مطلب ارسالی کاربران
بار دیگر از آن سیب (ماریو گوتزه:سکانس پایانی)
اپيزود اول
"خودت در تابوت خوابیدی آقای گوتزه" بنر دست نویس افراطی های دورتموند آنقدر بزرگ هست که چشم ماریو آن را ببیند،به طرز وحشتناکی همه چیز تاریک تر می شود و هرچه پیش می رود او بیشتر در باتلاق توهین ها غلت خواهد خورد،انتهای شب دردناک است او فینال چمپيونز لیگ را از دست داده افراطی ها حرفشان یکی است؛ هیچ جای بخششی نیست،تو بهشتت را با جهنم طاق زدي .. پچ پچ های که خيانتکار کوچک ما می شنود بلندتر از هر فریادی است که به گوش می رسد، دویدن میان نامفهوم ها،جاده سرسبزی که ماریو آن را تصور کرده بود بعدها فقط شبیه یک جاده خاکی به نظر خواهد رسید،ماریو اینجا هم تنهاست شبیه همیشه به جز یک جا،یک دقیقه،یه ساعت خاص درجایی دیگر دور از کهکشان.
اپيزود دوم
از نفس افتاده،در برزخي ترین دقایق،ناگهان شلیک می شود از تفنگ سرنوشت،که درميان میلیاردها نفر که به تماشای نبرد گلادياتور های زمان نشسته اند او ماريوي نسبتا منفور جوانه می زند از درخت و پيوند به میخورد به تاريخ،مرد منفور کارگران گلزن کرشن،شبیه آب دهان دورتموندي ها پرت می شود رو توپ فینال جام جهانی تا در لحظه های واپسین ليونل مسی ابر انسان دوران را غرق در حسرت کند و آرژانتینی های بی دقت و هيگواين و پالاسيو را به جهنم يا بوئنوس آیرس بفرستد،او که روی ابرها گام بر می دارد تا تمام پستی ها و بلندی ها را از بالا تماشا کند،که دورتموندي های افراطي را از بالا ببیند و دست تکان بدهد برای سرنوشت،و خودش را که برای چند لحظه از دردسر های حرامی بیرون آمده و بهشت را در بغل گرفته است ..آنجا که هیچ صدایی نیست
اپيزود سوم
خسته به طولانی بودن این راه،شبیه فارست گامپ در آن لحظه که از راه برمی گردد به سمت خانه،خيانتکار ما بعد از آن روز برخواهد گشت،چاقوی که پشت کمر مان را نشانه رفته بود حالا فقط جایش مانده،دوست قدیمی ما به خانه به اصالت خود برمی گردد،بیست و چهار ساله است وآن جوانک خام نیست که در خانه را کوبید و والدین خود را تنها گذاشت،ماریو برگشته است اما با پاهای سست این را همان افراطی ها می گويند،با رخساره ی که نشان می داد او در ناشناخته ها جایی نزدیک آلیانس خودش را جا گذاشته و پاهایش را فراموش کرده،با بیماری که آدم های این سیاره آن را نمی شناسند بدتر از روزهای ابری وستفالن و حس تلخ ویسکی های باواريا،جزایی که حاصل خوردن سیب از درخت بهشت بود نه نفرین دورتموندي ها، اختلال در سوخت و ساز بدن نام بیماری که زمینی نبود او را خانه نشین خواهد کرد تا آن وقت که کسی نخواهد دانست.ماریو برخواهد گشت اما بی جان او شبیه دیوار برلین فرو خواهد ریخت شاید، تدریجی اما قسمتی از تاریخ،تا کسی نداند بر این جوان بیست و چهارساله چند قرن گذشته است برساق های نحیفش و تمام روزهای خوب، ما همه بیمار خواهیم شد اما آن شب را هیچ گاه از سنجاق تاریخ در نخواهیم آورد،ماریو گوتزه تنها نواده انسان که بهشت را دید ..