«
أَحِبيني... بَعیداً عَنْ بِلاد القَهْر والکَبْت...
بَعیداً عَنْ مدینتنا التی شَبِعَتْ مِن الموْت...
بَعیداً عَنْ تعصُّبها...
دوستم داشته باش... به دور از سرزمینِ رنج و سرکوب...
به دور از شهرمان که از مرگ سیراب شد...
به دور از نابرابریهایش...
»
القصيدة المتوحشة؛ نزار قَبّاني.
برای سَرَک کشیدن در واژهها، کتابِ تلگرافی را دنبال کنید.