🔽 Sorena 🔼هی یادش بخیر
یه افسری بود..یعنی زبون زد آموزشگاها بود تو سخت گیری! دفعه اول از یه افسر که میگفتن خیلی خوبه رد شدم!
دفعه دوم دیدم با این سخت گیره افتادم :| رفتم دفتر آموزشگاه گفتم افسر قحط بود بااین ... انداختین منو ؟ :|
رفتم دم در مربیم منو دید .. گفت کجا میری .. گفتم دفعه پیش از افسر فلانی که خیلی خوبه رد شدم! این افسرو دیگه همه میشناسن! عمرا قبول کنه!
آمارش اینطوری بود : 50 نفر امتحان میدادن مثلا .. 3 نفر کلا قبول میکرد :|
مربیم گفت خوب کجا میری پول دادی برو امتحان بده .. گفتم ولش .. داشتم میرفتم مانع شد .. گفت نمیذارم بری باید بری امتحان بدی خخخ
خلاصه خواستم از در پشتی هم فرار کنم نذاشت خخ گفت باید امتحان بدی ..
به زور نشوند تو ماشین.. در گوشم فقط گفت هر چی گفت بگو نمیشه خخخ
یعنی فک کن میگفت به پیچ به سمت راست میگفتم نه نمیشه خخخ
بپیچ تو کوچه .. نمیشه.. میگفت یعنی چی نمیشه بابا اصن خونه من اینجاست من میخوام برم اینجا چی چیو نمیشه
پارک کن .. نمیشه..
هر چی میگفت میگفتم نمیشه ولی اگه شما میخوایین باشه میپیچم یا پارک میکنم.. خخخ
صندلی عقب هم چند نفر بودن یعنی غش کرده بودن
هه چی هم امتحان گرفت جز دنده عقب
یهو دیدم خودکار آبی ورداشت قبول کرد!
یعنی تو شوک بودما :|
اون روز 2 نفر فقط قبول شدن یکیش من.. مربیمون گفت دیدی .. اگه میرفتیمعلوم نبود دفعه بعد قبول بشی یا نه..
انشاءالله شمام قبول میشی
طولانی شد معذرت