یادش بخیر...
چند ماه پیش دلم گرفته بود با خودم گفتم برم پیش مادرم
ساعت سه نیم بعد ظهر بود که راه افتادم رفتم بهشت زهرا تا رسیدم شد ساعت چهار نیم
تا نشستم فاتحه و قرآنی برای مادر بخونم و کمی با مادرم درد دل کنم
متوجه شدم که ساعت شش ، زمستان هم هوا ساعت پنج کاملا تاریک میشه
باز با این حال کمی نشستم ، بجز من دیگه هیچ کس تو بهشت زهرا نبود .
ساعت شش نیم بود که راهی خونه شدم
از بهشت زهرا خارج شدم سوار تاکسی شدم که برم خونه ،
راننده تاکسی که دیده بود من از بهشت زهرا بیرون امده بودم ،
در میانه راه از من پرسید : کار شما داخل بهشت زهرا است
گفتم : نه
گفت : پس تا این موقع شب تو بهشت زهرا چیکار میکردی ،
بهش گفتم : رفته بودم پیش مادرم
از من پرسید : نترسیدی
گفتم : نه
راننده گفت : عجب دلی داری بابا من از بعضی شبا ، ازکنار بهشت زهرا رد میشم جرات نگاه کردن به داخلشو هم ندارم
راستش خودم به این فکر رفتم که ، راستی منم خیلی از قبرستون میترسیدم چی شد که تا الان داخلش بود .
وقتی بهش فکر کردم دیدم که
اونجا احساس میکردم یک حصار محکم امن دور من ،
یکی هوای منو داره ،
یکی از پشت هوای منو داره ،
خیلی راحتم ، امنیت خونه اینجا حاکم
آخه تو زندگی پشت پناهم مادرم بود
تو قبرستون هم پشت پناهم بود ، چرا میترسیدم چه دلیلی برای ترس بود
آخه دلم به حضور مراقبت ، مادر گرم بود....
سلام مادر....
دلم هوایت را دارد آن هم چه هوایی....
هوای دلتنگی تمام من را پر کرده
کجایی مادر که ببینی اشکهای بر بادم را
کجایی که صدای شکستن دلم رابشنوی
من تمام ثانیه های انتظار را سپری می کنم تا به تو برسم
به آرامگاه زیبایت....خانه ات را آراستم که باقی عمرت را در آرامش سپری کنی ، می پسندی؟
دلم هوایت را دارد
محتاج دستهای نوازشگر توام مادر
.
.
.
الان یک سال است که نیستی نمی بینمت نمی شنوم صداتو
نمی دونی چقدر سخته بدون تو بخندم بدون حرف بزنم بدون تو تمام لحظاتمو پر کنم
نگاه آخرت که تو چشمام نگاه کردی ثانیه به ثانیه با منه
حس قشنگ لمس دستات ، اون دستای گرمت که آرامشم بود تو اون لحظه های آخر هنوز با منه
هنوزم دستام گرمی دستای تورو داره
یادمه نمیتونستی حرف بزنی اما چشات پر حرف بود
یه دنیا بات حرف دارم
اما وقتی میام سر خاکت فقط بغض می کنم یه بغضی که داره خفم میکنه حرفام یادم میره
مامانم عزیزیم عمرم زندگیم ازم راضی هستی
سرمو بالا بگیرم بگم مامانم ازم راضی بود ؟؟؟؟؟
دوست دارم دوست دارم دوست دارم....
زیاد میگم چون حتی یه بارم نتونستم به زبون بیارم که چقدر دوست دارم
دقیقا یکسال از رفتنت گذشت مادر خیلی زود گذشت خیلی خیلی زود.....هنوز هم این درد تازست......
یکسال از پرواز مادرم به بهشت گذشت خدایش بیامرزد...