🌠یک گلوی بریده حرفش را ... به جهان با نگاه میگوید به علی گاهی آدم از غربت ...
🌠 دردِ خود را به چاه میگوید در کنار حسین جنگیدن ... غیرتُ، زخم تیغ میخواهد انتخاب چنین سرانجامی ...
🌠 اعتقادِ عمیق میخواهد فکر کن، ظهر، ظهرِ عاشوراست ... در بزنگاه بدترین تهدید ...
🌠 جداً از ما کدامیک آن روز ... در کنارِ حسین میجنگید! ...
🌠 همیشه به سئوال مصرع آخر این شعر فکر میکردم و هیچ جوابی براش نداشتم
🌠 و یقین داشتم در دوران ما کسی پیدا نمیشه، چند روزه این عکس و چشمهای محسن از ذهنم نمیره،
🌠 حتما قصه این بچه شیر ایران زمین شنیدین، محسن، جواب اون مصرع،
🌠 من از جهانِ سیاست چیزی نمیدونم و نمیخوام که بدونم (لعنت بر باعث و بانی هر جنگی در هر کجای دنیا)،
🌠 اما این چشمها، این شهامت، این یقین، از لحظه اسارت تا لحظه بریدن سر، یعنی ایمان،
🌠 یعنی اعتقاد عمیق، یعنی صلابت، نوش جانت شهادت، افتخار میکنم که هموطن محسنم ...