مقدمه :
سلام دوستان. جون من بخونید و نظر بدید. و ممنون میشم اگر مشابه این اتفاق براتون افتاده و فوتبال یا تیم مورد علاقتون زمینه ی یادگیری چیزی رو بهتون داده یا یه جور تاثیر عمیق روی شما گذشته تعریف کنید و حستون رو بگید.
چیزی بیش از فوتبال
من توی فوتبال طرفدار آلمان شده بودم. .یه پسر بچه ی هفت هشت ساله ...می دونید طرفدار آلمان بودن خیلی متفاوته...یه عشقی بود که از جام جهانی 2006 برای من شروع شد.یه عشق تلخ...معشوقه ی من تا هفت سال به من جواب نداد...من رو تا لب چشمه می برد و تشنه بر می گردوند.فینال یورو 2008 نیمه نهایی جام جهانی مقابل اسپانیا.اون شب لعنتی مقابل ایتالیا.فینال 2010 مقابل اینتر.فینال 2012 مقابل چلسی...
این ها کم مصیبتی نیست برای یک نوجوون احساساتی.امام من مجبور بودم.عشق ربطی به معشوقه نداره.توی این دوران تنها دلخوشیم داستان هایی بود که پدرم از ماتیوس و قیصر و افه می گفت. اما کم کم که بزرگ شدم ماجرا فرق کرد.از عشق من به مانشافت کم نمی شد ولی ابعاد جدیدی پیدا می کرد.دغدغه های جدیدی به جز فوتبال پیدا کرده بودم.ولی جالب بود که رد پای مانشافت باز هم توی اون ها پیدا می شد.کم کم مانشافت داشت به آلمان تبدیل می شد...
دوران ابتدایی من فقط طرفدار فوتبال آلمان بودم.حس جالبی بود.هیچکس جز من طرفدار آلمان نبود و همین هم حس خاصی به من می داد.
توی دوران راهنمایی یکی دوستی داشتم که خیلی به تاریخ علاقه داشت.یک بار راجع به آلمان از اون پرسیدم.بهم گفت: که آلمان ها خیلی نژاد پرستند و توی جنگ هم شکست خوردند.اونا یه رهبر به اسم هیتلر داشتند که خیلی ها رو کشت و ...
هر حرفش مثل یه تیری تو قلبم می رفت.باورم نمی شد.مگه میشه آلمانی ها هم از این کار ها بکنند؟ تصمیم گرفتم خودم هم بروم و یک مقدار راجع به آلمان تحقیق کنم.مسائل اون جوری که دوستم می گفت به نظر من نمی اومد و یک چیز هایی رو خوندم که اتفاقا به نظرم خیلی هم خوب بود.
از اون به بعد بحث های زیادی با دوستم داشتم ولی دیگه کم نمی آوردم.
اون به من می گفت آلمان ها نژاد پرستند، من می گفتم غرور ملی دارند.
اون می گفت آلمان ها توی جنگ شکست خوردند اما من می گفتم که عوضش درس حسابی به انگلیس ها دادند.
اون می گفت آلمان ها خشک اند من می گفتم منظم.
اون می گفت آلمان ها ملت تحقیر شده اند من می گفتم قوی ترین کشور حال حاضر اروپا هستند.
روزگار اون روزهام رو این بیت خیلی خوب نشون میده:
اگر دیده ی مجنون نشینی/به غیر از خوبی لیلی نبینی
کل کل هامون تمومی نداشت.یادمه اون موقع چند جلد کتاب در مورد جنگ جهانی خریدم تا اطلاعاتم بالاتر بره و بتونم بهتر باهاش مقابله کنم.کتاب هایی که همین الآن جرات اینکه سمتشون برم رو ندارم ولی اون موقع با عشق می خوندم.
بگذریم.رسیدم به دبیرستان...جایی که زندگیم اون جا شکل گرفت.دیگه از اون فضای کل کل بیرون اومده بودم.حالا با مطالعه ی بیشتر داشتم ابعاد بیشتری رو به رو شدم. سه تا درس بود که تو دبیرستان فوق العاده بهشون علاقه داشتم.تاریخ،جامعه شناسی و فلسفه...تازه فهمیدم که تو جامعه شناسی و فلسفه هم آلمان حرف اول رو میزنه.حس غرور می کردم.انگار این افتخارات بخشی از وجود من بود.انگار خودم هم آلمانی ام.اضافه کنید به این موارد موسیقی و مدیریت رو...
خدایا ممنونم ازت به خاطر خلقت فوتبال!
فوتبال ممنونم ازت به خاطر داشتن مانشافت!
و مانشافت ممنونم ازت به خاطر آلمانی که به من هدیه دادی!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی صبر کنید...
دبیرستان و رشته ام به من یاد داد که تک بعدی فکر نکنم.یک مقدار که فکر می کردم و تعصبم رو کنار می گذاشتم چشمم به چیز های دیگه ای می افتاد....
تو راهنمایی یکی از پز هایی که به اون دوستم می دادم این بود که آلمان ها با ایران دوست بودند و اگر آلمان توی جنگ پیروز می شد به ایران هم منافعی می رسید.اما الآن برام روشن شده بود که نفس استعمار گری چیه و خیلی چیز های دیگه....گاهی این فکر به ذهنم می رسید که اگر واقعا آلمان پیروز جنگ می شد و تاریخ به دست آلمان ها نوشته می شد و آلمان ابر قدرت جهان می شد وجه تمایزش با آمریکای امروز چی می شد؟
غیر از این بود که این جنگ سر قدرت بود؟وگرنه آلمان و آمریکا و انگلیس و فرانسه که توی موارد اصلی فکری و عقیدتی با هم تفاوت زیادی ندارند.
اضافه کنید جنگ هشت ساله ای رو که آلمان ها توی اون به کشور دشمن من بمب شیمیایی می دادند.
و موارد تاریک دیگه...
الآن که این مقاله رو می نویسم معشوقه ی جدیدی پیدا کردم.دلم میخواد همه ی توان فکری و عملیم رو برای کشوری بذارم که بهش تعلق دارم.این بار دیگه احساساتی نیستم.می دونم قبله گاه الآنم مشکلاتش خیلی زیاده و به این زودی ها هم رو به راه نمیشه.اما میخوام همه ی توانم رو براش بگذارم چون می دونم که این جا پی ریزی ساختمونی رو انجام میدم که وقتی به آخرش رسیدم بهترین ساختمان ممکنه و نقصی توش نیست.به مقصدم تردید ندارم.
براش همه کار می کنم. و تو این راه می خوام بهترین باشم. پس توی زمینه های مختلف بهترین ها رو رصد می کنم و ازش الگو می گیرم.یکی از اون بهترین ها آلمانه...
کشوری که بعد از جنگ داغون شد.از جنگ فقط غرامت های سنگین و غرور خرد شده براشون مونده بود.امروز سال 2015 است.70 سال از جنگ گذشته و آلمان به عنوان قوی ترین کشور اروپاست.30 درصد تولیدات صنعتی اروپا از آلمانه و با وجود اینه از سلاح هسته ای نداره به علاوه ی یک پنج کشور هسته ای میشه.
همه ی این ها چطور ممکنه؟ جز این که آلمان ها نا امید نمی شوند و بعد از هر شکست تلاششون رو چند برابر می کنند؟
پس من برای ساختن تمدن بزرگ روحیه ی تلاش و جنگندگی آلمان رو برای الگو گیری انتخاب می کنم تا یکی از قطعات اصلی زندگیم بشه.و امیدوارم تو این راه از آلمان ها هم بهتر بشم...یا علی