مطلب ارسالی کاربران
تاریخ را به سخره بگیر - در مدح فوتبال انگلیس ...
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
لمپارد، جرارد، بکهام و اسکولز ... خط هافبک چهار چهار دو آن روزهای انگلیس بود ... آن روزها که عشق حرف اول را میزد
بادکنک سرخ رنگی که در پس زمینه سیاه و سفید لندن از دست دختربچه بریتانیایی رها و به آسمان ها میپیوست، حالا امروز دوباره در پس ابرها نظاره گر دختری ـست که همراه معشوقه اش از کنار تايمز سكوير نیویورک میگذرند ... . پشت شیشه شوبارهای منهتن، پشت سایه روشن مردانی که دست بر شانه های هم گذاشته اند، سبزی چمن ومبلی همه ما را مست میکند ... چمنی که برایان می زیر تشویق های ایستاده جان لنون بلندترین آواز تاریخ را خواند ...
وقتی پدران سرزمین ملکه، توپهای چرمی شکل را در زمین ها خاکی حاشیه یورکشایر جنوبی به حرکت در می آوردند، شاید نمیدانستند، روز ی خواهد امد که این توپ بازی عاشقانه تبدیل به یکی از بزرگترین صنعت های تجاری جهان شود ... صنعت برده داری مدرنی که حتی امروز خریدار ملیت آدم هاست ... .
به یاد آن ساعت که دیو گرول در زمستانی ترین شب 2008 اروپا، رو به 60 هزار هوادار "فو فایترز " گفت:
- باعث افتخاره، امشب اینجا برای شما اجرای ویژه ای داریم، اینجا در ورزشگاه ومبلی، این ورزشگاه لعنتی ....
و بعد سکوت کرد، سرش را پایین لای دو دستانش گرفت،صدای جمعیت کر کننده شده بود، نفسی عمیق و با چشمانی پر از اشک سر را بالا آورد، ادامه داد:
- ومبلی، یاعث افتخاره ماست، این بزرگترین شب در زندگی من و گروهمه ...
احتمالا دیو یاد چیزهای زیادی افتاده بود، لای دوتا دستانش، آن قطرات اشک، نشان میداد نفس های دوباره ومبلی چه بر سر دنیا آورده، چه بر سر آنهایی که قدر چمن های آن معبد عظیم را میدانند.
آن شب صدای غرش تیلور هاوکینز زیر سخت ترین نوازش گیتارهای لدزپلین، سرخوشانه ترین افسانه ی هزاره جدید بود، شبیه عصرانه های فردی، جایی که با چوب دستی، شنل قرمز و کلاه کوئین معروفش قدم در ورزشگاه میگذاشت، تصویری که سالهاست مجسمه سنگی اش رو به روی دریاچه لمان درخشش نیلی رنگ آسمان را مینگرد.
یادواره راک، شبی که متلیکا، لدزپلین، بلک سبث و دوستان یک صدا برای 90 هزار دلتنگ فردی ما قهرمانیم را اجرا کردند، هنوز صدای فریادهای بابی مور در آنجا میپیچد، حتی میان سخنرانی تاریخی نلسون ماندلا برای آزادی آفریقای جنوبی، جایی که رهبر تمام آزادگان قرن 20 رو به ومبلی اشاره کرد، بیاید مانند محمد علی که همینجا هنری کوپر را ناک اوت کرد با زورگویی بجنگیم ...
آن صحبتها، شبیه مشتهای محمد علی بود، چیزی را نشان میدهند، شاید اشاره ای به اشک های مایکل در آغوش هوادارانش را، 1988
ومبلی خاطره را میدانست و در گوش های دیو گرول زمزمه کرد ...
آن شب نورها در طاق تک دهنده جدیدش پاشیده بود، به چهره ای که دل آدم ها را با خود میبرد ... دل دخترکی که انگار یادش آمد روزی بادکنکی گم کرده
مانند روح بمانید و نسل جدید کشورتان را نظاره کنید.