مطلب ارسالی کاربران
احترام و بردن! اما در نهایت فقط بردن مهم است! داستان جیووینکو
در 10 یا 15 سال اخیر ایتالیایی ها بازیکنان پرشماری داشتند که علیرقم استعداد و درخشش در سنین جوانی هیچگاه موفق به رسیدن به جایگاهی رفیع به عنوان یک بازیکن حرفه ای نشدند. بازیکنانی که در ابتدا بارقه هایی از درخشش یک دل پیرو دیگر، یک توتی دیگر یک کاناوارو دیگر و .. نشان میدادند اما در نهایت تعداد بازی های ملی آنها به زحمت به 20 میرسید. یکی از این بازیکنان جیووینکو بود.
وقتی در 5 می سال 2006 دادستان پالاتزی به شکلی عجیب و ناگهانی خواستار سقوط یوونتوس به سری دی شد اتفاقات بسیار عجیبی در فوتبال ایتالیا افتاد که ضعف امروز ایتالیایی ها در مقابل دیگر قدرت های اروپا مهم ترین ثمره آن است. نهایتا با بررسی های جدید دادگاه حکم به سقوط یووه به سری بی و شروع با امتیاز منفی داد و این موضوع ستارگان پرشماره آن تیم را مجبور به ترک تیم کرد. تیمی که بی شک در آن سالها پرستاره ترین تیم اروپا به نظر می رسید. داستان وفاداری بی مثال دل پیرو و دوستان هم که جای گفتن ندارد. یکی از نتایج آن اتفاق اعتماد یوونتوس به جوانان خود در سری بی و بازگشتی شکوهمند به سری آ بود، بلی، فصل 2007 زمانی بود که "سبا" برای اولین بار با پیراهن یووه در سری بی بازی کرد. در ادامه مختصری از خاطره جیووینکو در مورد شروع فوتبالش و روح و فرهنگ یووه میخوانیم:
خانواده فقیر و روزهای گریان:
ما در خانواده ای فقیر زندگی میکردیم و خانه امان فقط 15 کیلومتر از دل آلپی فاصله داشت ولی هیچگاه توانایی خرید بلیط بازی های یووه را نداشتیم. برای اینکه پدرم بتواند اولین کفش های ورزشی من را بخرد مجبور شد یک سال تمام پس انداز کند. برای من هیچ چیزی مهم نبود و فقط بودن در زمین بازی اهمیت داشت.
وقتی 15 ساله بودم به اندازه کافی فرصت بازی پیدا نمیکردم و همیشه موقع برگشتن با پدرم گریه میکردم. یک روز ماشین را متوقف کرد و به من گفت: "سبا من دیگه نمیام دنبالت تا تو رو برگردونم" من در حالی که اشک های صورتم را پاک میکردم پاسخ دادم: "چرا؟" جواب داد: " من تو رو نمیارم اینجا که همش بخوای گریه کنی" من هم یک لحظه فکر کرده و پاسخ دادم : " اکی از این به بعد دیگه گریه نمی کنم و فقط بیشتر و بیشتر تلاش می کنم و برنده میشم"
چیزی که صادقانه تمام خواسته ای بود که در یوونتوس از شما میخواستند، تلاش و تلاش و پیروزی! نه اشکی نه ناله ای و نه بهانه ای در یووه یک روحیه ای وجود داشت و آن خیلی ساده بود: "فقط بردن"
احترام و بردن:
آنها به تو احترام آموزش می داند و بردن با احترام. اما در نهایت فقط یک چیز مهم بود و آن هم بردن بود. این ذهنیت از همان روز اولی که پا به باشگاه گذاشتم در من تزریق شد : "فقط پیروز شو"
----
مصاحبه نسبتا طولانی بود، قسمت اولش رو خودم نوشتم و این مقدار از مصاحبه رو هم ترجمه کردم تا بعدا اگه حوصله داشتم بقیه رو بنویسم :دی