لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم:
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن:
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!:
یادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ .ﻧﺸﯿﻢ.:
یادتون نیست
عکس برگردون میخریدیم و با آب دهن میچسبوندیم تو دفترمون :
یا عکس آدامس خرسی رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون
کلی هم کیف میکردیم
یادت میاد؟؟؟ :
وقتی کوچیک بودیم
تلویزیون
با شام سبک
با پنکه شماره 5
مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین////////:
اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت:
یادت میاد؟؟؟
وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم
می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم
می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم ✍
یادت میاد؟؟؟
وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4:
یادت میاد؟؟؟
اگه قرار ميشد مدرسه نري ميپرسيدن فردا كلاس چي داري ؟ ميگفتي : ديني ، پرورشي ، ورزش
یادت میاد؟؟؟
وقتي ميگفتن درس بخون ميگفتي : گفته نميپرسه
يادته ؟؟؟
هربار هر چيت ميشد ميگفتي خوردم زمين
یادت میاد؟؟؟
در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه:
یادت میاد؟؟؟
اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی:
و دهنتو با دستت پاک میکردی
بچه تر كه بودي همه رو هفت تا دوست داشتي :
بچه كه بودي تو مشكلاتت به آينده فكر ميكردي و آروم ميشدي و الان به گذشته فكر ميكني به آرامش ميرسي...