lionel messiمنم با یه رئالی بازی را نگاه میکردیم .(رئالی پسر داییم بود)
دقیقه 82 تلویزیون را خاموش کرد شروع کرد به کفر گفتن و زدن به در و دیوار.
من میخاستم تلویزیون را روشن کنم هی میگفت روشنش نکن بهش گفتم شاید این 10 دقیقه یه چیزی شد.
تلویزیون را روشن کردم دیدم رئال گل اول را زده بهش گفتم بیا رئال یه گل زده ، یه کمی خوشحال شد بعد دقیقه ی آخر بود که رئال گل دوم را زد .داشت اشک میریخت که وقت اضافه زیاد باشه که وقت اضافه را کمک 4 دقیقه اعلام کرد بهم گفت گل سوم میزنیم .
بعد دقیقه 94 بود فک کنم یه سانتر شد روی دروازه دورتموند ، که رونالدو زمین خورد ولی داور پنالتی نگرفت. پسر داییم سرشو کوبید به زمین.
خدایش اون سب خیلی ناراحت شدم ، هر کاری کردم پسر دییم تا صبح خواب نرفت منم پیشش بیدار موندم
هر چی بهش میگفتم که ما هم حذف شدیم که اصلا گوش نمیداد.
(پسر داییم 12 سالش بود.)