی ایران حرکت کند. او که گمان میکرد به محض رسیدن به ایران سرداران و بیگلربیگی های صفوی از حمایت شاه تهماسب دست برداشته و به القاس میرزا خواهند پیوست به سرعت آماده لشکر کشی به آذربایجان شد و با اینکه زمان برای مسافرت مساعد نبود سریعا با تشکیل سپاهی به همراه القاس میرزا به سمت ایران حرکت نمود. سلطان سلیمان در ارزروم توقف کرد و با ملحق شدن فرمانروایان ارزروم , سیواس , قرامان , مرعش , حلب , شام و دیاربکر سپاهی عظیم تشکیل داد و به سمت آذربایجان حرکت کرد اما بر خلاف تصور سلطان سلیمان هیچ یک از سرداران و فرمانروایان ایرانی به او روی خوش نشان ندادند. با این وجود بار دیگر لشکر عثمانی به راحتی اقدام به پیشروی در آذربایجان نمود و به خوی رسید. لشکر عثمانی در ادامه پیشروی خود در مرند با سپاه ایران برخورد مختصری کرد و در نهایت لشکر عثمانی وارد تبریز شد. با توجه به اینکه مردم تبریز روی خوش به سلطان عثمانی نشان نمی دادند و از آنجا که شاه تهماسب در آن زمان از سیاست زمین سوخته در عقب نشینی های خود استفاده می کرد و این باعث شده بود تا عثمانیان در تامین مایحتاج خود دچار مشکل شوند , سپاه عثمانی بیش از چند روز در تبریز دوام نیاورد و پس از توقف چهار روزه و بروز قحطی و بیماری و تلفات مجبور به خروج از تبریز شد و از همان راهی که آمده بود بازگشت و تا وان عقب نشینی کرد! وان از سرحدات ایران بود و لشکر عثمانی پس از محاصره قلعه وان در پی ده روز جنگ با سربازان قزلباش موفق به فتح قلعه وان شد. سلطان سلیمان پس از ورود به شهر اسکندر پاشا چرکس را به عنوان حاکم وان انتخاب کرد و خود به قلمرو عثمانی بازگشت. پس از آن اسکندر خان چرکس چندین بار به نواحی خوی و سلماس حمله کرد و دست به قتل و غارت و کشتار در منطقه زد. به این ترتیب دومین دور از حملات سلطان سلیمان نیز مانند دور اول بدون هیچ دست آورد قابل توجهی و تنها با فتح وان و تصرف چند قلعه دیگر در نزدیکی وان به پایان رسید.
نبرد ارزروم
در سال 959 هجری (1552 میلادی) سپاه ایران به فرماندهی اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) به سمت شمالغرب ایران به حرکت در آمد و به سوی ارزروم پیش رفت. این لشکرکشی در حقیقت نخستین رزم واقعی اسماعیل میرزا با لشکر عثمانی بود. فرمانده عثمانی در این نبرد اسکندر پاشا , در قلعه ارزروم سنگر گرفته بود. هدف اسماعیل میرزا در این نبرد این بود که به نحوی اسکندر پاشا را از قلعه بیرون بکشد و در جنگ رو در رو سپاه دشمن را شکست دهد. به این منظور نیروی جلودار سپاه ایران به سرعت به سمت ارزروم به حرکت در آمد. لشکر عثمانی با اطلاع از حرکت سپاه ایران به سوی ارزروم در پاسین , واقع در شرق ارزروم , مستقر شد. جلوداران لشکر صفوی در نبردی آنها را شکست دادند و استحکامات هم ویران گردید. قوای عثمانی به سمت ارزروم عقب نشینی کرد و جلوداران سپاه ایران به دنبال آنها به حرکت در آمدند. اسکندرپاشا تصمیم گرفت پیش از محاصره قلعه توسط نیروهای ایرانی، جنگ را در بیرون از شهر بر پا کند به این ترتیب در نزدیکی ارزروم دو سپاه با یکدیگر درگیر شدند. پس از یک نبرد تقریبا بینتیجه و برابر، سپاه ایران بر اساس یک نقشه از پیش تعیین شده به سوی شرق عقب نشینی کرد. ظواهر نشانگر پیروزی عثمانیها بود ولی ناگهان اسماعیل میرزا با نیرویی تازه نفس از کمینگاه بر اسکندرپاشا و افرادش یورش برد. قوای عثمانی به سوی قلعه عقب نشینی کردند و با کشته شدن حدود 2500 نفر شکست سنگینی بر عثمانی تحمیل گردید. پیروزی ارزروم شهرت و محبوبیت بسیار زیادی برای اسماعیل میرزا به همراه آورد. پس از این پیروزی پیشروی اسماعیل میرزا به سمت جنوب و تا وان ادامه پیدا کرد.
جنگ سوم سلطان سلیمان
در سال 960 هجری قمری (1553 میلادی) سلطان سلیمان یکم برای جبران ناکامی های متمادی به پسرانش سلیم و مصطفی فرمان داد تا آماده عزیمت به سرحدات ایران شوند. اما ماجرای مرگ جهانگیر (فرزند دیگر سلطان سلیمان) مانع از انجام اقدامات لازم شد. یک سال بعد در سال 961 هجری قمری (1554 میلادی) هنگامی که سلیمان قانونی در شام به سر می برد به او اطلاع دادند که شاه تهماسب سپاه بزرگی تدارک دیده و قصد یورش به روم را دارد. بلافاصله سلطان سلیمان به سمت دیاربکر حرکت نمود و فرزندش سلیم نیز از مرعش به حرکت در آمد. پدر و پسر در مین گول به یکدیگر ملحق شدند. در آنجا به سلطان سلیمان خبر دادند که شاه تهماسب سپاه بزرگی از سرتاسر ایران فراهم کرده و قصد دارد جنگ تمام عیاری با سلطان عثمانی به راه بیاندازد. سلطان پس از شنیدن این خبر از طریق قارص به ایروان حمله برد و شهر را آش زد و ویران کرد , اهالی را به قتل رسانید و عده ای را نیز به اسارت گرفت اما هیچ اثری از قزلباشان و لشکر شاه تهماسب ندید! در این هنگام به سلطان سلیمان خبر رسید که شاه تهماسب لشکر عظیم خود را در نخجوان متمرکز کرده است. سلطان سلیمان قوای خود را به سمت نخجوان فرستاد. قوای عثمانی پس از رسیدن به نخجوان , شهر را ویران کردند و به غارت بردند اما آنجا نیز اثری از سپاه شاه تهماسب نبود! پس از این لشکرکشی های بیهوده سلطان سلیمان پی برد که لشکر کشی سال 940 هجری قمری که به تحریک اسکندر چلبی و غفلت ابراهیم پاشا بود , لشکرکشی 955 هجری قمری به تحریک القاس میرزا و لشکر کشی اخیر در سال 961 هجری با گزارش های نادرست بیگلر بیگی وان و دیگر سرداران عثمانی همگی بدون فایده بوده و ادامه شرایط موجود امکان پذیر نیست. از اینرو پس از مدتی در تاریخ 25 می 1555 قرارداد صلحی در شهر آماسیه بین طرفین منعقد گردید که با عنوان پیمان آماسیه شناخته میشود.
نتایج جنگ 22 ساله
سلطان سلیمان قانونی به قصد سرنگونی حکومت صفویان و از کار انداختن دستگاه تبلیغاتی شیعیان و در نتیجه تبدیل شدن به قدرت اول منطقه , با استفاده از بحران داخلی حاکم بر ایران , از سال 940 هجری (1533 میلادی) جنگ طولانی مدتی با ایران آغاز کرد که 22 سال به طول انجامید. در طول این 22 سال علاوه بر درگیری های نظامی متعدد میان سرداران ایرانی و عثمانی , سلطان سلیمان شخصا در راس سه لشکرکشی بزرگ عثمانیان به ایران قرار داشت که همه این لشکرکشی ها بر اساس اطلاعات اشتباه و اغواگری اطرافیان صورت پذیرفت و بدون هیچ دست آورد قابل توجهی به پایان رسید. جنگ 22 ساله یک درگیری فرسایشی و بی نتیجه برای طرفین خصوصا برای عثمانی ها بود که آغازگر جنگ به حساب می آمدند در جریان این جنگ های نواحی کمی ازغرب گرجستان و غرب ارمنستان و بخش از نواحی غرب عراق به تصرف عثمانی ها در آمد. سرانجام طرفین در شهر آماسیه به تفاهم صلحی دست یافتند که به پیمان صلح آماسیه معروف شد. پیمان آماسیه در تاریخ 25 می 1555 میلادی انعقاد گردید.