تیری آنری طی گفتگوی خواندنی با نشریه بلیزارد به روزهای اولیه زندگی حرفهایش میپردازد.
تیری آنری طی گفتگوی خواندنی با نشریه بلیزارد به روزهای اولیه زندگی حرفهایش میپردازد. به نگاهش به فوتبال و تلاش میکند راز دوام طولانیاش را فاش کند. جایی که تغییر معیارها و ارزشها را هم زیر ذرهبین میبرد.
وقتی به اولین بازیتان به عنوان یک بازیکن حرفهای نگاه میکنید به خودتان میگویید «خیلی از آن دوران گذشته» یا میگویید «انگار همین دیروز بود؟»
ترکیبی از هر دو تا. ولی چیز اصلیتری که به خودم میگویم این است که همه چیز از پیش تعیین شده نبود. این که کار کردم و کار و بر لغت «کار» تاکید میکنم. از کار فراوان هرگز فرار نکردم. هیچوقت.
آیا استعداد غریزی نداشتید؟
سریع بودم، ولی از هر ده موقعیت یکی را به گل بدل میکردم و البته فرصت گلزنی هم برای دیگران خلق میکردم. روزی رسید که به خودم گفتم: «...همیشه این فرصتها نصیبت نخواهد شد. تو باید توپ را به تور دروازه برسانی». گفتم: «... از فکر کردن بیش از حد برابر دروازهبان حریف پرهیز کن». مشکلترین چیز برای یک مهاجم فکر کردن بشمار میرود. آن روزها با کلود پوئل در موناکو تمرینات ویژهای را شروع کردم. تمرین و تمرین. میخواهم بگویم به صورت غریزی گلزن نبودم. اولین پستم هم در گوش بود و روی سانتر کردن کار میکردم.
تفاوت لذت گل زدن و لذت پاس گل دادن چیست؟
برای من زیباترین چیز این است که فرصت گشودن دروازه را پیدا کنی ولی توپ را به هم تیمیات پاس دهی تا او گل بزند. در آن لحظه میدانید به اندازه کافی خوب بودهاید که دروازه را باز کنید ولی توپ را پاس دادهاید. یعنی توفیقتان را با دیگری به شراکت گذاشتهاید و شوق و شادی را در چشمان او دیدهاید. در آن لحظات شما میدانید چه کردهاید، او هم میداند و تماشاگران هم میدانند.
راز دوام یک بازیکن در چه نکته ای نهفته؟
اول پرهیز از مصدومیت (دستش را به چوب میزند). در عین حال همیشه شیوه زندگیام تا حد معقولی سالم بوده. از آن آدمهای اهل پارتی گرفتن و نوشیدن نبودهام. نکته بعدی احساس مبارزه جویی است. وقتی یک به یک با حریفان روبرو میشدم باید به او نشان میدادم قویتر از او هستم. این را از لیلیان تورام آموختم.
به شور بازی کردن اشاره میکنید؟
دقیقا. وقتی میبینیم بازیکنانی دیر سر تمرین میآیند تعجب میکنم. وقتی در موناکو بودم یک بار دیر به تمرینات رسیدم و ژان تیگانا صراحتا به من گفت این آخرین بارم باشد و حق با او بود. آنهایی که با شور و علاقه تمرین نمیکنند قیمتش را حین بازی میپردازند.
آیا هرگز آن چه طی بیست سال انجام دادهاید را زیر سئوال بردهاید؟
هر روز. همیشه به بازی بعد نگاه کردهام، نه به بازی سپری شده.
ولی شما همه افتخارات را کسب کردهاید. هم در باشگاههایی که بازی کردهاید و هم با تیم ملی فرانسه. آیا هرگز فکر کردید به آن قله نهایی دست یافتهاید؟
خیر. در این زمینه نباید قناعت کنید. همیشه باید به بالا و بالاتر بنگرید.
وقتی به آن بالاها رسیدید چه احساسی داشتید؟
هر بازی مثل یک قله میماند و وقتی تمام میشود از آن پایین آمدهاید و قله دیگری برابرتان خودنمایی میکند. بنابراین گاهی مکث کرده و نفس عمیقی میکشید. گاهی نمیتوانید به سوی قله بروید چون آشغال بازی کردهاید.
آیا دوام آوردن در فوتبال سختترین چیز آن نیست؟
البته. ولی فقط مسئله قدرتمند ماندن نیست و آنچه در میدان ارائه دادهاید اهمیت خودش را دارد. هیچ جایزهای شیرینتر از یک زندگی ورزشی طولانی نیست. بالا ماندن و در هر دیدار خوب بازی کردن بسیار دشوار است... به رونالدو و مسی نگاه کنید. آیا براستی مردم میدانند آنها برای حفظ استمرار بازیهای خوبشان چه میکشند؟ آیا میدانند آن بالا ماندن چقدر سخت است؟
ورزشکار بودن و ستاره بودن جنبههای انسانی را پاک کرده. این طور نیست؟
بله ولی خب این هم بخشی از قاعده بازی شده.
چه نصیحتی از اولین روزهای فوتبالیست شدنتان را هنوز به یاد دارید؟
چیزی که تورام به من گفت و برایتان نقل کردم. تورام با من سختگیرانه برخورد میکرد ولی ممنونش هستم. باید به پدرم که ورای همه است هم اشاره کنم. همین طور کریستین دامیانو، ژرارد هولیه و همه مربیان دوران نوجوانیام... ولی تورام قوی بود. هم حین بازی و هم حین تمرین. جملههایش هم تند و کوبنده بودند. وقتی برای اولین بار وارد تیم ملی شدم باید اعتماد دسایی، لیزارازو، زیدان و یورکایف را جلب میکردم... وقتی یک بار در موناکو توپ را خوب برای سونی اندرسن یا شاید مایکل مادار سانتر نکردم آنها توپ را به بالای دروازه زدند و توپ رفت آن سوی حصارها. حدس بزنید چه کسانی رفتند تا توپ را بیاورند. من و دیوید ترزگه. کسانی بودند که بروند توپ را بیاورند ولی تورام میگفت: «...نه این وظیفه جوانان تازه وارد ما است». آن روزها نام بازیکنان روی قفسه رختکنها نوشته نمیشد و ما صبر میکردیم تا بازیکنان بزرگتر وسایلشان را جای دهند و ببینیم جایی برای ما مانده یا نه. وقتی وارد اتوبوس میشدیم تا اجازه نمیدادند نمینشستم.
چه احساسی دارید که این ارزشها در این دروان ناپدید شدهاند؟
حیف. چیزی را از دست دادهایم... آن روزها وارد که میشدم میرفتم و به یک به یک بزرگترها سلام میکردم. حالا قضیه برعکس شده. 21 یا 22 ساله بودم که شروع کرده بودم با پیغام دادن با موبایل و یک بار که ژان تیگانا مرا حین پیغام خواندن دید فریاد زد: «... برو بدو، برو و تمرین کن. برو جایت را بده به فرانک دوما و انزو شیفو». حق با او بود.
طی دو دهه اخیر چه تغییرات شگرفی در فوتبال بیش از هر چیز نظرتان را جلب کرد؟
به رونالدو نگاه کنید. منظورم رونالدو برزیلی است. او کارهایی انجام میداد که پیشتر دیده نشده بود. او همراه با روماریو و ژرژ وه آ تعریف جدیدی از موقعیت مهاجم نوک ارائه دادند. آنها اولین مهاجمانی بودند که از محوطه جریمه حریف دور شده به عقب برگشتند و توپ را در میانه میدان صاحب شدند و از گوشها به جلو تاختند و سپس مدافعان میانی را با حرکات و دریبلهایشان به سرگیجه انداختند. پیش از آن چه کسی آن حرکات را انجام داده بود؟ گرد مولر؟ پائولو روسی؟ خیر. ژرژ وه آ تاثیر عمیقی بر من گذاشت. احتمالا از روی او کپی برداری کردم.
مولر و روسی اندام وه آ و رونالدو را نداشتند...
البته. ولی خب اندام آنها معیار جاری برای همه هم نیست. چه کسی اندام کریستیانو رونالدو را دارد؟ یا بازی کردن لیونل مسی را؟ آنها یگانهاند و باید کنارشان گذاشت. یعنی اگر میخواهید به جوانی چیزی یاد بدهید باید به ژاوی اشاره کنید. بله میتوان مثل ژاوی بود، ولی نمیتوان مثل رونالدو شد. هر کسی نمیتواند زیدان، رونالدو یا مسی شود.
اگر قرار بود فقط یک خاطره از بیست سال حضورتان در فوتبال را انتخاب کنید به چه اشاره میکنید؟
(مکث طولانی) اولین باری که پدرم مرا در زمین فوتبال دید. همه چیز برای من از آن روز آغاز شد. از آن جا.