مطلب ارسالی کاربران
پریا - حبیب
یکی بود،یکی نبود، زیر گنبد کبود
لخت و عور ،تنگ غروب،سه تا پری نشسته بود
پری ها گشنتونه، پری ها تشنتونه
پری هاخسته شدین، مرغ پر بر بسته شدین
چیه این های هایتون،گریتون وای وایتون
پری ها هیچی نگفتن،زار و زار گریه می کردن
مثل ابرای بهار گریه می کردن پری ها
چتون زار می زنین توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمیگین برف میاد، نمیگین بارون میاد
نمیگین گرگه میاد می خوردتون
امشب تو شهر چراغونه
مردم ده مهمون مان / با دنب و دنب شهر میان
دایره و دنبک می زنن / می رقصن و می رقصونن
غنچه خندون می ریزن / نقل بیابون می ریزن
های می کشن / هوی می کشن
پری های نازنین