مطلب ارسالی کاربران
The final Cut--Pink Floyd
ضربه (برش) آخر
Through the fish eyed lens of tear stained eyes
از میان عدسی های چشم ماهی اشک آلود
I can barely define the shape of this moment in time
شکل این لحظه زمان را به ندرت می توانم تشخیص دهم
and far from flying high in clear blue skies
و دور از پرواز بلند در آسمان های صاف آبی
I'm spiralling down to the hole in the ground where I hide
ماپیچ وار به سوراخی در زمین می خزم و پنهان می شوم
If you negotiate the minefield in the drive
در نشئگی اگر از میدان مین بگذری
and beat the dogs and cheat the cold electronic eyes
و سگها را بکوبی و چشمان بی روح الکترونیکی را فریب بدهی
and if you make it past the shotgun in the hall
و اگر بتوانی از تیربارهای توی راهرو بگذری
dial the combination open the priesthole
شماره رمزی را بگیر و در مخفیگاه را باز کن
and if I'm in I'll tell you what's behind the wall
و اگر من در آنجا باشم،به تو خواهم گفت که در پس آن دیوار چه هاست.
There's a kid who had a big hallucination
پسری هست که توهم زیاد داشت
making love to girls in magazines
با دختران توی مجله ها مغازله می کند
he wonders if you're sleeping with your new found faith
در شگفت است که ایا تو با ایمان نویافته ات خفته ای
could anybody love him
آیا کسی می تواند اورا دوست بدارد؟
or is it just a crazy dream
یا این فقط یک رویای جنون آمیز است؟
And if I show you my dark side
و اگر من نیمه ی تاریکم را نشانت بدهم
will you still hold me tonight
آیا باز امشب مرا نگه می داری؟
and if I open my heart to you
و اگر سینه ام را برایت باز کنم
and show you my weak side
. نیمه ی ضعیفم را نشانت دهم
what would you do
چه می کنی؟
would you sell your story to rolling stone
داستانت را به مجله ی رولیننگ اس/ت/ون خواهی فروخت؟
would you take the children away
آیا کودکانت را از خانه می بری
and leave me alone
و مرا تنها می گذاری؟
and smile in reassurance
و لبخند اطمینان میزنی
as you whisper down the phone
هنگامی که در تلفن نجوا می کنی
would you send me packing
آیا مرا رها میکنی؟
or would you take me home
یا مرا به خانه ات می بری؟
Thought I ought to bare my naked feelings
پنداشتم که باید احساس های برهنه ام را آشکار کنم
Thought I ought to tear the curtain down
پنداشتم که باید پرده ها را بدرم
I held the blade in trembling hands
تیغ را با دستان لرزانم برداشتم
prepared to make it but just then the phone rang
آماده بودم که کار را تمام کنم اما همان دم تلفن زنگ زد
I never had the nerve to make the final
هرگز قدرت نداشتم که ضربه آخر را بزنم