Life has betrayed me once again,
زندگی دوباره بهم خیانت کرده …
I accept that some things will never change.
دیگه قبول کردم چیزایی هستند ک هیج وقت تغییر نمیکند
I’ve let your tiny minds magnify my agony,
گذاشتم ک این ذهت کوچیک تو عذاب من رو بیشتر و قوی تر کنه
and it’s left me with a chemical dependency for sanity.
و این منو با وابستگی توصیف نشدنی رها کرد
Yes, I am falling… how much longer till I hit the ground?
اره ، دارم سقوط میکنم ، چقدر دیگه مونده ک به پا بیوتم
I can’t tell you why I’m breaking down.
نمیتونم بگم بت ک چرا دارم میشکنم
Do you wonder why I prefer to be alone?
میدونی ک چرا من تنها شدم برای ابد
Have I really lost control?
واقعا کنترلم رو از دست دادم ؟
I’m coming to en end,
دارم به پایان نزدیک میشم
I’ve realised what I could have been.
بلاخره فهمیدم ک چ بلا هایی سرم اومد تو این راه
I can’t sleep so I take a breath
نمیتونم بخوابم دیگه ، پس یه نفسی میکشم و
and hide behind my bravest mask,
پشت این نقاب های خالی مخفی میشم
I admit I’ve lost control.
من پذیرفتم ک ذهنم رها شده ..