مستانه لاجوردیعجیب حال داد
ریش گذاشته بودم
یه یقه اخوندی شلوار پارچه ای
دو تا انگشتر از بچه ها گرفتم یه تسبیح مرجانم داشتم تو خدمت ازم پیچیدنش:(
انقدر تیکه انداختم
شامورتی بازی فجیع
اذان داد پا شدم گفتم استاد درس تعطیل کن تا همه بریم نماز جماعت
همه گفتن این از اون بسجیاس
دهنمون...
جلسه بعدی که من دیده همه پشماشون لیزر شد
ابروهام شیطونی برداشتم
یه تیشرت یقه باز رسیده بودم حسابی
دیگه تا اخراجم حراست رییس دانشگاه باهام چپ افتادن
:))))))))))))