ناصر همتی
روزی که آیندگان، تاریخِ معاصر را به کمک اسنادِ گزینش نشده - و نه به روایتِ تقویم های رسمی و کتاب های درسی یا تواریخ منتشر شدهی بنیادها، نهادها و سازمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران - بخوانند؛ چهار دههی پایانی قرن چهاردهم هجری شمسی را چگونه ارزیابی می کنند؟
چرایی، چگونگی و ناگزیری یا قابلِ پیشگیری بودنِ انقلابِ ۵۷، جنگ و دیگر حوادثِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی این دوران، هریک می تواند موضوع ده ها پژوهش باشد؛ اما موضوعِ این یادداشت نیست. در چند سطرِ پیشِ رو، این پرسش و نگرانیِ عمیق امّا مغفول مانده را مطرح می کنم:
❎ آیا ایران در دورانِ ما برای تولّد و رشدِ زنان و مردانِ برجسته، عقیم نشده است؟
✅ برای فهمِ ماجرا، نیازی نیست که به دورانِ طلاییِ هخامنشی و ساسانی و قرونی از تمدنِ ایرانی-اسلامی برگردیم؛ تفاخر به لشگرکشی نادری و دورانِ اقتدارِ نیم بندِ صفوی نیز مورد نظر من نيست. نگاهی به ۲قرنِ گذشته، برای یک مقایسهی ساده کفایت می کند.
✅ اگر از یک خوانندهی معمولی و علاقمند به تاریخ معاصر بپرسید که چند رجلِ سیاسی یا فرهنگیِ دو قرن اخیر را نام ببرد، بلافاصله از کسانی نام خواهد برد که در دورانِ تراخم و تریاک، به توسعهی ایران و علل عقبماندگی وطن، به جدّ می اندیشیدند و دغدغهی دارالفنون داشتند؛ «سیرِ حکمت در اروپا» را از منابع دستِ اول خوانده بودند و با فاخرترین قلم به فارسی می نوشتند. با تاریخ ایران و جهان آشنا بودند و اگر هم درسِ فقه خوانده و مجتهد جامع الشرایطِ زمان شان بودند، از ترسِ شعبهی استبداد دینی، «تنبیه الامه و تنزیه المله» مینوشتند. از باکو و تفلیس، تا استانبول و قاهره را زیر پا می گذاشتند که رها از تیغ محتسب، روزنامهای با شمارگانی اندک چاپ و منتشر کنند که شفای ملک و ملت را در «یک کلمه» : «قانون» میدیدند و میخواستند مردم را به تمسّک به این «حبل المتین» و «عروةالوثقی» دعوت کنند. نظامیان وطن پرست، به فکر تجهیز و نظم و نسَق دادن به ارتش افتاده بودند و در این راه تیرِ طعن و اتهامِ روسوفیل و انگلوفیل بودن را به جان میخریدند. اگر -به خطا حتا- فرنگی شدن را از فرقِ سر تا ناخنِ پا توصیه می کردند، بی شک از خودباختگی - یا چنان که بعدها ناسزا شد، غربزدگی - نبود. دردِ توسعهی میهن داشتند و از خونِ جوانانِ وطن، لاله ای بردمیده میخواستند. «چرند و پرند» می نوشتند و به دستِ «نسیم شمال» میدادند در زمانهای که میرزا حسنِ رشدیه، بی ترسِ تکفیر، گسترشِ آموزش همگانی را وجههی همت خود قرار داده بود.
✅ عهدِ قجر هیچ اگر نداشت، مردان و زنانی داشت که «مشروطه» را نگینِ بی مانندِ انگشتریِ تاریخ ایران کردند. قفقاز اگر از دست رفت، آذربایجان ماند. هرات اگر به حیلهی استعمار و ضعف داخلی از ایران زمین جدا شد، خراسانِ بزرگ ماند تا کلنل را به تاریخ هدیه کند. شیخِ نوری مشروعه خواه اگر ساز مخالف زد یا پیش تر از او، فتوای بی هنگام جهادِ آن دیگری، ترکمانچای را به کشور تحمیل کرد، نایینی، بهبهانی و خیابانی، اوراقِ زرینِ پیوند دین و مردم را به تاریخ ایران پیشکش کردند. آن ها هم که به دین پشت کردند و مسلکِ نو برگزیدند، عطای وزارت و وکالت را به لقای آن بخشیدند و با تمامِ شایستگی ها، از کرسی های صدارت گذشتند تا کشتهی تزریق هوای «پزشک احمدی» و تازیانه رکنالدین مختاری شوند و چون فرخی یزدی، حتا گوری برای «اشکی بر گذرگاه تاریخ» نداشته باشند.
▫️⚪️ خسته شُدید، ادامه نمی دهم؛ فقط برای نوشتنِ اسامیِ این «رجال» از طاهرهی قرةالعین، قمر، ... و اسفندِ فرّخ روی پارسا؛ تا پریسا و هنگامه ی اخوان، باید ده ها کتاب نوشت؛ پس میگذرم و با این پرسش ها تمام میکنم:
🔻 از ۱۳۵۷ تاکنون، چه زاده است مامِ میهن؟ و اگر رجلی زاده و پرورده، با او چه کردهاست؟
🔻 ایرانِ سِتروَن در چهل سال گذشته به خودش و جهان چه داده است؟
🔻 در حوزهی اندیشه و فرهنگ، کدام شعر یا داستانِ فارسی روی میز ادبیات دنیا است؟ کدام ذکاءالملک، کتابی در اندازهی سیر حکمت نوشته است؟ میانمایگی مترجمین و فارغ التحصیلان فلسفه و جامعهشناسی به کدام تولید علمی منجر شده است؟
🔻 رضاخانِ قلدر اگر بیسواد بود - که نبود- می دانست که جز از طریقِ رجالِ بزرگ عهد خودش، کاری از پیش نخواهد برد و محمدرضا پهلوی، سیاسیون مخالف را از اوین به پاریس و لندن و واشنگتن می فرستاد که با دیپلم ریاضی و طبیعی بروند و با دکتری برگردند و کرسیِ استادی بگیرند.
🔻شما چه کردید؟
* رجالی چون حسن عباسی، منوچهر متکی، رائفیپور، سعید قاسمی، یامینپور، فرهاد رهبر، حمید بقایی و رحیم مشایی، محمود احمدینژاد، سعید مرتضوی، محسن رفیقدوست، میرسلیم، غرضی، شهریار زرشناس، یوسفعلی میرشکاک، سلیمی نمین و ... را استثنا بفرمایید!