حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
میون شهر کینه غصه زده شکوفه
خیری تو این سفر نیست حسین میا به کوفه
حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
ز اوج بی وفایی دلم گرفته امشب
شور می زنه دل من برای قلب زینب
زبی کسی و غربت سر میذارم رو دیوار
بگو که مشکاتون و خوب پر کنه علمدار
حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
تا که سه شعبه دیدم غمین و مضطرتو
وَ إن یکاد می خوندم برای اصغر تو
دارم نصیحتی من برات با قلب محزون
سپیدی گلوی اصغرت را بپوشون
قول داده مرد کوفی به دخترش بیاره
ز کربلا به سوغات براش یک گوشواره
حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد