«کاش یکم رو زندگینامه بازیکنای بزرگ دقیق میشدی. با دقت نگاه میکردی و میدیدی برای بعضیاشون وفاداری فقط یه گزینه نبوده، تنها راهشون بوده. کاش بلد بودی، کاش تو مدرسه بهمون یاد میدادن موقعای ناجور که میشه چطوری تصمیم بگیریم. با استعدادترین پسر فوتبال ایران، کجایی الان؟ تو لیست مازاد تیم آخر قطر؟ کجا میتونستی باشی؟ میتونستی روزارو بشماری تا زودتر جامجهانی شروع شه و بری روسیه بترکونی. اما چیکار کردی؟ خراب کردی سروش، خراب کردی.»
سروش رفیعی، پسر حالا بزرگی که فوتبالش سرشار از اشتباهات ریز و درشت است. تصمیمات غلطی که سر بزنگاهها گرفته و اشتباهاتی که از سر سادگی مرتکب شده است. همچین پسر با استعدادی اگر در اروپا بود شاید میتوانست در بهترین تیمها بازی کند. اما اینجا، جای خوب برای پرورش این استعدادها نیست. باید خوششانس باشند تا خودشان را به بقیه نشان بدهند و باید حسابی عاقل باشند تا بتوانند بعد از شهرت در مسیر پیشرفت باقی بمانند. سروش خوششانس بود، استعدادش خیلی زود تلف نشد، اما عاقل نبود، بههیچوجه!
با فولاد خوزستان قهرمان ایران شد و از آنموقع تبدیل به یکی از چهرههای مطرح فوتبال ایران شد. سروش از آن زمان مورد توجه کیروش هم قرار داشت و دو سه باری به اردو رفته بود. اما بحران سربازی شروع شد. چیزی حدود ۴۰-۵۰ بازیکن فوتبال درگیر کارتهای معافیت جعلی بودند. تعداد زیادی از بازیکنان فولاد از جمله سروش رفیعی هم در این لیست بودند. آذرماه ۹۳ نام سروش به صورت قطعی وارد متخلفین شد و مسیر فوتبالش عوض شد. تنها ۱۲بار در لیگ به میدان رفت و مدتی سردرگم بود. حضور یا عدم حضورش در تیم ملی مشخص نبود و معلوم نبود میتواند تیم را همراهی کند یا نه.
نهایتا مجبور شد بازیکن تراکتورسازی بشود. تصمیم اشتباهی که در جوانی گرفته و به جای رفتن به خدمت تصمیم گرفته بود کارت جعلی بخرد، باعث شد در روزهایی که در اوج فوتبال خود قرار دارد بدون دریافت هیچ پولی سرباز تراکتورسازی بشود. در آن زمان با توجه به شایعاتی که میگفت این بازیکنان متخلف باید به پادگان بروند، همین حضور در یک تیم فوتبال برای بازیکنها لطف حساب میشد. سروش لطف تراکتور را هم بیپاسخ نگذاشت و برایشان خیلی خوب بازی کرد.
سرانجام بعد از پایان مدت خدمت سروش رفیعی، او نیمفصل سال گذشته به پرسپولیس تهران آمد. در لیگ قهرمانان آسیا درخشید و در لیگ برتر با این تیم قهرمان ایران شد. یک شروع رویایی با پرسپولیس. در کمتر از ششماه یکی از محبوبترین بازیکنان تیم شده بود و هواداران روی سکو او را در حد دیگر ستارههای بزرگ تیم دوست داشتند. اما دوباره همین عاقلنبودن سراغ سروش آمد. پسری که مدتی از بهترین سالهایی که میتوانست پول دربیاورد را از دست داده بود، طمع زیادی داشت. میخواست خیلی زود به همهچیز برسد. فکر میکرد حالا که ۲۶-۲۷ سالش شده، دیر است و باید بجنبد. قید پیشنهاد مبلغ بالای پرسپولیس را زد و به پیشنهاد مبلغ بالاتر الخور جواب مثبت داد. بدون اینکه بداند اصلا این تیم کجاست و چه نتیجهای قرار است بگیرد. او که در پرسپولیس توسط کیروش به تیم ملی دعوت نمیشد فکر میکرد اگر لژیونر شود حضورش در تیم ملی حتمیست.
اما معادلات سروش اشتباه بود. کیروش بازیکن تیم آخر لیگ قطر را نمیخواست. کیروش بازیکنی که اینطور به مسیر حرفهای خودش پشت پا میزند را نمیخواهد. او بهجای درخشش در نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا، بازی برای بقا در لیگ ستارگان را انتخاب کرد. سروش اگر فقط ششماه صبر کرده بود، شاید هم به تیم ملی میرسید، هم به پول خوبی میرسید و هم میتوانست سال بعد پول خیلی بیشتری هم دربیاورد. اما طمع قدرت فکر کردن را از سروش گرفته بود. سروش هم مثل خیلی دیگر از ستارههای امروز فوتبال ایران حرفهای فکر کردن برایش سخت است. تحمل و صبر ندارد. درلحظه زندگی میکند و خراب میکند.