«لعنت به تو خدیرا! » جمله تلخ و فراموشنشدنی بیش از سه میلیون نفر از مردم اروگوئه و احتمالاً «رودی» 13 ساله در مقابل تلویزیون در روز دهم ژوئیه بود. حسرت 56 ساله حالا كهنسالتر میشد و طلسم ناكامی فوتبال اروگوئه در دیدارهای ردهبندی جامجهانی دستكم شمعهای 60 سالگیاش را فوت میكرد. دقیقه لعنتی 82 و گلزنی سامی خدیرا و برپا شدن سدی غمانگیز در مقابل رویاپردازیهای «لا سِلِسته» و پایانی بیرحمانه بر ماجراجوییهای فورلانِ موطلایی، سوآرز دندان خرگوشی، موسلهرای دو رگه و كاوانی و لوگانوی جذاب و البته بقیه. مردم محزون اروگوئه هرگز خدیرا را برای فرصتی كه از آنها گرفت نبخشیدند.
«رودی تَركهای» لقبی بود كه بچههای مدرسه به رودریگو بنتانكور داده بودند. پسر خجالتی و درسنخوانی كه بر خلاف اندام لاغرش در تیم فوتبال مدرسه یكی از بهترینها بود. او در «نوئوا هلوکا» در جنوب اروگوئه زندگی میكرد؛ شهری كه هرچند محصولات لبنیاش در این كشور اسم و رسمی برای خود دارد اما فوتبالیستهایش چندان تعریفی نیستند. از سوارز و كاوانی اهل سالتو كه بگذریم؛ انزو فرانچسكولی، اسكار تابارز، فورلان، خورخه فوسیله و حتی دانیل فونسهكا، مارچلو زالایتا و مارتین كاسرس همگی زاده و دستپرورده آكادمیهای مونتهویدئو بودند. با چنین مختصاتی رودریگو باید در نقش تام كروز عازم مأموریتی شاید غیرممكن میشد. هنوز چند هفتهای از اتمام جامجهانی 2010 آفریقای جنوبی نگذشته بود كه او نیز تصمیم میگیرد مونتهویدئویی شود! پس با پدر عازم پایتخت میشود تا برای عضویت در تیم نوجوانان پنارول تست دهد.
بنتانكورِ شهرستانی در نخستین جلسه تمرین در یكی از زمینهای مجهزِ سرشناسترین باشگاه اروگوئه با چهرهای پر از هیجان و مصمم تبحر میانداریاش را به همه نشان میدهد. یك ساعتی كه از تمرین او با بازیكنان پنارول میگذرد سرمربی دیگر تردیدی نمیكند كه او هافبكِ ایدهآل فصل آیندهاش است.
بعد از آن روز؛ دیگر همه چیز طبق برنامه پیش رفت. چند وقت بعدتر به همراه پدر برای تحقق آرزوهای بزرگش به آرژانتین رفت. بنتانكورِ پدر به خاطر شغلش مجبور به بازگشت به اروگوئه بود اما خانه پدربزرگ و مادربزرگ او در «Liniers» و پذیرایی آنها باعث میشود دردها و زخمهای غربت برای او كمتر از آنچه بود جلوه كند. او هر روز راس ساعت مقرر با اتوبوس بر سر تمرینهای جوانان بوكا حاضر میشد و با جدیت راه جدیدی را كه آغار كرده بود، میپیمود.
روزهای كوچك بالاخره جای خودشان را به روزهای بزرگ خواهند داد. طبق همین اصل سرانجام روز رستاخیز فرا رسید. روزی كه برای نخستین بار با پیراهن آبی تیم بزرگسالان بوكا برای نخستین بار در لیگ فوتبال آرژانتین به میدان رفت. او خوب میدانست كه باید خیلی چیزها را در زمین اثبات كند اما در محاسباتش یك چیز را فراموش كرده بود: اینكه در فوتبالِ پر تنش و سرشار از حاشیه آرژانتین باید «جان سخت» بود. بازی پر زد و خورد بوكاجونیورز و سنلورنزو تا دقیقه 90 بدون گل پیش میرفت تا اینكه در وقتهای اضافی ضربه دقیق بنتانكور در میان بهت خط دفاعی وارد دروازه سنلورنزو شد تا بوكا در آستانه فتح این دیدار حیاتی قرار بگیرد؛ اما رفتارهای توهینآمیز بازیكنان سنلورنزو با بنتانكور و درگیری آنها با او آنقدر آزردهاش ساخت كه اشكهایش در حال رفتن به رختكن نیز از دید دوربینهای تلویزیونی پنهان نشد. سختترین لحظه بازیكن جوان در بزرگترین بازی زندگیاش تا آن روز و پس از مهمترین گل دوران حرفهایاش رقم خورد؛ رویدادی كه او هرگز آن را فراموش نخواهد كرد.
یورگن هابرماوس فیلسوف و جامعهشناس آلمانی میگوید: «انسانها برای پیروزی اول باید از قفس درونشان رها شوند. باید شجاعت ریسك كردن و جسارت تغییر را داشت. تا رها نشویم رویاهایمان را نخواهیم دید و اگر رویاهایمان را نبینیم زندگی با مرگ تفاوتی نخواهد داشت. » اگر نخواهیم بگوییم خودِ بنتانكور اما پدرش این را خوب درك كرده بود به همین خاطر درخشش پسرش در پنارول را كافی ندید و برای تلألویی دیگر او را به آرژانتین فرستاد؛ او خوب میدانست كه شعار مردم اروگوئه نیز همین است: «آزادی یا مرگ»
استانداردهای فوتبال در آمریكایجنوبی در سالهای اخیر هرگز روند امیدواركنندهای نداشته و شاید اگر ظهور استعدادهای جوان در كشورهای مختلف این قاره نبود، نگرانیها برای فوتبال سرزمینهایی كه این ورزش با نام آنها اصالت و پیوندی ناگسستنی دارد تشدید میشد. هنوز میتوان كارشناسان فراوانی را دید كه بلیط هواپیمای یكی از این كشورها را در جیبشان دارند و به سمت آنها پرواز میكنند بلكه بتوانند استعدادی ناشناخته و ارزان را برای تیمهای متمول اروپایی صید كنند. این سناریو كمابیش برای بنتانكور نیز اتفاق افتاد؛ یعنی از همان روزی كه كارلیتوس با خواست قلبی و هماهنگی یووه و بوكا به آرژانتین نقل مكان كرد، او در فانتزیهایش متصور میشد كه شاید روزی فرا رسد كه خونبهایی برای آرامش قلوب بیانكونریهای پس از جدایی توز باشد.
او كه ستاره اقبالش از همان بدو ورود به آرژانتین و بوكاجونیورز درخشیده بود خیلی زود به تیم اصلی راه یافت و خیلی زودتر از آن روی جلد نشریات ورزشی این كشور نقش بست. پیشرفت بنتانكور چیزی در مایههای طی كردن یك شبه ره صد ساله بود. در انتهای همان سالی كه به او آبی و طلاییپوشان بوینسآیرس پیوست توسط روزنامه «Clarín» برنده جایزه بهترین بازیكن جوان سال آرژانتین شد.
این روزنامه رودریگو بنتانكور را اینگونه توصیف میكند:
بنتانكور را باید جزو آن دسته از هافبكهایی دانست كه در عین ظرافت، در زمین با تسلطی همهجانبه ایفای نقش میكنند. او در میانه زمین ضعف فیزیكیاش را با سرعت و نمایش متفكرانه جبران میكند. پاس دادن او با هر دوپا عالیست و حركات بدون توپ او كلاس بالای بازیاش را به خوبی عیان میكند. شاید فوتبال اروپا روزی بتواند سرعت رشد او را چند برابر كند.
تابستان 2016 و در حالیكه مصاحبههای رنگارنگ رودریگوی 19 ساله یكی بعد از دیگری منتشر میشود او در نزدیكترین فاصله با اروپا قرار میگیرد. مسئولان استعدادیابی آرسنال برای دیدن بازی او به آرژانتین آمدهاند و شایعات در مورد آینده او فوران كرده است. او اما بیتفاوت به این شایعات در گفتگو با «آلبرتو روبیو» سرشناسترین ورزشینویس آرژانتین از علاقهاش به شمارههای 8 و 5 میگوید و از شباهت بازیاش به گاگو و خوان ریكلمه دفاع و اینیِستا، ژاوی و بوسكتس را بازیكنان مورد علاقهاش معرفی میكند. تیتر مصاحبه اما ماندگارتر میشود: «شماره پنجی با روح ریكلمه»
«رودولفو آروبارنا» سرمربی سابق بنتانكور در بوكا جایی گفته است: «او هر آن چیزی را كه برای قرار گرفتن در میان بزرگان فوتبال نیاز است دارد. ما همه باید به او كمك كنیم. » شاید همین پتانسیلها و كمكها بود كه سرانجام او را راهی ایتالیا كرد. حالا او همانند خورشیدی تابان در ایدهآلترین سن ممكن برای یك فوتبالیست آماده تابش در آسمان اروپاست. نخستین مصاحبه تلویزیونیاش با «JUVENTUS TV» پرده اول حضور این ستاره در تورین است:
تقریباً 100 بار برای بوكاجونیورز بازی كردم. فكر میكنم این تعداد بازی برای یك بازیكن آنهم در باشگاهی بزرگ آنقدر شگفتانگیز باشد كه پس از انجام آن بگوید یك خوششانس به تمام معنا بودهام. خوشحالم كه برای چند سال یكی از اعضای این مجموعه و طرفداران پر شورش بودم. راستش بازی در اروپا همیشه رویای بزرگ من بود. دوست داشتم به محض اینكه فرصتی برای آمدن به اینجا پیدا كردم بهترین استفاده را از آن بكنم. امروز از اینكه به یووه ملحق شدهام و قرار است برای بیانكونری بازی كنم «افتخار» میكنم. اولین كاری كه بعد از قطعی شدن قراردادم با یوونتوس انجام دادم تماشای تمام بازیهای این تیم و به خصوص هافبكهایش در فصل گذشته بود. بیصبرانه آماده تجربه كردن فوتبال ایتالیا و فضای جدیدی كه قرار است در آن بازی كنم، هستم. مهمترین چیزی كه تاكنون فهمیدهام سرعت بیشتر فوتبال در ایتالیا نسبت به آرژانتین است. كاملاً آمادهام تا همه چیزهای دیگری را كه لازم است در مورد فوتبال شما (ایتالیا) یاد بگیرم. در هر پستی كه سرمربی بخواهد آماده بازی هستم. با اینكه علاقه شخصیام بازی در پست هافبك دفاعی است اما اعتراف میكنم كه همیشه در میدان میل به حمله و حركت رو به جلو دارم. در هر حال؛ تصمیمگیرنده نهایی در خصوص نقش و پست من در میدان تنها بر عهده سرمربی تیم خواهد بود.
سرنوشت و آینده رودریگو بنتاكور اینك جایی در حوالی شمالغربی سرزمین چكمهای در حال جریان است. حتماً توز برای او از رازهای یووه گفته است و او خوب میداند كه متوسط بودن در این باشگاه بزرگ چه عواقبی را میتواند برایش پدید آورد. قطعاً از نیمكت نشین شدن در میان غولها هراسی نخواهد داشت و برای اثبات و تحمیل كردنش به آلگری همان تركیب معجزهآمیز بوكاجونیورز را به كار خواهد بست. رودی میداند كه پدرش هرچند كیلومترها دورتر اما همچنان با اوست و به پیشرفتش دل بسته؛ درست مثل همان روز كه با یكدیگر از اروگوئه به سرزمین نقره آمدند.
سامی خدیرای مغضوب با همان پرتره لعن شده هفت سال پیشش در قاب تلویزیون، این بار یكی از همراهان و هم تیمیهای اوست. انتخاب با رودریگوست. یا تسلیم احساسات شود و با تكلی جانانه در یكی از تمرینات انتقام مردم كشورش از فوتبال آلمان را از خدیرا بگیرد یا نت به نت همان ترانه رهایی، آزادی و طلوع در خنكای كوههای سحرانگیز آلپ را با فوتبالش بنوازد. شاید این به مثابه همان فوت آخر كوزهگری و نخستین درس فوتبال مدرنی است كه او باید بیاموزد؛ چیزی شبیه همان شعار ناسیونالیستی مردم اروگوئه: «آزادی یـــا مرگ»
juventus.ir