شهر لچه در جنوب ایتالیا و دقیقا در پاشنه چکمه بزرگ اروپا قرار دارد. شهری کم جمعیت که افتخارات تاریخی آن باعث مباهات اهالی فرهنگ دوست آن است. در سال ۱۹۷۳ در خانواده جوزپه ماتراتزی کودکی به دنیا آمد که اورا مارکو نام گذاری کردند. جوزپه ماتراتزی مدافع قدرتمند تیم بزرگ این شهر کوچک بود که از بخت بد او ، لچه در آن زمان در سری C بازی میکرد اما همواره از وی به عنوان بازیکنی با ظرفیت های بالاتر یاد میشد. بعدها وی به رجینا و سپس باری پیوست و زمانی که مارکوی کوچک ۵ ساله بود ، در سال ۱۹۷۸ کفش هایش را آویخت. اما عرصه مربیگری برای وی متفاوت تر بودو خیلی زود و در حالی که ۳۳ سال داشت کار مربیگری را آغاز و توانست ۱۰ سال بعد سرمربی لاتزیو شود. مربیگری در برشا ، پیاچنزا ، اسپورتینگ لیسبون ، کالیاری و باری از مهم ترین مراحل کار این مربی موفق بوده است.
بودن در کنار چنین پدری سبب شد تا خیلی زود استعداد مارکوی کوچک کشف و پدر از او یک بازیکن بزرگ بسازد. نخستین گام های حضور در فوتبال حرفه ای را مارکو با حضور در مدرسه فوتبال مسینا تجربه کرد. در سال ۱۹۹۳ و در حالی که ۲۰ سال سن داشت با تیم آماتور مارسالا که در سری C2 کار میکرد قرارداد بست و به مدت یک سال در خدمت این تیم قدیمی اما بدون افتخار بود. سال بعد او به یک دسته بالاتر دعوت شد و در تیم تراپانی که در سری C1 حاضر بود ، به بازی مشغول شد.
آن ها همان سال در یک قدمی صعود به سری B قرار داشتند که ناباورانه بازی پلی آف را به تیم گوالدو واگذار کردند. استعداد مارکو اما به خوبی در دید قرار گرفت و به همین سبب سال بعد به پروجا پیوست.
باشگاه پروجا از باسابقه ترین اما بی ثبات ترین باشگاه های ایتالیاست که به دلیل مدیریت غلط همواره بین سری های A ، B ، C در رفت و آمد بوده است. یک فصل حضور مارکو در این تیم نتوانست آنگونه که باید نظر مربیان را جلب کند و به همین سبب ، مارکوی ۲۳ ساله فصل بعد را در باشگاه کارپی در سری C گذراند. اما او بازیکنی نبود که اینگونه جا به جایی ها باعث سرخوردگی و دوری اش از مسیر اصلی شود. او با بازگشت به پروجا در فصل ۹۸_۱۹۹۷ چنان درخششی از خود نشان داد که سران آبی های بندر لیورپول را مجاب به خرید خود کرد. اورتون در سال ۹۸ در حالی وی را به خدمت گرفت که توان نفوذی او از توان دفاعی اش چیزی کم نداشت و او را به عنوان یک مدافع گلزن میشناختند.
جزیره اما برای مارکو چندان خوشایند نبود. او که تنها یک فصل تجربه بازی در سطح اول فوتبال کشورش را داشت ، وارد سرزمینی شده بود که زبان ، آب و هوا ، نوع فوتبال و حتی روش زندگی آدم هایش با آنچه ماتراتزی در زندگی اش تجربه کرده بود متفاوت می نمود : « وقتی برای اولین بار پا به بندر لیورپول گذاشتم ، غروب سرد و هوای ابری آن دلگیرم کرد. من در آنجا غریبه بودم. ایتالیایی سرزنده کجا و انگلستان ابری کجا ؟ اما خیلی زود توانستم بر غم ایجاد شده در وجودم غلبه کنم. با خود گفتم تو که توریست نیستی. تو برای کار آمده ای و شرایط هر چه باشد ، باید به کاری که بر عهده گرفتی برسی. این بود که با جدیت به فوتبال پرداختم.» قرارداد ۵ ساله با اورتون تنها یک سال دوام داشت و به درخواست خود مارکو ، او دوباره راهی پروجا شد.
حاصل ۲۷ بازی مارکو در لباس آبی ها ، دو گلی بود که یکی را به میدلزبورو در لیگ و هادرزفیلد در جام حذفی زد. دو سال بعد را با ۵۱ بازی و ۱۵ گل در پروجا و در سری A گذراند. او رکورد گلزنی یک مدافع در سری آ که قبل از آن در اختیار دانیل پاسارلای آرژانتینی بود را شکست. بعد از آن ماسیمو موراتی با تجربه هم پسر قد بلند جنوبی را با مبلغ ۱۰ میلیون یورو به اردوگاه نراتزوری آورد۱۰ میلیون یوروی دریافتی از اینتر ، گویی آغاز یک دهه موفقیت برای مارکو ماتراتزی بود. او که در پروجا کاپیتان بود و عنوان مدافع خشن و بی تکنیک را یدک میکشید ، همواره به دنبال بهبود روند کاری خود بود. اما اینتر فضایی به شدت متفاوت با تمام تیم هایی داشت که تا به حال در آن ها بازی کرده بود. مارکو حالا ۲۸ سال داشت و حضور در جمع آبی های میلان فرصتی بود که نباید به هیچ وجه از دست میرفت.
موراتی در تمام مدت حضورش در راس باشگاه اینتر همواره نشان داده که از دید بسیار بازی برای دیدن و جذب ستاره های نه چندان نام آشنا برخوردار است و اگر به بازیکنی اعتماد کند محال است «توزرد» از آب درآید. نمونه بزرگش خاویر زانتی است که وجودش برای این تیم همانند اکسیژن است برای بدن. اعتماد او به مارکو هم به جا بود و تا امروز شاهد درخشش وی در قلب دفاع تیم هستیم. او در سال ۲۰۰۱ با آوردن مرد نقره ای فوتبال میخواست در تیم دگرگونی ایجاد کند. هکتور کوپر آرژانتینی که رکورد نایب قهرمانی در جام های مختلف را داشت ، سر از اینتر درآورد تا بتواند استارتی برای موفقیت های جدید این تیم باشد. هر چند در انجام این مهم ناکام ماند.
با رفتن هکتور کوپر به مایورکا ، مانچینی جوان جانشین وی شد و سه قهرمانی پیاپی در سری آ به همرا دو قهرمانی در جام حذفی و دو سوپر جام با وی در ویترین افتخارات باشگاه ثبت شد. مارکو ماتراتزی طی این سال ها بهترین بازیهای خود را برای اینتر انجام داد و شاید بتوان او را در کنار بزرگانی چون زانتی از ارکان اصلی این قهرمانی ها دانست. حاشیه های داخل زمین او هم البته مورد توجه قرار داشت و خطاهای بی دلیل و گاه خارج از عرف او اغلب باعث درگیری های گسترده در داخل زمین و یا خارج از آن میشد. اما ماتراتزی هیچگاه از روش خودش دست بر نداشته و نمیدارد : « این روش بازی من است. برای دفاع از دروازه تیمی که در آن بازی میکنم از انجام هیچ کاری رویگردان نیستم ؛ حتی اگر حاصلش اخراج خودم از زمین باشد. »
آمدن آقای خاص اما داستان دیگری بود. با پیوستن مورینیو به آبی های میلان ، شرایط برای اینتر از آنچه که بود بهتر هم شد. در سال نخست حضور وی اینتر توانست قهرمانی خود را تکرار کرده و در سال دوم بود که سه گانه ی لیگ ، حذفی و لیگ قهرمانان در ویترین افتخارات باشگاه جاودانه شد. روش کاری مورینیو بر اساس یک دفاع مستحکم بنا شده و مدافعینی که چنین خصوصیتی دارند در این سیستم جای کار زیادی خواهند داشت. ماتراتزی هم که در این روش ضرب المثل است. با رفتن مورینیو از اینتر به مادرید ، گویی شانس هم همراه وی از تیم رخت بربست و نه رافا بنیتس ، نه لیوناردو و نه گاسپرینی نتوانستند چاره درد نراتزوری باشند. هرچند که آمدن رانیری بارقه هایی از امید را در دل هواداران باشگاه ایجاد کرده است. ماتراتزی در ۱۰ سال حضور در جمع نراتزوری جمعا ۱۸۴ بازی انجام داده و ۱۸ گل هم برای این تیم به ثمر رسانده است.
اما داستان مارکو و پیراهن آتزوری هم جالب است. با وحود مدافعین بزرگ در تیم ملی ، جایی برای امثال مارکو نبود ؛ اما درخشش در پروجا نه تنها جشم سران اینتر که چشم مربیان تیم ملی را هم خیره کرد و در ۲۵ آوریل ۲۰۰۱و در حالی که ۲۷ ساله بود ، برای نخستین بار به تیم ملی ایتالیا دعوت شد. در سال های بعد همزمان با اوج گیری های تدریجی اینتر ، او باز هم دیده شد و در ترکیب نهایی تیم ملی ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۲ ژاپن - کره جنوبی قرار گرفت ؛ جایی که با حذف ناباورانه تیم ، ناکامی بزرگی گریبان ایتالیا را گرفت. مارکو در آن تورنومنت تنها یک بار و آن هم در دیدار با کرواسی به جای الساندرو نستا به بازی آمد. با وجود امثال کانناوارو و نستا ، عملا او نمیتوانست امید حضور در ترکیب اصلی را به دل راه دهد اما تلاش زیاد بخشی از شخصیت ماتراتزی است و در ادوار گوناگون به خوبی آنرا نشان داده است. مسابقات یورو ۲۰۰۴ یونان دومین تورنومنت مهم ماتراتزی ۳۱ ساله بود که جایگزین فابیو کانناوارو شد. اما برای مشهور شدن در تیم ملی ، او باید دو سال صبر میکرد.
در جام های گوناگون بسیار پیش آمده که با مصدومیت یک ستاره ، بازیکن جانشین درخششی خیره کننده داشته و حتی تیم را به بالاترین مراحل پیش برده است. دو نمونه از آن مصدومیت زودهنگام دروازه بانان تیم ملی آرژانتین در جام جهانی ۱۹۹۰ و ایتالیا در جام جهانی ۱۹۹۴ بود. این بار هم مارکو علی رغم ذخیر بودن در ابتدای کار با مصدومیت االساندرو نستا در بازی برابر جمهوری چک در مرحله گروهی ، به بازی رفت و در ادامه با بازی های فوق العاده اش در کنار سایر آتزوری ها تیم را به فینال رساند. او در مرحله یک هشتم نهایی و در دیدار برابر استرالیا با دریافت کارت قرمز از بازی اخراج و دیدار مرحله یک چهارم در برابر اکراین را از دست داد. اوج کارش اما در فینال بود. جایی که مراقبت از بزرگترین ستاره جام در مهم ترین بازی به وی سپرده شده بود. زیدان با محبوبیت فراوانی که در میان فرانسوی ها و سایر مردم جهان داشت با کمک یاران خود فرانسه را به فینال رسانده بود. جایی که میرفت کاریزمای عجیب او کار دست ایتالیایی ها بدهد. اما تقدیر چیز دیگری بود. وقتی بازی به وقت اضافه کشیده شد همگان شاهد روحیه برتر خروس ها در برابر مانکن ها بودند. فرانسوی ها زیدان را داشتند و این به خودی خود آن ها را بدل به دو تیم میکرد و ترس از زیزو برای مدافعین جهان چیز کمی نبود.
در حالی که همه انتظار پایان مسابقه و زدن ضربات پنالتی بودند ، ناگهان اتفاق دیگری افتاد. ماتراتزی که گل ایتالیا را در دقیقه ۱۹ و زیدان که گل اول را از روی نقطه پنالتی به ثمر رسانده بودند بار دیگر در این بازی تاثیرگذار نشان دادند. در یک حرکت ناگهانی و در دقیقه ۱۱۰ مسابقه ، در حالی که دوربین ها هم جا مانده بودند ، زیدان با حرکتی عجیب با سر به سینه ماتراتزی کوبید تا با اغراق این یکی ، دوران فوتبال مرد طلایی فرانسه با یک کارت قرمز به پایان برسد. جالب این که پنالتی دوم را هم شماره ۲۳ یعنی ماتراتزی به ثمر رساند. چه ایتالیایی ها موافق باشند و چه نباشند ، بی هیچ شکی پیروزی در دیدار فینال را مدیون ماتراتزی هستند. او چشم اسفندیار حریف را درآورده بود و از خروس ها هیچ باقی نگذاشته بود.