فیوریو یخدانتو هنرستان یه خاکی داشتیم هر وقت که اراده میکرد میگوزید
هر کسی سر کلاس میخوابید صداش میکردیم اونم شلوارشو میکشید پایین میگوزید تو دهنش . فقط با یه نفر این کارو نکردیم اونم به خاطر این بود که صبح خیلی زود میرفت سر کار بعد از ظهرا تو مدرسه میخوابید
کاش اون دوران برگرده