Arsen Realهر چقدر فکر میکنم نقطه قوت ایده ی داستان که همون ( انسان حق انتخاب مرگ و زندگی افراد رو با شرط و بدون شرط داره ؟! اینکه برای بهتر کردن دنیا و یا ساختن یه دنیای ایده آل همه ی بدی رگها رو باید حذف کرد یا اینکه میشه راهی برای تبدیلشون به خوبی پیدا کرد یا .... و اینکه اصلا میشه چنین چیزی ساخت و غیره و ...) بود ، یعنی چالش های فکر آدم که حتی از اول انیمه شروع میشه و شایی تموم نشه هیچوقت ـ
کل این تفکر موبوط میشه به همون چند قسمت اول داستان که فوق العاده قوی شروع شد و بعدش داستان به شدت ضعیف میشه و چیزی برای گفتن نداره ، یه سری پیچیدگی های معمولی و معماهای بی فایده که فقط واسه سرگرم کردنه و هیچی واسه گفتن نداره به غیر از تنها یه چیز ، اونم سیاه و سیاه تر شدن شخصیت لایتو که بعد از واگذار کردنش از بین میره و بعد لمس دوباره برمیگرده !
هرچند رایتو یا همون لایت دچارخودخواهی شد و خواست خدا باشه و بر خلاف شخصیت باهوشش همون اول چند بار اشتباه کرد و غرور مسخره اش اونو بازیچه کرد و از هدفش دور شد و هدفش خدای دنیا شدن شد و تاحدودی مجازات مرگ ایاقتش بود ، اما به نظرم نویسنده داستان با حذف این قسمت خودخواهی میتونست آدما رو بیشتر به فکر کردن وادار کنه و آدم خودش بفهمه که این طرز تفکر اشتباهه ، چه واسه خودخواهی باشه چه ربطی به خودخواهی نداشته باشه ، چه لایتو برای خدا شدن اینکارو کرده باشه یا فقط و فقط به خاطر توهم ساخت دنیای بهتر ـ اینکه یه بد ، بدی ها رو نابود کنه . همونطور که ریونک یا ریویک گفت ، تو تنها ادم بد دنیات خواهی بود . ولی ترجیح داد با خودخواه نسون دادن شخصیت اصلی و اینکه این تصمیم ها یه خودخواهیه و ریسه تو عقده ها و تجربیات سخت و خودخواهی افراد داره یه پیام بده .
یه سوال ، واقعا اگه هدف خوبی باشه ولی فعل اشتباه و ضرر جبران ناپذیری بزنه ، اونوقت فاعل بد هست ؟ خوب هست ؟ یا یه احمق که فقط اشتباه کرده ؟!