احمد رضا سروش -یک روز بهاری، بعد از همه ی کش و قوس روزهای بعد از عید ،خسته بعد از درگیری با عالم و آدم میرسی به خونه، یکی از اون چهارشنبه های رویایی، یکی از همون چهارشنبه های چمپیونزلیگی که از صبح هرچی ناراحتی و عصبانیت سرت ریخته را تحمل میکنی چون، قراره یک اتفاق خوب و لذت بخش بیفته، آره چمپیونزلیگ جذابه، هیجان داره حتی اگر تیمتت توی چمپیونزلیگ نباشه، حتی اگر طرفدار هیچ تیمی نباشی، البته اگر تیم محبوبت توی این رقابتها باشه نه تنها نگاهت به این مسابقات که نگاهت به زندگی در روزهای سه شنبه و چهارشنبه متفاوت خواهد بود.
برگردیم به فوتبال دوست خسته ی داستانمون، بعد از این روز کذایی تنها چیزی که براش مونده فوتباله، یک مسابقه ی جذاب که خستگی روز و هفته و ماهش را باهاش در کنه، ظرف تخمه رو میاره جلوی تلویزیون و میشینه، همه ی افکار منفی و خاطرات روزهای بدش را هم میزاره برای بعد بازی، یک 90 دقیقه بدون حواشی خارج مستطیل سبز، چقدر لذت بخشه وقتی کسی پناهی برای دلتنگی ها مشکلاتش داره و کم نیستند افرادی که به این ورزش که 22 نفر دنبال یک توپ میدواند وابسته هستند و تنها مٌسکن زندگیشون همین فوتبال هست، شروع میکنه به شکستن تخمه ها، سرود چمپیونزلیگ پخش میشه، سرودی که مو به تن آدم سیخ میکنه، دیدن چهره ی بوفون در هنگام پخش سرود، هر آدمی را وارد فضای ملکوتی چمپیونزلیگ میکنه، تیم مورد علاقش بازی رفت را 3-0 باخته و امید چندانی نداره، اما دیدن ستاره های مورد علاقش خستگیشا در میکنه، مخصوصا اگر بدونی، شایداین آخرین بار باشه که بوفون و سرود چمپیونزلیگ را با هم میبینی.
بازی همونجور شروع میشه که دلش میخواد، خیلی خوشحالی نمیکنه، چون از توانایی های رغیب باخبره، از تماشای یک فوتبال ناب فقط داره لذت میبره، خیلی بالا و پایین نمیپره، حرس نمیخوره، فقط بازی را میبینه و لذت میبره... گل دوم برای یوونتوس، سرعت تخمه شکستنش را بلا میبره، یکم استرس داره، اما هنوز نمیخواد امیدی به خودش بده که با نابودیش، همه ی برنامه ای که برای این 90 دقیقه داشته خراب بشه، اون فقط داره از تماشای یک فوتبال لذت میبره.
گل سوم برای یوونتوس و حالا از حالت درازکش به حالت نشسته در میاد، اشک گوشه ی چشاش حلقه زده، دیگه از استرس بالا نمیتونه تخمه بخوره، تک و توک تخمه هایی که میشکنه آشغالش ختم به پلاستیک آشغالها نمیشه، خستگی یک سال گذشتشا داره در میکنه، اصلا براش مهم نیست تو این کره خاکی، چه اتفاقی میفته، گور بابای قیمت دلار و دعوای روسیه و آمریکا، سوریه بمب شیمیایی بوده یا نه، فلان مسئول چی گفته و چی شنیده، همه و همه را فراموش کرده، حتی گور بابای اجاره ای که فردا باید بده و نداره بده، فعلا یک 90 دقیقه بی مشکل را چسبیده، اینه خاصیت فوتبال، بازی میره که بره به سمت 120 دقیقه ای شدن، چه بهتر به جای 90 دقیقه فراغت از مشکلات 120 دقیقه فارغ بودن.
در صحنه ای مشکوک (من مینویسم مشکوک و اعتقاد دارم، به اشتباه بودنش، شما هر اعتقادی داری لازم نیست تو کامت فحش بدی) داور سوت میزنه، پنالتی برای رئال، پنالتی خنده دار که صدای بوفون 40 ساله را در میاره، با همه ی تجربش فریاد میکشه سر داور، داور باز هم عجولانه کارت قرمزشا در میاره و بوفون رو اخراج میکنه، این پایان اسطوره در چمپیونزلیگه ... مثل پایان غمانگیز زیدان و فرانسه و جام جهانی، مثل پایان اینیستا و بارسا و چمپیونزلیگ، مرد خسته ی داستان ما حالا اشک میریزه، وقتی میبینه اسطورش خسته زمین را ترک میکنه و سرشا تکون میده، بوفون نرو، بگذار چند لحظه ی دیگر در کنار لوگوی چمپیونزلیگ نگاهت کنیم.
آری تمام خستگی روز، قیمت دلار، صحبتهای مسئولین، جنگ آمریکا و روسیه و اجاره ای که باید بدهد به کنار، این 90 دقیقه خسته ترش کرد، یک سوت احمقانه و این مرد دیگه فردا با چه انگیزه ای از خواب پاشه ؟
آقای چمپیونزلیگ، تسکین دهنده ی 1001 درد، لطفا خودت درد نشو، نگذار مثل اسکار برایمان بی اعتبار شوی، نگذار، به قهرمانت به چشم یک خائن نگاه کنیم، از این دنیا فقط تو برایمان ماندی و فقط تو، پس بگذار تا با همه ی وجود دوستت داشته باشیم که بعد از تو، این زندگی برایمان خیلی غمانگیز است، ما به تو وابسته هستیم، ما عاشقتیم، نگذار صبح های سه شنبه و چهارشنبمون، با دوشنبه ها فرقی نداشته باشه، من فقط تورو دارم برایم بمان لطفا.