مطلب ارسالی کاربران
داربی خونین بلگراد: سالهای کشتار و غارت
پارتیزان بلگراد – ستاره سرخ بلگراد. آنچه در داربی بلگراد گذشت خاطرههای تلخ فوتبال یوگسلاوی را دوره کرد. اینبار صربها به جان صربها افتادند. پارتیزان بلگراد میزبان بود و وقتی پارتیزانیها دریافتند گروهی از طرفداران ستاره سرخ راهی به سکوها پیدا کردهاند خشمشان را با شعارهای تند و عتابآمیز عیان ساختند و سرانجام همهچیز به درگیرهای خونین در داخل زمین کشیده شد. پارتیزان با یک ضربه پنالتی جلو افتاد، ولی ستاره سرخ در واپسین ثانیههای زمان تلفشده بازی را به تساوی کشید. آنچه ستاره سرخ را با هشت بازی باقیمانده در سوپر لیگ صربستان، نه امتیاز بالاتر از پارتیزان در صدر جدول قرار داد و سیاههای از زخمیها و بازداشتشدگان برجای گذاشت.
«داربی بلگراد» را «داربی ابدی» هم میخوانند و همینطور «داربی جنوب شرقی اروپا». نبردی بین دو باشگاه صربستانی ستاره سرخ و پارتیزان. نبردی که بلافاصله از برپایی دو باشگاه در ۱۹۴۵ آغاز شد. نبردی که وقتی در استادیوم ستاره سرخ برگزار میشود صدوهشت هزار تماشاگر سکوها را پر میکنند. هر دو باشگاه از دل مناسبات و گرایشهای سیاسی چپی زاده شدند. ستاره سرخ به جبهه جوانان ضد فاشیست تعلق داشت و پارتیزان به ارتش یوگسلاوی.
تشبیه فوتبال به میدان جنگ، ترکیب نوینی نبود ولی این تشبیه در مورد فوتبال یوگسلاوی حقیقت داشت، قصه نبود، جنگ قومی بود، ترسناک و خونین. فوتبال بالکان تمرینی برای جنگهای علنی بود. تمرینی برای غارت کردن. تمرینی برای تقسیم کردن آدمها و گروهها به دو گروه “دوستان” و “دشمنان” یا “ما” و “دیگران” بود. پیش درآمدی بر جنگ بود. نفرت صربها و کرواتها همان چیزی بوده که بسیار پیشتر در بازیهای ستاره سرخ بلگراد و دینامو بخارست عیان شده بود. فضای ناآرام استادیومهای یوگسلاوی در عصر کمونیسم هم آمیخته به کینه توزیهای بیحصر صربها علیه کرواتها و بوسنیاییها بود. درگیریهای طرفداران ستاره سرخ بلگراد (صربها) و دیناموزاگرب(کرواتها) از پوشیدن پیراهن متحد الشکل، بالابردن پرچمها و سردادن سرودهای قومگرایانه، دشمنیهای عمیق یوگسلاوی را عیان میساخت. کمی بعد با فروپاشی کمونیسم، پیراهنها و شالگردنهای همرنگ تماشاگران فوتبال جایشان را به جامههای نظامی دادند. تفنگها و تپانچهها جای شیپورها را گرفتند و صدای رگبار گلولهها، جای شعارها را.
فوتبال یوگسلاوی بازتابنده ابراز خشونت صربها شد. یکی از صربهای سرشناس زلیکو رازتانوویچ بود، مردی با لقب”ارکان” که پیشقراول طرفداران افراطی باشگاه ستاره سرخ بلگراد بشمار میرفت. یکی از آن خلافکاران کهنهکار که در استادیومهای فوتبال چهره آشنایی بشمار میرفت. او پس از فروپاشی یوگسلاوی اولین کسی بود که از جنگ داخلی حرف زد و اسلحه برداشت و پیش از ژنرالها فرمان جنگ داد. او بود که به دستان طرفداران ستاره سرخ بلگراد اسلحه داد و آنها را به کشتن طرفداران دینامو زاگرب فراخواند. او بود که سرانجام در ژانویه ۲۰۰۰ توسط مخالفانش ترور شد.
درگیریهای طرفداران ستاره سرخ که با عنوان “شجاعان” قدرتشان را به رخ میکشیدند و طرفداران دیناموزاگرب با عنوان “ببب” سالها روی سکوها جریان داشتند و دوربینهای تلویزیونی بارها آن را به صورت زنده پخش کرده بودند. نشریه رداستار ریوویو در ۱۹۹۲ طی گزارشی در مورد جنگ صربها و کرواتها نوشت «… شجاعان ستاره سرخی، پرچمهایشان را روی سکوها گذاشته، تفنگهایشان را برداشتند و به جبهه رفتند». پیوند تشکیلاتی طرفداران ستاره سرخ آنقدر گسترده و جا افتاده بود تا با حفظ همان ساختار پا به عرصه نبرد بگذارند. تماشاگران افراطی که تا دیروز قهرمانشان را در میدان تشویق میکردند فرصتی یافته بودند خود را قهرمان ملی قلمداد کنند. کرواتهای طرفدار دینامو زاگرب نیز کنار طرفداران اسپلیت زاگرب، جوخههای مقاومتی شکل دادند تا در خیابانها و میادین شهرهای کرواسی برابر حملات صربها مقاومت کنند. طرفداران دینامو زاگرب در زمره اولین کسانی بودند که خود را به مراکز نظامی معرفی کردند، لباس ارتشی پوشیدند و اسلحه به کمر بستند و شروع کردند به کشتار.
درگیریهای اولیه بین گروههایی رخ داد که سالها در میادین فوتبال به هم ناسزا میگفتند و یکدیگر را تهدید میکردند. اصطلاحات و مکالمات جاری در استادیومها بارها در میادین نبرد بهگوش رسیدند، و اولین بناهای یادبود ازدسترفتگان جنگ در استادیومهای فوتبال کرواسی بنا شدند. کششهای دیرپای ناسیونالیستی قومهای مختلف یوگسلاوی که تا پیش از آن فقط در میادین فوتبال ابراز میشدند زبانههای جنگ را شعلهورتر ساختند. در حقیقت نمیتوان کشتارهای خونین اوایل درگیریهای صربها و کرواتها پس از فروپاشی یوگسلاوی را بدون فوتبال تعریف کرد.. فوتبال پیشدرآمدی بر کینهورزیها بود. فوتبال فاصلهها را برداشت و همه گروهها را در برگرفت. فوتبال تضاد بین قومهای مختلف را عیان ساخت. طرفداران روی سکوها چنان انضباط آهنینی داشتند که فرماندهان ارتش آرزویش را میان جوخههایشان میکشیدند. صربها و کرواتهای اهل فوتبال با تکیه به آن نظم، جوخههای نظامیشان را به سرعت برپا ساختند. خشونتهای ظاهرا کوچک دهه ۱۹۸۰ در میادین فوتبال و شعارهای تند روی سکوها مقدمهای بر کشتارها بودند و یک دهه بعد کشتزارهای مرگ را برپا ساختند. طرفداران روی سکوها سربازان بیرحمی شدند و توپ جایش را به تفنگ و مسلسل داد.
سه دههای از فروپاشی یوگسلاوی سپری شده. حالا صربها با صربها بازی میکنند و کرواتها با کرواتها، ولی سایه خشونت و جنگ از سر فوتبال مردمان یوگسلاوی سابق کوتاه نشده، نه نشده.