جان تری
مردی از جنس مبارزه اخرین پادشاهی که بریج لندن به خودش دید
مردی که بدون سلاح در دست بریج رو به اوج افتخار رسوند
از اون روزهای دور خیلی میگذره کیگ تری با سواره نظام وفادارش دروگبا
فرمانده افسانه ای چپ لشکرس اشلی
فرمانده پیادگانس چک
کهنه سربازش ایوانوویچ
و اخر با شوالیه تک سوارش لمپارد
شکوه بریتانیا بود
و لرزه بر رقیبان تاج و تخت مینداختند
روزی روزگاری اروپا جلوی اون ها زانو زد و یکی از پایتخت های پادشاهی فوتبال به تصرفشون دراومد الیانس نفوذ ناپذیر که تفاوتی با جهنم نداره
باید روبروی ژرمن های یاغی بایستی که زره نمیپوشن!
اما همین نپوشیدن زره ترس رو در دلتو دو چندان میکنه
جنگ دو دشمن دیرنه رو میدیدیم
سربازان بریتانیا مقابل هون ها
تری با یارانش مقاوت کرد تا اخرین لحظه اخرین قطره عرق
سرانجام قلب ژرمن های فوتبال پرچم بریتانیا رو برافراشته درون خودش میدید
تری پادشاه شده بود اون لحظه پادشاه بریتانیا و حتی اروپا
تخت پادشاهی چموش مثل بقیه به اون هم وفا نکرد
پادشاه هنگامی که فرماندهان بالا دستش برای قدرت میجنگیدن تونست اتحاد رو نگه داره
ما فتح اروپا رو به نام سر جان تری میشناسیم
اما پادشاه از فصل بعد پادشاه نبود لشکر همیشه پیروز مثل همیشه مبارز نبود یاغی های کوچک می خواستن افسار شاهی رو بدست بگیرن ارتش های کوچک جزیره قدرتمندترین پادشاهی اون زمان رو داشتن به زانو در میاوردن
قدرتی نوظهور از قلب منچستر با فرماندهی از جنس روم
مانچینی توسنت بزرگترین پادشاهی اون زمان رو به زانو دراره و ورق جدیدی بنویسه اما
اما
اما
اما
تاریخ بزرگان دقیقا از بدترین شکست پرافتخار میشه سر تری بازهم ایستاد مبارزه کرد مبارزه کرد تا..... بازهم شاهنشاه جزیره شد مویس رو با ارتش کوچک اما پرافتخارش به جایگاه اصلیش غرب راند و نشون داد که لندن دیگر قابل فتح نیست
با سیتی جانانه مبارزه کرد
و دست اخر با مقاومت برقاسا اجازه برخواستن سیمرغ غربی رو نداد لیورپول دوباره بندهایش به اجازه پرواز ازاد نشد
سر اشلی ،او روی تک سوار به قلب دشمن میزد و لرزه به اندام دشمن می انداخت کسی که از اون سوی دیوار امده بود کسایی که شکست قلعه بریج را حتی از پیروزی خودشون هم بیشتر دوست داتشن ........توپچی ها
کول مردانه از راست لشکر محافظت می کرد حملاتی پیاپی بهراست سپاه حریف میزد سپاهیان مقابل با دیدن کول خشمگین می لرزدند اما ورق برگشت کول نمی خواست که نظاره گر دلاوری دوستانش باشد نمی خواست تنها پیاده نظامی باشد تا شمشیرش در غلاف باشد تا لحظه نیاز درش اورد در اخر کول به ان سوی اب ها رفت و برنگشد روم سرزمینی که روزی شاهان هشتگانه اروپا در ان بودند مقصد بعدی سرباز کهنه کار ما بود اما قلب امپراطوری روم نتواسنت سرباز کهنه کار را زیاد درون خود نگه دارد سر اشلی کول مردی که پیروزی و شکست های فراوان به چشم دیده بود مردی که با سوختنش چلسی ساخته شد شمشیر را در غلاف کرد و ان راهمیشه روی ایوان قلعه شاهان یعنی المپیکو روم باقی گذاشت.........و رفت
شاه تری فصل بعد شاهانه قهرمانی رو به لندن برگردوند
کسی یارای مقابله با ارتش وحشت رو نداشت
حتی تک شوالیه شاه جان
کینگ جان محافظ قلمروش رو در صفوف دشمت جستو جو می کرد سر فرانک
فرانک شاهانه میان دوستان قدیمیش یورتمه میرفت و دستاخر شکستی رو به لشکر وحشت تری تقدیم کرد
شکستی که اندوهش برای سر فرانک به حدی بود که برای همیشه از قلمرو اشوب یعنی جزیره رفت
شمشیر رو گذاشت کنار و تنها فرانک شد فرانک تنها.......
چک مرد مبارزه تن به تن دیگر پهلوان قدیم نبودحالا رقیبی دیگر برای داشتن طلایبه سپاه میدید رقیبی که یارای مبارزه با او نبود
چک رفت به کجا؟
به قلب دشمن
سر ونگر با اغوش باز از از پذیرایی کرد و طلاییه توپچی هارا به او بخشید
حتی بیشتر چک فرمانده سپاه توپچی ها بود و برای پادشاهی سرزمین اشوب با یار همیشگیش میجنگید
وای تاریخ برعکس برای ما رقم می خورد اما جان هنوز کهنه سرباز همیشگیش را داشت ایوانوویچ اما ایوا دیگر ایوا قبل نبود شبیخون هایش با گارد وحشت سمت راست سپاه زهر سابق را نداشته و گاها تیم از جاییکه احساس میکرد بار همیشگی تیم را به دوش میکشد ضربه خورد!!
ضربه خوردن از زره محکم پوستین دار ایوانوویچ
استنفوردبریج رای به کنارهگیری ایووا از فرماندهی راست می کرد
تری سردرگم بود نه میتوانست یارهمیشگیش را تنها در این ورطه مشکل زندگی گذارد نه توانایی ایستادن جلو تالار عشقش «بریج »را داشت
اما اخرین پادشاه از نسل شاهان از نسل شاه دیوید و سر جرارد از نسل پیادت سواران نترسی چون اسکولز و گیگز
از نسل سوارانی چون زولا و ویالی .... از نسل اخرین فرمانده بریج یعنی سر جو کول
نوبت رفتنش کم کم میرسید باید تاج و نخن را به جوان خامش پرنس کیهیل میداد او جانانه روبروی دشمن می ایستاد هرگز ایست نمیکرد تمام میدان را می تاخت تا از بریج دفاع کند و تاج شاه را برایش به ارمغان اورد این نوید یک شاه جدید برای ساکنان غرب قلعه پیر لندن بود چه کسی دوباره فرمانش به اطلاعت دشمنان هم شهریش می رسید توپچی ها ... عقاب ها؟
یا شیاطین ابی
در ان فصل پرهای فرشته اسپرز سوزانده شد
و توپ توپچی ها شکست. (کینگ جان تری )
پادشاه لندن شد و در اوج سلطنت بریج را ترک کرد اما چون همپیمانان قدیمی چون سر اشلی سر فرانک سر ایووا
از سرزمین اشوب نرفت ماند به قلعه اون سوی کوه های لندن یعنی وستهم رفت نرفت تا پادشاهی دوباره داشته باشد!
رفت تنها رفت تا شکوه عقاب چلسی را در اسمان ببیند
شاید ساکنان قلعت نه چندان بزرگ وستهم نخواهند دانست
روزی شاهنشاه با ان ها زندگی می کرد
برای تو دشمن عزیز «شاه»جان تری
از طرف یکی از پیاده نظامان یونایتد